eitaa logo
المصيبة الراتبة | مقتل شناسی
5.9هزار دنبال‌کننده
415 عکس
242 ویدیو
37 فایل
🚩 اَلسَّلَامُ عَلَيكَ يَا صَاحِبَ المُصِيبَةِ الرَّاتِبَةِ 🚩 📎 پایگاه علمی - پژوهشی #مقتل و #مقتل_شناسی 📎 اِحیاء تراث شیعی و نسخ خطی 📌 ارتباط با ادمین: 🆔 @mosibatoratebah_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
🩸 و حضرت فاطمه سلام‌الله علیها 🩸 🥀 سید مرتضی رازی، عالم قرن پنجم هجری در کتاب بحرالانساب می‌نویسد: 🥀 امامزادگان بیست و سه نفر بودند که با حضرت فاطمه ( ) علیهاالسلام از بغداد روی به نهادند و چون به شهر رسیدند، مُلحدانِ ساوه خبر یافتند و روی به شهر نهادند و با امامزادگان جنگیدند و بسیار محاربه کردند، تا آخرالامر حضرت خاتون سلام‌الله علیها را در شهر شهید کردند و آن بیست و سه نفر امام زادگان را نیز در شهر کردند. 🥀 علّامه سید جعفر مرتضی عاملی رحمةالله علیه، مورّخ معاصر شیعه می‌نویسد: 🥀 گفته شده در دسیسه کردند و به سلام‌الله علیها سم دادند؛ به همین خاطر، حضرت جز مدّت اندکی زنده نمانده و شدند. 📕 بحرالانساب، نسخه خطی، صفحه ۹۲ 📕 الحياة السياسية للإمام الرضا عليه‌السلام، صفحه ۴۲۸ 🆔 @mosibatoratebah
🩸 شهادت و سلام‌الله علیهما 🩸 🥀 قنفذ که خداوند او را لعنت کند، سلام‌الله علیها را با زد، آن هنگام که خود را بین او و شوهرش قرار داد، و پیغام فرستاد که اگر سلام‌الله علیها بین تو و او مانع شد، او را بزن... 🥀 قنفذ او را به سمت چهارچوب در خانه‌اش کشانید و در را فشار داد، بطوری که از شکست و کرد و همچنان در بستر بود، تا در اثر همان شد... 📕 کتاب سلیم بن قیس هلالی، صفحه ۲۳۰ 🆔 @mosibatoratebah
🩸 گریه و عزای علیه‌السلام حدّ و مرز ندارد، میزان عمل است 🩸 ▫️ 🥀 منهال گوید: از کوچه عبور می‌کردم، دیدم آب از ناودان خانه‌ای سرازیر است. اجتناب کردم؛ شخصی بانگ بر من زد که: 🥀 وای بر تو! از این اجتناب می‌کنی، مگر نمی‌دانی این چشم امام زین‌العابدین صلوات الله علیه است!؟ 🥀 گفتم: چگونه می‌شود شخصی چنین کند که چشم او از ناودان بریزد؟! 🥀 دقّ الباب کردم. غلامی آمد، اذن دخول خواستم و رفتم بالای بام خانه حضرت‌... 🥀 دیدم علیه‌السلام می‌خواهد تجدید وضو کند؛ را به کف دست می‌گیرد و می‌کند و به آب می‌گوید: 🥀 ای آب! تو بودی و پدرم را با لب تشنه کردند؟! 🥀 عرض کردم: مگر اشک چشم شما چه قدر است؟! 🥀 إمام علیه‌السلام فرمود: ای منهال! آنچه را که من دیدم تو که ندیده‌ای؛ چون بر این مصیبت باید تا محشر گریست! 🥀 روز بیهوش شدم، چون به هوش آمدم دیدم عمه‌ام زینب کبری سلام‌الله علیها آمده و می‌گوید: 🥀 ای‌نور دیده من! برخیز که عالم دگرگون شده است. زیر بغلم را گرفت و پرده خیمه را بالا زدم، دیدم سر پدرم را روی کرده‌اند..! 📕 جامع المجالس (خطی)، صفحه ۲۶۳ 🆔 @mosibatoratebah
🩸 گریه و عزای علیه‌السلام حدّ و مرز ندارد، میزان عمل است 🩸 🥀 منهال گوید: از کوچه عبور می‌کردم، دیدم آب از ناودان خانه‌ای سرازیر است. اجتناب کردم؛ شخصی بانگ بر من زد که: 🥀 وای بر تو! از این اجتناب می‌کنی، مگر نمی‌دانی این چشم امام زین‌العابدین صلوات الله علیه است!؟ 🥀 گفتم: چگونه می‌شود شخصی چنین کند که چشم او از ناودان بریزد؟! 🥀 دقّ الباب کردم. غلامی آمد، اذن دخول خواستم و رفتم بالای بام خانه حضرت‌... 🥀 دیدم علیه‌السلام می‌خواهد تجدید وضو کند؛ را به کف دست می‌گیرد و می‌کند و به آب می‌گوید: 🥀 ای آب! تو بودی و پدرم را با لب تشنه کردند؟! 🥀 عرض کردم: مگر اشک چشم شما چه قدر است؟! 🥀 إمام علیه‌السلام فرمود: ای منهال! آنچه را که من دیدم تو که ندیده‌ای؛ چون بر این مصیبت باید تا محشر گریست! 🥀 روز بیهوش شدم، چون به هوش آمدم دیدم عمه‌ام زینب کبری سلام‌الله علیها آمده و می‌گوید: 🥀 ای‌نور دیده من! برخیز که عالم دگرگون شده است. زیر بغلم را گرفت و پرده خیمه را بالا زدم، دیدم سر پدرم را روی کرده‌اند..! 📕 جامع المجالس (خطی)، صفحه ۲۶۳ 🏷 🆔 @mosibatoratebah
🩸 شهادت و سلام‌الله علیهما 🩸 🥀 قنفذ که خداوند او را لعنت کند، سلام‌الله علیها را با زد، آن هنگام که خود را بین او و شوهرش قرار داد، و پیغام فرستاد که اگر سلام‌الله علیها بین تو و او مانع شد، او را بزن... 🥀 قنفذ او را به سمت چهارچوب در خانه‌اش کشانید و در را فشار داد، بطوری که از شکست و کرد و همچنان در بستر بود، تا در اثر همان شد... 📕 کتاب سلیم بن قیس هلالی، صفحه ۲۳۰ 🏷 🆔 @mosibatoratebah