eitaa logo
المصيبة الراتبة | مقتل شناسی
5.9هزار دنبال‌کننده
412 عکس
242 ویدیو
37 فایل
🚩 اَلسَّلَامُ عَلَيكَ يَا صَاحِبَ المُصِيبَةِ الرَّاتِبَةِ 🚩 📎 پایگاه علمی - پژوهشی #مقتل و #مقتل_شناسی 📎 اِحیاء تراث شیعی و نسخ خطی 📌 ارتباط با ادمین: 🆔 @mosibatoratebah_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
🔻 رسول‌خدا صلى‌الله‌ علیه‌ و‌ آله و سلم: 🔻 🥀 ان الحسین باب من اءبواب الجنه؛ 🥀 بى‌گمان، حسین علیه‌السلام، درى از درهاى بهشت است. 📕 کتاب احقاق الحق، ۹، ح ۲۰۲ 🆔 @mosibatoratebah
🔻 آخرین دیدار 🔻 🥀 هنگامه از علیاءمخدره زينب کبری سلام‌الله علیها، بدن پاره پاره برادر را در آغوش گرفت و دهان بر حلقوم بريده برادر نهاد و بوسيد و فرمود: 🥀 یا اخى؛ لو خُيّرتُ بين الرّحيل و المقام عندك لاخترتُ المقام عندك و لو ان السباع تاكلُ مِن لحمى 🥀 اى برادر؛ همانا اگر مرا بين سكونت در كنار تو و رفتن به سوى مدينه، مخيّر نمایند، سكونت در کنار تو را بر مى‌گزینم، اگر چه درندگان صحرا مرا به قتل برسانند... 📕 معالی السبطین، جلد ٢، صفحه ۵۴ 🆔 @mosibatoratebah
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🥀 | بازگشت به خیام 🥀 ذوالجناح آن رفرف معراج عشق بر سر از نور نبوت تاج عشق چون همای از تیر شهپر کرده باز پر فشان آمد سوی شاه حجاز شه پیاده اسب نالان کرد شاه مات بر نور رخش چشم سیاه زد دو زانو در بر شه بر زمین ارغوانی کرده برک یاسمین سوی خیمه شد روان از حربگاه تن پر از پیکان و زین خالی ز شاه شیهۀ آن توسن عنقا شکوه کالظلیمه الظلیمه زین گروه که سلیل بضعۀ پاک رسول بی گنه کشتند این قوم جهول کوفیان بستند ره بروی ز پیش کشت چل تن زان گروه کفر کیش شد روان مویه کنان سوی خیام برگ و زین برگشته بکسسته لجام بانوان از پرده بیرون تاختند شور محشر در عراق انداختند انجمن گشتند گردا گرد او مویه سرز کردند و برکندند مو کای فرس چون شد که بی شاه آمدی با سپاه ناله و آه آمدی ای شکسته کشتی بحر ندا چون شد آن بودی که بودت ناخدا ذوالجناحا فاش بر گو حال چیست ارغوانی کاکلت از خون کیست پرچم گلگون و زین واژگون میدهد باد از شهی غلطان بخون ای همایون توسن برگشته زین راست برگو چونشد آنشاه گزین رفرفا کو احمد معراج عشق که ببالیدی بفرقش تاج عشق دلدلا کو حیدر بدر و احد آنکه نالیدی ز تیغش قوم لد بس ملولی ای بشیر پی سیر گو چه آمد ماه کنعان را بر شهربانو دختر شه یزدجرد پیش خواند او را چنان کش شه سپرد عقد مروارید با مژگان بسفت دست بر گردن نمودش طوق گفت ذوالجناحا چون برافکندی بخاک پیکری که بد نبی را جان پاک عندلیبا گلبن باغ بهشت چون سپردی در کف زاغان زشت هدهدا چون در کف دیوی لعین دادی انگشت سلیمان با نگین آسمانا چون فکندی بر زمین آن درخشان آفتاب از طاق زین ذوالجناح از شرم سر در پیش کرد عرض پوزش از خضای خویش کرد پای واپس بر دو دست آورد پیش شد سوارش بانوی فرخنده کیش اهل بیت شاه را بدرود کرد شد شتابان سوی هامون ره نورد کوفیان بر صید آهوی حرم حمله آوردند چون سیل عرم زد پره بر گرد وی فوج سپاه قرص مه شد در پس ابری سیاه آشیان گم کرده آهوی ختن مات و حیران اندران دام رفتن که پدید آمد سواری با نقاب چون بزیر پاره ابری آفتاب در ربود از چنگ آن گرگان چیر آن بدام افتاده آهو را چو شیر ماند زفت آن بانوی عصمت پژوه در شگفتی زان سوار باشکوه هر چه راندی باره آنفرخنده کیش آنسوار از وی بدی صد کام پیش که امیدش چیره گشتی گاه بیم تن یکی بر رفتن اما دل دو نیم سرّ یزدان دید چون تشویش او تسلیت را راند پاره پیش او گفت کایرخشنده مهر تابدار وحشت از اغیار باید نی زیار این همه نام خدا بر خود مدم روح قدسم مریما از من هرم نک منم مصر ملاحت را عزیز ای زلیخا هین مجوی از من گریز من سلیمانم مرا عصمت سریر مهلاً ای بلقیس روی از من مگیر هین منم یعقوب و تو راحیل من فهم کن سرّ من از تمثیل من اندرین وادیکه روی آورده ام نیست بیخود یوسفی گم کرده ام ذره را نبود گریز از آفتاب شهربانو یار من رو بر متاب هر کجا بوئی عیان بینی رخم که نظیر آفتاب فرخم رو فروخوان ثم وجه الله را تا به نیکوئی شناسی شاه را هر کجا در ماندۀ او یار اوست بحر و بر آئینه دیدار اوست نه ببالا می‌گریز از من نه زیر که بود سوی من از هر سو مصیر آنشنیدستی که پور برخیا عرش بلقیسی بیاورد از سبا نزد او گر بود علمی از کتاب نک منم خود آنکتاب مستطاب زین حدیث آن بانوی سرّ حیا در گمان افتاد و گفتا کی کیا بوی جان آید مرا زین پاسخت آوخ ار بی پرده میدیدم رخت نیست در کاشانۀ دل جای غیر پرده بردار ایشه مکتوم سیر پرده بردار ای فکار پاک حبیب می بشور آئینۀ دل زنک ریب شاه یزدان برقع از رخ دور کرد آن قضا را جلوه گاه طور کرد دید آن بانو چو شه را بی حجیب در تحیر ماند از ان سرّ عجیب کای خدا این شه گر آنشاه وفی است هان بمیدانگه بخون آغشته کیست شاه گفتا مهلاً ای ماه منیر کار پاکان را قیاس از خود مگیر کشتۀ راه محبت مرده نیست مردنش جز رستنی زین پرده نیست نیست وجه الله باقی را هلاک گر شکست آئینه صورت را چه باک نی شگفت از وجه خلاق صور با هزاران صورت آید جلوه گر پس بامر خازن اسرار غیب شد بغیب آن بانوی پاکیزه حبیب ▫️حجةالاسلام نیر تبریزی 🆔 @mosibatoratebah ▫️ ▫️ ▫️ ▫️ ▫️
🔻 امام حسین علیه‌السّلام: 🔻 🥀 أنَا قَتیلُ العَبَرَهِ لایَذکُرُنی مُؤمِنٌ إلّا استَعبَرَ؛ 🥀 من کشته اشکم؛ هر مؤمنى مرا یاد کند، اشکش روان شود. 📕 کامل الزیارات شریف، صفحه ۲۱۵ 🆔 @mosibatoratebah
🔻 ... 🔻 🥀 از حضرت صلوات‌الله علیه نقل است که پدر بزرگوارشان در مسیر کربلا، در هر منزلی از یاد می‌کرد: 🥀 فَما نَزَلَ مَنزِلًا ولَا ارتَحَلَ مِنهُ، إلّاذَكَرَ يَحيَى بنَ زَكَرِيّا عليه السلام وقَتلَهُ. مِن هَوانِ الدُّنيا عَلَى اللَّهِ أنَّ رَأسَ يَحيَى بنِ زَكَرِيّا اهدِيَ إلى‏ بَغِيٍّ مِن بَغايا بَني إسرائيل. 🥀 پدرم در هيچ منزلى فرود نيامد و از آنجا برنخاست، جز آن كه از عليه‌السلام و او ياد كرد. و از پستی این جهان همین بس که سر را برای زن از بنی‌اسرائیل هدیه بردند. 🥀 سَمِعتُ أباعَبدِ اللَّهِ عليه السلام يَقولُ: كانَ الَّذي قَتَلَ الحُسَينَ بنَ عَلِيٍّ وَلَدَ زِناً، وَالَّذي قَتَلَ يَحيَى بنَ زَكَرِيّا وَلَدَ زِناً. 🥀 همچنین راوی نقل می کند: شنيدم كه عليه‌السلام فرمود: 🥀 آنكه بن على عليه السلام را كشت، بود و نيز آنكه بن زكريّا عليه السلام را كشت، زنازاده بود! 📕 الارشاد، جلد ۲، صفحه ۱۳۲ 📕 کامل الزیارات شریف، صفحه ۷۸ 🆔 @mosibatoratebah
🔻 🔻 🥀 نقل است که سوی شام روانه شدند، در راه به دیری رسیدند، فرود آمدند تا بخوابند، نوشته‌ای بر دیوار دیر بدیدند: 🥀 اترجوا امة البیت... 🥀 راهب را پرسیدند از آن خط و نویسنده آن؛ گفت: این خط پانصد سال پیش از آن که پیغمبر شما مبعوث شود اینجا نوشته بود. 🥀 سبط ابن جوزی مسندا روایت کرد از ابی محمد عبدالملک بن هشام نحوی بصری در ضمن حدیثی که چون آن مردم در منزلی فرود آمدند سر را از صندوقی که برای آن ساخته بودند بیرون آوردندی و بر نیزه نصب کردندی و همه شب پاس او را داشتندی تا وقت رحیل باز آن را در صندوق می نهادند. پس در منزلی فرود آمدند دیر راهبی بود سر را به عادت بیرون آوردند و بر نیزه نصب کردند و پاسبانان پاس می دادند و نیزه را به دیر تکیه دادند نیمه شب نوری دید از آن جا که تا به آسمان کشیده و بر آن قوم مشرف گشت و گفت: 🥀 شما کیستید؟ 🥀 گفتند: اصحاب ابن زیاد. 🥀 پرسید: این سر کیست؟ گفتند: سر حسین بن علی بن ابی طالب و فاطمه دختر رسول خدا... 🥀 پرسید: پیغمبر خودتان؟! 🥀 گفتند: آری... 🥀 گفت: چه بد مردمی هستید، اگر را فرزندی بود ما او را در چشم خویش جای میدادیم... 🥀 آنگاه گفت: شما می‌توانید کاری کنید؟! 🥀 گفتند: چه کار؟ 🥀 گفت: من ده هزار دینار دارم، آن را بستانید و سر را به من دهید، تاامشب نزد من باشد و چون خواستید روانه شوید آن را بگیرید... 🥀 پذیرفتند، را را به او دادند و پول ها را بگرفتند راهب را برداشت و بشست و خوشبوی کرد و روی زانو گذاشت و همه شب بگریست تا سپیده صبح بدمید. 🥀 گفت: ای سر من غیر خویشتن چیزی ندارم و شهادت می دهم به یگانگی خدا و این که جد تو پیغمبر او بود و شهادت می دهم که من خود بنده توأم، آن گاه از بیرون آمد و اهل بیت را خدمت می کرد. 🥀 ابن هشام در سیره گفت: را برداشتند و روانه شدند چون نزدیک رسیدند با یکدیگر گفتند: آن مال را زودتر میان خویش قسمت کنیم مبادا یزید بر آن واقف شود و از ما بستاند، پس کیسه ها را آوردند و گشودند و آن زرها سفال شده بود و بر یک سوی آن نگاشته: ( و لا تحسبن الله غافلا عما یفعل الظالمون ) و بر روی دیگر ( و سیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون ) پس آن ها را در بردی ریختند. 🥀 شیخ راوندی در خرائج این خبر را به تفصیل آورده است و در آن کتاب گوید: 🥀 چون سر شریف را به آن ها بازگردانید، از دیر فرود آمد و در کوهی تنها به عبادت پروردگار پرداخت و هم در آن کتاب گوید: که رئیس آن جماعت عمر سعد بود و او آن مال را از راهب بگرفت و چون دید سفال شده است غلامان خود را فرمود در نهر ریختند. 📕 دمع‌السجوم، فصل یازده 📕 نفس‌المهموم 🆔 @mosibatoratebah
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🥀 | صلوات‌الله علیه 🥀 عالم پر از ندای حسین و نوای اوست دل در فغان به زمزمۀ نینوای اوست گلشن شود ز خون شهیدان اگر جهان ذوق و صفایش از چمن کربلای اوست روزی جهان بگیرد اگر بانگ یا الاه شک نیست کز تموّج بانگ رسای اوست آب بقا که زندگی جاودان دهد در پیش عارفان اثر خاکپای اوست تنها نه از جهان که ز جان نیز بگذرد صاحبدلی که شیفته و مبتلای اوست گو دردمند عشق نگردد پی دوا کاین درد را علاج ز دارالشّفای اوست از شوق باغ خلد نلرزد، اگر دلی اندر هوای بارگه کربلای اوست مفتون هر تعلق و مجذوب هر هوس کفر است گفتن اینکه دلم آشنای اوست نشناخت بی حسین خدا را کسی به حق در جمله ماسوا نه خدا جز خدای اوست دین جُست لیک هیچ نشانی ز دین ندید سرگشته ‌ای که چشم به سوی سوای اوست ▫️ 🆔 @mosibatoratebah ▫️ ▫️ ▫️ ▫️ ▫️
🔻 رسول‌خدا صلی‌الله‌ علیه‌ و آله و سلم: 🔻 🩸 إنَّ لِقَتْلِ الْحُسَینِ حَرَارَهً فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ لَا تَبْرُدُ أَبَداً؛ 🩸 براى شهادت علیه‌السلام، حرارت و گرمایى در دلهاى مؤمنان است که هرگز سرد و خاموش نمى‌شود. 📕 کتاب جامع احادیث‌ الشیعه، جلد ۱۲، صفحه ۵۵۶ 🆔 @mosibatoratebah
🔻 🔻 🥀 هنگامی که سر امام حسین صلوات‌الله علیه را وارد قِنَّسرین کردند، راهبی از خود متوجه مقدس حضرت شد و دید نوری از رأس مبارک خارج می‌شود و به آسمان صعود می‌کند. 🥀 راهب مبلغ ده هزار درهم آورد و سر امام حسین علیه السّلام را از آنان گرفت و داخل نمود. 🥀 پس آن راهب صدایی شنید، ولی صاحب آن صدا را ندید و آن گوینده به راهب می‌گفت: 🥀 خوشا به حال تو؛ و خوشا به حال آن کسی که از حرمت آگاه شد. 🥀 راهب سر خود را بلند کرد و گفت: پروردگارا! تو را به حق قسم می‌دهم که این را مأمور کنی با من تکلم نماید. آن سر تکلم کرد و گفت: 🥀 ای راهب! چه منظوری داری؟! 🥀 راهب گفت: تو کیستی؟! 🥀 فرمود: أَنَا ابْنُ مُحَمَّدٍ الْمُصْطَفَی وَ أَنَا ابْنُ عَلِیٍّ الْمُرْتَضَی وَ أَنَا ابْنُ فَاطِمَةَ الزَّهْرَاءِ أَنَا الْمَقْتُولُ بِکَرْبَلَاءَ أَنَا الْمَظْلُومُ أَنَا الْعَطْشَانُ وَ سَکَتَ 🥀 من پسر محمّد مصطفی هستم؛ من پسر علی مرتضی هستم؛ من پسر فاطمة الزهراء هستم؛ من مقتول در کربلایم؛ من مظلوم و عطشانم! بعد آن سر مقدس ساکت شد. 🥀 فَوَضَعَ الرَّاهِبُ وَجْهَهُ عَلَی وَجْهِهِ فَقَالَ لَا أَرْفَعُ وَجْهِی عَنْ وَجْهِکَ حَتَّی تَقُولَ أَنَا شَفِیعُکَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فَتَکَلَّمَ الرَّأْسُ. 🥀 راهب صورت به صورت امام حسین علیه‌السّلام نهاد و گفت: صورتم را از صورت تو بر نخواهم داشت تا این که بگویی که من روز قیامت شفیع تو خواهم بود. 🥀 آن سر مقدس به سخن آمد و فرمود: به دین جدم محمّد مصطفی صلّی اللَّه علیه و آله ایمان آور... 🥀 راهب گفت: «اشهد ان لا اله الا اللَّه و اشهد ان محمدا رسول اللَّه» و حضرت دعای او را قبول کرد تا در محشر شفیع وی شود. 🥀 هنگامی که صبح شد، موکلین، آن سر مبارک را با درهم‌ها از آن راهب گرفتند. وقتی به وادی رسیدند، دیدند آن درهم‌ها همگی به سفال مبدل شده‌اند! 📕 بحارالانوار، جلد ۴۵، صفحه٣٠٣ 📕 محن‌الابرار، جلد ۲ 🆔 @mosibatoratebah
شب بیست و یکم.mp3
24.45M
🎧 | قسمت اول 🔹 علیه‌السلام 🔹 🔹 ۲۱ محرم‌الحرام ١۴۴۵ 🔹 حسینیه بیت‌الکریم 🆔 @mosibatoratebah
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🥀 | ورود آل‌الله به بلا 🥀 چون قطار کوفه سوی شام شد طرفه شوری ز ازدحام عام شد شد ز شهر شام برگردون نفیر چون ز احبار یهود اندر قطیر دور گردون بسکه دشمن کام شد ماتم اسلام عید عام شد شد چو در شام اختران برج دین آسمان گفتی فرو شد بر زمین آل سفیان در قصور زر نگار در نظاره سویشان از هر کنار بسته ره حزب شیاطین از هجوم بر سنان سرها درخشان چونر جوم هر طرف نظارگان از مرد و زن با دف و نی انجمن در انجمن شامیان بر دست و پا رنگین خضاب چهره خون آلود آل بوتراب خواجۀ سجاد آن فخر کبار همچو مصحف درکف کفار خوار آل زهرا سر برهنه بر شتر کرد آنسر چونقطار عقد در زین حدیث انگشت بر دندان مگیر کان حیدر سر برهنه شد اسیر رویشان که آفتاب فش بود خود حجاب دیدۀ خفاش بود جای حیرانی است این دور نگون شرم بادت ای سپهر واژگون شهر شام و عترت پاک رسول در اسار زادۀ هند جهول گیرمت باک از جفا و کین نبود در جفاکاری چنین آئین نبود شامیان بردند در بزم یزید دست بسته عترت شاه شهید خواجۀ سجاد در ذل قیود چون مسیحا در کلیسای یهود شاه دین را سر بطشت زرنگار بانوان از دیده مروارید بار ره نشینان متکی بر تخت عیش همچو در بتخانه اصنام قریش پورسفیان سر خوش از جام غرور قدسیان گریان از آن بزم سرور بانوان کلّه شرم و حیا پرده پوشان حریم کبریا از هوان دهر در ذلّ قیاد بسته صف در محفل آن بدنهاد خواجۀ سجاد و سبط مستطاب کرد با آندل سیه روی عتاب گفت ویحک ایسیه بخت جهول هین گمانت چیست در حق رسول گر به بیند با چنین حال عجیب بالله این مستورگان بی حجیب گر بدانستی چه کردی از جفا با سلیل دودمان مصطفی میگرفتی راه دشت و کوه پیش میگریستی روز و شب بر حال خویش بیختی غم خاک عالم بر سرت بود بالین تودۀ خاکسترت باش تا در موقف یوم النشور آیدت پیش آنچه کردی از غرور گردوروزی سفله گان خوشه چین بر سریر گامرانی شد مکین بر نکاهد کبریا و جاه ما وان سلیمانی و تاج و گاه ما ما سلیل دوده پیغمبریم با نبوت زاده یک مادریم شیر یزدان باب ذوالاکرام ما با امارت زاده مارامام ما تا شده مادر زبابت بار گیر بود بابم بر مسلمانان امیر مصطفی را آن امیر محتشم بود و در بدر واحد صاحب علم باب تو در جیش کفار قریش حامل رایات و پیش آهنگ جیش پور هند از پاسخش بر تافت رو که نبودش حجتی در خورد او وه چه گویم من زبانم بسته باد خامه خونبار من اشکسته باد که چه رفت از ضربت چوب جفا زان سپس بر بوسه گاه مصطفی پس بخود بالید و گفت آنسفله قدر کاش بودی در حضور اشباح بدر تا بدیدندی که چون کردم قضا ثار خویش از خاندان مرتضی زان سپس دادند در ویرانه جا پرده پوشان حریم مصطفی شد خرابه گنج درهای یتیم همچو اندر کهف اصحاب رقیم نه بجز خاک سیه فرشی بزیر نه بسرشان سایبانی از هجیر سروریکه سر بپاسودیش عرش شد سرش از خشت بالین خاک فرش اشک خونین شربت بیماریش شمع بالین آه شب بیداریش ▫️ حجت‌الاسلام 🆔 @mosibatoratebah ▫️ ▫️ ▫️ ▫️ ▫️
🔻 رسول‌خدا صلی‌الله علیه و آله و سلم: 🔻 🥀 أحَبَّ اللَّهُ مَن أحَبَّ حُسَیناً؛ 🥀 خداوند دوستدار کسی است که را دوست داشته باشد. 📕 بحار‌الأنوار، جلد ۴۳ ، صفحه ۲۶۲ 🆔 @mosibatoratebah
1 (1).mp3
23.9M
🎧 | قسمت دوم 🔹 علیه‌السلام 🔹 🔹 ۲۲ محرم‌الحرام ١۴۴۵ 🔹 حسینیه بیت‌الکریم 🆔 @mosibatoratebah
🩸 🩸 🩸 🩸 🥀 عن العسكرى عليه السلام أنه قال: علائم المؤ من خمس: صلاه احدى و خمسين ، و زياره الاربعين ، و التختم باليمين ، و تعفير الجبين و الجهر ببسم الله الرحمن الرحيم 🥀 هر چند در ميان مردم كم است، به جهت متابعت اكثر مردم به هواى نفس؛ لكن آن كم هم خيلى منفعت به سايرين دارد، از جهت عيادت كردن آنها را، يا زيارت كردن، و يا معاونت نمودن آنها مؤ من را. بلكه براى كفار هم منفعت دارد. چنانكه معاونت نمايد، روز قيامت در جهنم حرارت آتش به وى تأثير نمى‌كند. و اگر عيادت نمايد، در قبر هر روز يك ملائكه يا هفتاد هزار ملائكه به عيادت او مى‌آيند. و اگر معاونت و يارى دفن و كفن و مشايعت را نمايد، در قبر خطاب مى‌رسد به آن مؤمن ميت: اول مرحمتى كه بتو مى‌نمائيم اين است كه مشايعين و زحمت كش‌هاى تو را به تو بخشيديم... 🥀 حالا بيائيد تجهيز و تكفين نمائيم يك را؛ بلكه و رأس مؤمنين را! كه عبارت از ابى‌عبدالله الحسين عليه‌السلام بوده باشد. 🥀 بدان كه مشهور ميان مردم اين است كه آن بزرگوار سه شبانه روز مانده، اما من مى‌گويم شبانه روز است ! به جهت آنكه عمده اعضاى بدن است، و تا دفن نشده، تجهيز تمام نمى‌شود. 🥀 و در خصوص اخبار مختلف است؛ لكن در هر صورت به بدن ملحق گشته... 🥀‌ بعضى از روايات دلالت دارد كه را بالای سر حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام دفن نموده و بعضى ديگر دلالت دارد كه در شام دفن کرده‌اند. بعضى ديگر مى‌گويند در مصر دفن شده، که الآن هم گنبد و بارگاه دارد! 🥀 و از موكل انور نقل شده که مى‌گويد: بالاى بود كه ناگاه عديم المثال حضرت رسول صلى الله عليه و آله به نظر آمد، و آن اطهر از بالاى خم شده در آغوش نشست و غايب شد. 🥀 بارى خودش خصوصيت را دارد، و سرّش يا به جهت ورود اهل‌بيت است، يا آمدن اول زوّار كه جابر بن عبدالله است، و يا دفن است. على‌اى‌حال ،ما بايد و نمائيم: 🥀 اما لازم ندارد؛ به جهت آنكه چند تابوت دارد: تابوت طلا! تابوت بالاى ! تابوت ! 🥀 اما هم نمى‌خواهد، به جهت محفوف بودن آن به كه ساطع بود از او به آسمان . چنانكه شخصى شامى روايت مى‌كند: نشسته بودم در غرفه كه ساطع شد. نگاه كردم، ديدم از مبارك آن حضرت است. و چنانچه مى‌گويد كه در ميان قافله نورانى ديدم كه مبلغ كثيرى داد و يك شب نگاه داشت. 🥀 بارى ، نمى خواهد و هم نمى‌خواهد، به جهت آنكه همان با مشك و كافور حنوط كرده، مانده همين غسلش. آيا مى‌توانيد كه به آب ديده او را غسل دهيم؟! نمى‌دانم كدام مصيبتش را بيان نمايم! 🥀 هر چند بدن مبارك، سه روز، زخم دار، در زمين مانده؛ لكن برآورد مى‌كنم مصيبت سر زيادتر است: 🥀 جدا شدن از بدن را بيان كنم! يا زخمهايش را! يا عريان گشتن و عمامه برداشتن را؟! 🥀 اينها همه مصيبت ظاهرى وى، اما مصيبت باطنى آن : هديه بردن به عمر بن سعد و از آنجا به ابن زياد، از آنجا به شام! و اما مصيبت هم ظاهرى و هم باطنى: مقابل ابن‌زياد گذاشته شدن را بگويم؟! و يا بالا نمودن و بر گذاشتن را بگويم؟! و يا خنده كردنش را بگويم، كه اشد مصائب است؟! 🥀 بعد از اين ظاهرى، اميد آن هست كه در دل خود دفن نموده، و به سبب آن از فيوضات وى بى‌بهره نباشيم. 🥀 و السلام عليه و على آبائه الطيبين و أبنائه الطاهرين و رحمه الله و بركاته 📕 مواعظ شوشتری، ماه محرم 🆔 @mosibatoratebah
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🥀 | و صلوات‌الله علیه 🥀 خنجر شمر به خون شه خوبان تشنه حنجر شه بدم خنجر بُرّان تشنه من چو خضرم، و فُراتست اگر آب حیات خضر، کی مانده به سرچشمۀ حیوان تشنه؟ آه از آن لحظه که اصغر به سر دوش پدر داد حنجر به دَمِ غنچهِ پیکان، تشنه! کودکانم که همه شهد و شکر می‌خوردند حال، طوطی صفت، اندر شکرستان، تشنه گفت شاه شهدا با پسر سعد لعین: آب در کوزه روا داری و مهمان تشنه؟ مهر زهرا بود این آب و همه اولادش کشته گشتند و فتادند به میدان تشنه دیو و دَد جمله از این آب همه سیرابند کس ندیده است لب آب، سلیمان تشنه گبر و ترسا و نَصارٰی همه زین آب خورند به لب نهر، جگر گوشۀ عمران تشنه اکبرم کشته شد از تیغ شما در میدان رفت در خلد برین شاه جوانان تشنه دست‌ها از تن عباس فکندند به خاک کس ندیده است که سقا سپرد جان تشنه ناصر ار آب خوری یاد کن از شاه شهید زانکه شد کشته شهنشاهِ شهیدان، تشنه ▫️ ناصرالدین شاه قاجار 🆔 @mosibatoratebah ▫️ ▫️ ▫️ ▫️ ▫️
سخنرانی.mp3
23.17M
🎧 | قسمت سوم 🔹 🔹 ۲۴ محرم‌الحرام ١۴۴۵ 🔹 حسینیه بیت‌الکریم 🆔 @mosibatoratebah