هدایت شده از تبادلات گاندویی «روز دو شنبه»
#پارت_1
گریه ام ب هق هق تبدیل شده بودهم از ترس
هم از درد اینبار تو نگاهش هیچی جز خشم
ندیدم بلندم کرد و دنبال خودش کشوند
هرچی فحشم از بچگی یاد گرفته بود
و نثارم کرد همش چهره ی پدرم میومدم تو
ذهنم و از خودم بدم میومد مقاومت کردم ،از
تقلاهای من کلافه شده بود چاقوش و گذاشت
زیر گلوم و گفت : دخترجون من صبرم خیلی
کمه میفهمی ؟ خیلی کم.یهو...
بکوب رو لینک رفیق👇☘👌😉
https://eitaa.com/joinchat/2174484673C0c6f0eed3f
#رمانی_جذاب_و_عاشقانه
بر اساس واقعیت
ناحــلــه🌱🙂