eitaa logo
مثله شدگان
38 دنبال‌کننده
972 عکس
47 ویدیو
0 فایل
رمان از زاده ذهن نویسنده هست ✍️ نویسنده و مدیر اصلی: @Shiva13824 ادمین کانالم: @God_my_love_11 📌✍️خوندن رمان بدون عضویت حرام 🥺 لطفاً 🙏 عضوشید لینک ناشناس رمان https://abzarek.ir/service-p/msg/1046682
مشاهده در ایتا
دانلود
(جهان را به پستی بلندی تویی ندانم که ای، هرچه هستی تویی) بعداز دو ساعت باألخره از روی تخت بلند شد و دستی به لباس های سیاهی که طوبا با گریه به تن دردمندش کرده بود کشید. شاید نزدیک به چهارماه هست که حتی برای یک روز هم لباسهای سیاهش را درنیاورده!از تخت فاصله گرفت و جلوی آینه ایستاد، نگاه دقیقی به چهرهای بیروح خودش انداخت و زمزمه کرد: - تا به کِی درد بکشم؟ جوابی برای سؤال خودش نداشت! به طرف در سرمه ایی رنگ اتاق راه افتاد و دستگیرهای طلایی در را فشرد! با باز شدن در از اتاق بیرون آمد و از راهروی باریک گذر کرد. نگاهی به پله های شیشه ای عمارت انداخت. طبقه ای بالا فقط با ده پله از پایینجدا میشد؛ ولی رد شدن از این ده پله هم برایش مشکل بود. به هرمشقتی که بود به پایین رفت و با نگاهی سرد به جمع حاضر در سالن که کمتراز ده نفر بودن، سالمی سردتر از نگاهش داد. در بین آن ده سیاهپوش تشکیل شده از سه مرد و هفت زن بودن چشمش به دختر کوچولوی مو خرمایی افتاد. یاد موهای بچه گی خودش افتاد که همین رنگی بود که مادرش با شونه دم باریک طلایی لابه لایه موهای خرمایی میکشید ولی حیف که دیگه اون مو رو نداشت .......... به عکسی که روی میز بود نگاه کردم اخخخخ کجایی ببینی برکه نابود شد فکر نمی‌کردم این طوری ببینمت داوود نزاشت بدنت ببینم فقط دستم روی پارچه سفیدی که که روت انداخته بود کشیدم ولی تیکه تیکه بود داوود گفته بود تو همونی آزمایشات نشون میده ولی چرا نزاشتی یک بار بغلت کنم میدیدمت فقط عکس هیچی به درد من نمیخوره ای کاش هیچوقت نمی فهمیدم هستی هیچوقت وابسته ات نمی‌شدم .......... داوود تو دیدیش از نزدیک چهره اش و..........؟؟؟؟ داوود: پزشکی قانونی نزاشت منم مثل تو برکه به خدا هیچ ازت مخفی نمیکنم به جان خودت راست میگم ......... .............................................................................