eitaa logo
کانال ضدصهیونیستی مشتاقان شهادت
5.3هزار دنبال‌کننده
2.4هزار عکس
567 ویدیو
0 فایل
سلام دوستان عزیز خوش آمدید/ فعالیت کانال شبانه روزی می باشد لینک کانال https://eitaa.com/joinchat/3712811153Cc17969aedd لینک اخبار شبانه کانال @sabanhkabar لینک گروه چت https://eitaa.com/joinchat/2156987196Cb75d654c81 آیدی مدیر/ تبلیغات @hosyn405
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سال نو میلادی بر خانواده‌های مسیحی و شهدای ارامنه مبارک باد. @mostagansahadat
🌴لبخندی برای شروع روزتان دعایی برای برکت دادن به راهتان آهنگی برای تحمل سختی ها پیامی برای آرزوی یک روز خوب برایتان آرزومندم صبحتان پر از عشق و امید... @mostagansahadat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻 زیارت مجازی حرم امام حسین علیه السلام 👉 app.imamhussain.org/tour/ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ @mostagansahadat
1_2344779298.mp3
5.57M
📢 اشعار حماسی حاج صادق آهنگران شاعر: حاج حبیب الله معلمی 🕌 هنوز از کربلایت 🌴 به گوش آید صدایت حسین جان ها فدایت... 💕 هیهات منا الذلة... 🚩 @mostagansahadat
آسودہ خوابیدن ما مرهون سر روی بالشِ خاک نهادن آنهاست نه؟ @mostagansahadat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❣وصیت نامه صوتی شهید علی حیدری صدا و پیام یک شهید را باهم بشنويم... شادی روحش صلوات @mostagansahadat
👇 بخشی از وصیت شهید سید عبدالرضا سجادیان 💢خدایا چقدر زیباست مرگ در راه تو و شمع گونه سوختن، آنسان که بتوان روشنی بخش جامعه بود و خدایا میدانم تو کیستی نه آنگونه که علی دانست. خدایا تو را با دیده دل دیده ام نه آنقدر که محمد (ص)دید، خدایا به تو، کتابت و هر آنچه از توست یقین دارم، نه آنگونه که امام و رهبر من خمینی عزیز دارد. و اینک ای مهربان ترین خوبان مرا به آنچه از تو نیست کافی گردان، یاریم ده، ای هستی بخش که جز تو از هیچکس و هیچ چیز خوف نداشته و مظاهر مادی ات اندوهگینم نسازد. خدایا آنقدر می دانم که آنچه ما را از یاد تو و رسیدن به تو غافل گردانیده، خود ما هستیم. یاریمان ده که از زندان خویشتن آزاد شویم. خدایا نمی دانم بعضی اوقات آنچنان در حال سجود هستیم که از جامدات هم بدتریم، اما ای مقصودم و ای امیدم و ای مرادم، لحظه های اندکی هم در زندگی ام بودند که از التهاب لقاء تو سوختم. خدایا جز تو را نمی خواهم، یارم باشی... شادی روحش صلوات 🍃🌷🍃🌷 @mostagansahadat
‍ 🌷 زائر قبر شهید🌷 هر هفته با احمد آقا به زیارت مزار شهدا می رفتیم. یکدفعه سر مزار شهیدی رسیدیم که او را نمی شناختم. ✳️همانجا نشستیم فاتحه ای خواندیم. اما احمدآقا حال عجیبی پیدا کرده بود. 🔆در راه برگشت پرسیدم: «احمدآقا این شهید را می شناختی؟» پاسخ داد: «نه.» پرسیدم: «پس چرا سر مزار او آمدیم؟» اما جوابی نداد. فهمیدم حتما یک ماجرایی دارد. اصرار کردم. ✅وقتی پافشاری من را دید آهسته به من گفت: «اینجا بوی امام زمان (عج) را می داد. مولای ما قبلا به کنار مزار این شهید آمده بودند.» 💢البته می گفت: «اگه این حرفها را می زنم فقط برای این است که یقین شماها زیاد شود و به برخی از مسائل اطمینان پیدا کنی. و تا زنده ام نباید جایی نقل کنی.» @mostagansahadat
13.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 مادر شهید: بخدا دلمون میسوزه بخدا دلمون میسوزه از مسئولین هیچی نمیخوایم گرونی و تحمل می‌کنیم نداری رو تحمل می‌کنیم بی حجابی رو نمیتونیم @mostagansahadat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 وسط معرکه ... وقتی چوب لباسی؛ آویز سرم میشه!!       ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ @mostagansahadat
🍂 شهدا از آنچه انتظار داریم به ما نزدیکترند ... ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ @mostagansahadat
شهادت از بی بی حضرت معصومه(س)🌹 در کربلاے۴ ، ترکشـی به شانه اش نشـست. او را به بیمارستانی در قم منتقل کردند، چند روز بعد هم به شیراز منتقل شد. زخمـش عمیق بود و باید استراحت می کرد. اما تا شنیـد عملـیاتے جدیـد در پیش است آمـاده شـد ڪه به جبهــه برگردد.هیچ وقت بدون اجازه من و پدرش نمی رفت. گفت: مادر، خواب (س)را دیدم، به من مژده داد این بار به آرزویـت می رسی و پیش ما میآیـی! وقتی التـماس های او را دیدم. گفـتم :عزیـزم باشه، برو! توی کوچه چرخید و باز نگاهم کرد، باز خواب حضرت معصومه (س)را یادآوری کرد و برای آخرین بار هم خداحافظی کرد! کربلاے ۵، حسینے شد ... فرهاد (مجتبی )اجرایی @mostagansahadat
آموز... 🌸سيزده سال بيشتر نداشت که قصد رفتن به جبهه کرد ولی به خاطر کمی سن قبولش نکردند. 💢دفعه دوم شناسنامه برادر بزرگترش را به سپاه برد و این سری او را پذیرفتند و فقط مانده بود رضایت نامه ما به خانه آمد .کنار من نشست و گفت : برای رفتن به جبهه نام مرا نوشته اند ولی شما این رضایت نامه را امضا کن. ✨گفتم: اجازه نمی دهم بروی برادرت که نیست تو بمان. ناراحت شد گریه کرد و گفت: من با 12 نفر از دوستانمان ثبت نام کردیم حالا اگر بروم جلو آنها خجالت می کشم و سرافکنده می شوم .آنقدر گریه کرد که من امضا کردم🥺 قرار بود آن جمع دوازده نفری ۴۵ روز بعد مرخصی بیایند همه آمدند اما او نیامد🥺 مانده بود تا ٧۵ روز دیگر😢 ١٢٠ روز بعد از اعزامش آسمانی شد و خبر شهادتش آمد.💔 @mostagansahadat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کانال ضدصهیونیستی مشتاقان شهادت
🍂 🔻  بابا نظر _ ۷۱ شهید محمدحسن نظر نژاد تدوین: مصطفی رحیمی                            
🍂 🔻  بابا نظر _ ۷۲ شهید محمدحسن نظر نژاد تدوین: مصطفی رحیمی                                 •┈••✾❀○❀✾••┈• ▪︎فصل هشتم 🔘 صدای آرام قایق‌ها و ناله زخمی‌های داخل آنها را می‌شد شنید. در خودم فرو رفته بودم. فکر می‌کردم شبی که آمدیم با چه کسانی آمدیم و حالا با چند نفر از آن همه و با چه وضعیتی بر می‌گردیم. ساعت ها در این فکر بودم و زجر می‌کشیدم. گاهی هم گلوله های توپ فرود می‌آمد و قایق را به این طرف و آن طرف می‌برد. آن شب، یکی دو ساعت بی اختیار گریه کردم. دیگر صدای اسداللهی، نعمانی و کارگر نمی آمد. صدای پروانه و مهاجر را هم از پشت بیسیم نمی شنیدیم. خدا می‌داند ما شاهد کربلای دیگری بودیم. 🔘 آن زمان اگر فرات و دجله از خون یاران حسین(ع) گلگون بود و ماه و ستارگان بر پیکر پاک شهدا می درخشیدند، آن روز هم بار دیگر بچه های ایرانی، کربلا را زنده کردند. فرماندهان وقتی منطقه را ترک می‌کردند اشک خون از چشم هایشان جاری بود. با صدای بلند گریه می کردند و می گفتند: بر می گردیم و انتقام شما را می‌گیریم. در میان اجساد شهدا چشم من به جسد سیداحمد موسوی افتاد. جوانی که چند لحظه قبل، وقتی از او پرسیدم تانک‌های دشمن از سه راهی عقب نشسته اند یا نه، گفت: می‌روم تا معلوم کنم. پیکر بی جان او را آغشته به خون، کنار خودمان می‌دیدم. از ازدواج او یک ماه نگذشته بود. آن شب تا صبح با همان صحنه ها گذشت. 🔘 ساعت هشت صبح با قایق‌هایی که داخل نیزارها مخفی کرده بودیم، آخرین نیروها را به داخل هور کشاندیم. همان موقع، قایق‌هایی را که می رفتند، به دقت نگاه کردم. چشم من دنبال پیرمردی بنام فرهادی می‌گشت. این پیرمرد در آن زمان پنجاه ساله بود. روز هفتم با پاهای برهنه مهمات برای بچه ها می‌برد. دستش را بالا می‌گرفت و فریاد می‌کشید اگر می‌خواهید حسین(ع) را کمک کنید زمانش فرا رسیده است. ای جوانان، نکند که پشت به دشمن کنید و رو به مملکت برگردید. خودش هم مردانه ایستاده بود و می‌جنگید. فکر کردم که ممکن است در همین زد و خوردها شهید شده باشد. در صورتی که وقتی قایق‌ها با آن شتاب نیروها را عقب می بردند پیرمرد در آنطرف آب بـه تنهایی مانده بود. می‌گفت چهار پنج گلوله آر.پی.جی که همراه داشتم، شلیک کردم. گفتم اگر بنا باشد کشته شوم بگذار مهمات به دست دشمن نیفتد. 🔘 در همان اثنا که آر.پی.جی‌ها را می‌زدم، متوجه شدم چهار پنج گالن بیست لیتری آب در آنجا است. آبها را خالی کردم و گالن ها را با طناب به هم بستم و روی آنها دراز کشیدم و با دست پارو زدم. به این طرف که آمدم قایقی از داخل نیزارها بیرون آمد. نزدیک که رسید، یکی گفت آقای فرهادی بیا بالا. نگاه کردم دیدم یکی از بچه های خودی است. پرسیدم اینجا چکار می‌کردی؟ گفت خیلی وقت است تو را زیر نظر داشتم و داخل نیزار انتظار می‌کشیدم تا هر وقت خودت را به آب زدی به کمک بیایم. 🔘 به جزیره مجنون برگشتیم. همه پیاده شدند. من در قایق ماندم. سعادتی و حاج باقر قالیباف گفتند: حاج آقا نظر نژاد، پایین بیایید. گفتم پاهایم دوباره گرفته اند. حالت مردگی دارند. حاج باقر قالیباف، دو سه نفر از بچه ها را فرستاد تـا مـرا بـه کنـار اسکله بیاورند. پاهایم سرما خورده بود. تمام شب پاهایم داخل قایق لوکه مانده بود. یک دستگاه کمپرسی متعلق به عراقی ها آنجا بود. بچه های تیپ ۳۱ عاشورا آن را غنیمت گرفته بودند. حاج باقر قالیباف فرستاد که این ماشین را بیاورند و بخاری اش را روشن کنند بلکه پاها را با حرارت بخاری آن نجات دهند. آنها می‌خواستند که یخ من وا برود! تأکید زیادی داشتند که این ماشین مال خودمان است. گفتند می عراقی ها که کارشان با آن تمام شده ماشین را در اختیار آقای حاج باقر قالیباف گذاشته اند. حدود یک ساعت و نیمی که داخل ماشین بودم بخاری کار خودش را کرد و بدن مرا به حالت اول برگرداند.        ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ @mostagansahadat 🍂
🍂 🔻  بابا نظر _ ۷۳ شهید محمدحسن نظر نژاد تدوین: مصطفی رحیمی                                 •┈••✾❀○❀✾••┈• ▪︎فصل هشتم 🔘 عملیات که در آن قسمت تمام شد. همه بر آن شدیم که جزیره مجنون، یعنی مساحتی بالغ بر پانزده کیلومتر مربع را برای خودمان حفظ کنیم. یک ایستگاه صلواتی بین جزیره شمالی و جنوبی توسط بازاریها راه افتاده بود. در همان گیرودار آتش، با هادی سعادتی رفتیم که چیزی بخوریم. چلو خورشت آوردند. غذا را با سرعت خوردیم. دو تا پتو گرفتیم. پتوها خیس بودند. توی یک چاله رفتیم و هر دو از فرط خستگی خوابیدیم. 🔘 سردمان بود. بعد آهسته آهسته اول که می‌خواستیم بخوابیم احساس کردم گرم شدیم. دستم را به اطراف کشیدم دیدم جسم پرپشمی بین من و هادی سعادتی قرار دارد. با تعجب نگاه کردم و دیدم یک سگ است. چون آتش عراقی‌ها سنگین بود، این سگ هم از ترس، خودش را وسط ما انداخته بود. ناراحت شدم. پتو را کنار انداختم تا سگ را بیرون کنم. سعادتی گفت: حاجی، تو تازه فهمیدی؟ من از اول فهمیدم سگ گرمی است. گفتم: بابا، این سگ نجس است. گفت: ما که پاک نیستیم. نجسی از حد گذشته. با این خون و نجاست‌هایی که همه جا ریخته، همۀ ما نجس هستیم. این حیوان ترسیده و به ما پناه آورده. بگذار همین جا باشد. هم ما را گرم می‌کند و هم خودش در امان است. 🔘 هر کاری می کردم سگ بیرون نمی‌رفت. گفتم: هادی من که حالم به هم می‌خورد. نمی‌توانم نفس این سگ را تحمل کنم. سعادتی گفت: سرت را زیر پتو بکن. در همین حین، صدای موتور آمد. فاضل الحسینی صدا زد کجایید؟ چهار پنج تا پتو برایتان آورده ام. حاج باقر قالیباف پتو فرستاده که شب را همین جا بخوابید. چاله را به سگ دادیم و رفتیم در جای مناسب تری زیر پتوها بخوابیم. 🔘 صبح که شد، با موتور دنبال ما آمدند. وقتی به قرارگاه برگشتیم من کفش نداشتم. در هور وقتی که رفتم سعادتی را از داخل آب در بیاورم، کفش‌هایم را جا گذاشته بودم. بچه‌ها کفش یک شهید را برای من آوردند. هر کاری کردم دیدم دلم گواهی نمی‌دهد آن کفش‌ها را به پا کنم. گفتم: اگر تا اهواز هم پابرهنه بروم کفش شهدا را پا نمی‌کنم. بافقی، از بچه های تدارکات یک جفت کفش کتانی برایم آورد به یکی دو تا از بچه ها پیشنهاد دادم پوتین‌های خود را با کتانی‌های اهدایی عوض کنند. کسی زیر بار نرفت. من هم با آن کتانی‌ها معذب بودم. فکر می‌کردم به سن و وضعیت من نمی‌خورد اما بعدها مشخص شد که کتانی‌های قیمتی و چینی بوده اند که خیلی‌ها دنبال نمونۀ آنها می گشتند. بچه هایی که موضوع را فهمیده بودند می آمدند که بیا عوض کنیم. آن موقع دیگر نوبت من بود که ناز کنم.        ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ @mostagansahadat 🍂
هدایت شده از هشدار نیوز🚨اخبارحوادث
🚨⭕ لغو امتحانات داخلی مدارس استان اصفهان در روز‌های ۱۳، ۲۶ و ۲۷ دی ماه 👤مدیرکل آموزش و پرورش استان اصفهان: 🔹امتحانات داخلی مدارس در روز‌های پنجشنبه سیزدهم دی ماه به مناسبت برگزاری مراسم سالروز شهادت سردار حاج قاسم سلیمانی لغو شده است. 🔹همچنین همزمان با برگزاری مراسم اعتکاف امتحانات داخلی روز‌های ۲۶ و ۲۷ دی ماه مدارس نیز برگزار نخواهد شد. 🔹برگزاری امتحانات جبرانی این روز‌ها با تصمیم گیری مدیران مدارس به دانش آموزان و والدین آنها اطلاع رسانی خواهد شد. 🟡تمامی امتحانات هماهنگ پایه نهم و امتحانات نهایی پایه دوازدهم ویژه روزانه، بزرگسالان، آموزش از راه دور و داوطلبان آزاد برقرار است و برگزار می‌شود، اما تمامی امتحانات داخلی دیگر پایه‌ها در این روزهای تعیین شده لغو است. هشدار نیوز🚨 اخبار حوادث معیشتی 👉👈 خدماتی https://eitaa.com/joinchat/160826397Cf998e18770
متن کامل استیضاح وزیر اقتصاد در مجلس که امروز صبح اعلام وصول شد هشدار نیوز🚨 اخبار حوادث معیشتی 👉👈 خدماتی https://eitaa.com/joinchat/160826397Cf998e18770
هدایت شده از هشدار نیوز🚨اخبارحوادث
📣 صادق: تصمیم پرداخت وام ۸۰۰ میلیونی نهضت ملی مسکن اصولی نیست 🔸وزیر راه و شهرسازی در خصوص عدد ۸۰۰ میلیون تومانی وام نهضت ملی مسکن گفت: موضوع روز گذشته طرح مسئله شده و تصمیم پرداخت این وام قطعی و اصولی نیست. ‌‌‌‌‌هشدار نیوز🚨 اخبار حوادث معیشتی 👉👈 خدماتی https://eitaa.com/joinchat/160826397Cf998e18770
هدایت شده از هشدار نیوز🚨اخبارحوادث
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴🎥 منان رئیسی، نماینده مردم قم در مجلس: بانک‌ها چرا برای کارمندان خودشان وام دارند اما وقتی به مردم می‌رسد می‌گویند ناترازی داریم؟ هشدار نیوز🚨 اخبار حوادث معیشتی 👉👈 خدماتی https://eitaa.com/joinchat/160826397Cf998e18770
هدایت شده از هشدار نیوز🚨اخبارحوادث
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این چک ها چیه به من دادی؟ هشدار نیوز🚨 اخبار حوادث معیشتی 👉👈 خدماتی https://eitaa.com/joinchat/160826397Cf998e18770
آغاز سال نو میلادی ┄┅═✧☫@mostagansahadat✧☫✧═┅┄ کانال ضدصهیونیستی مشتاقان شهادت /ایتا تبلیغات 👈 @hosyn405
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️گریه زن فلسطینیِ غرق در آب در اردوگاه‌های آوارگان یک زن فلسطینی با انتشار ویدئویی و در حالی که مشغول گریه کردن است، از وضعیت اسف‌بار اردوگاه‌های آوارگان که در پی بارندگی‌های اخیر، غرق در آب است، گلایه می‌کند. وی با بیان اینکه از شدت گرسنگی در حال دست و پنجه نرم کردن با مرگ هستند، تأکید کرد که از این زندگی غرق در گل و لای، خسته شده و خواستار یک مکان خشک است. ┄┅═✧☫@mostagansahadat✧☫✧═┅┄ کانال ضدصهیونیستی مشتاقان شهادت /ایتا تبلیغات 👈 @hosyn405
🚨باند تروریستی الجولانی در جنایتی هولناک بیش از ۱۰ جوان شیعه را در شهر حمص ربوده و به شهادت رساند. ┄┅═✧☫@mostagansahadat✧☫✧═┅┄ کانال ضدصهیونیستی مشتاقان شهادت /ایتا تبلیغات 👈 @hosyn405