eitaa logo
کانال ضدصهیونیستی مشتاقان شهادت
5.3هزار دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
625 ویدیو
0 فایل
سلام دوستان عزیز خوش آمدید/ فعالیت کانال شبانه روزی می باشد لینک کانال https://eitaa.com/joinchat/3712811153Cc17969aedd لینک اخبار شبانه کانال @sabanhkabar لینک گروه چت https://eitaa.com/joinchat/2156987196Cb75d654c81 آیدی مدیر/ تبلیغات @hosyn405
مشاهده در ایتا
دانلود
1_2344779298.mp3
5.57M
حاج صادق آهنگران 🕌 هنوز از کربلایت 🌴 به گوش آید صدایت حسین جان ها فدایت... 💕 هیهات منا الذلة... 🚩 کانال ضدصهیونیستی مشتاقان شهادت https://eitaa.com/joinchat/3712811153Cc17969aedd
❣هرچه انسان عمر کند نتیجه‌اش مرگ است پس هرچه می‌خواهی دوست بدار. ولی بدان روزی از آن جدا می‌شوی. باید آگاهانه به سراغ مرگ سرخ رفت و مرگ را در آغوش کشید و هرچیزی غیر از این برای مجاهدان راه خدا نقص و ناسالم ماندن است چرا که تمام اولیاالله و ائمه معصومین با شهادت از این دنیا رفته‌اند. «قسمتی از وصیت‌نامه» 🌷شهید: محسن هاشم زاده تاریخ ولادت: ۱۳۴۹ تاریخ شهادت: ۱۳۶۵/۱۰/۲۵ محل شهادت: شلمچه نام عملیات: کربلای پنج علت شهادت: جراحات شیمیایی کانال ضدصهیونیستی مشتاقان شهادت https://eitaa.com/joinchat/3712811153Cc17969aedd
❣خدایا سه محبت از تو می‌خواهم تا دلم روشن شود اول محبت خودت، دوم محبت آنان که تو را دوست دارند، سوم محبت در کاری که موجب رضایت و خشنودی تو می‌باشد. «قسمتی از وصیت‌نامه» 🌷شهید: جهانگیر هاشم زاده تاریخ ولادت: ۱۳۴۷ تاریخ شهادت: ۱۳۶۵/۱۰/۲۷ محل شهادت: شلمچه نام عملیات: کربلای پنج کانال ضدصهیونیستی مشتاقان شهادت https://eitaa.com/joinchat/3712811153Cc17969aedd
❣پاسداری از دین خدا و قرآن عزیز بسته به ریختن خون من و جوانانی همچون من است. پس ای گلوله‌ها و ترکش‌ها بر ما هجوم آورید. ای خدا گواه باش که ما بخاطر تو و به نام تو و برای احیای دین تو به جبهه آمده‌ایم. پس خدایا ما را ببخش و ما و جوانان این مرز بوم را بر ایمانی قوی استوار و پایدار بدار و انقلاب اسلامی که انقلاب جوانان حزب‌الله است را از خطر دشمنان مصون بدار... «قسمتی از وصیت‌نامه» 🌷شهید: ابوالقاسم دهدارپور تاریخ ولادت: ۱۳۴۳/۹/۲۵ تاریخ شهادت: ۱۳۶۵/۱۰/۲۶ محل شهادت: شلمچه نام عملیات: کریبلای پنج آرامگاه: گلزار شهدای بهبهان کانال ضدصهیونیستی مشتاقان شهادت https://eitaa.com/joinchat/3712811153Cc17969aedd
❣سفارش کرده بود که اگر به شهادت رسید برایش لباس سیاه پوشیده نشود و گریه هم نکنند تا منافقین خوشحال نشوند و برای امام حسین''ع'' عزاداری کنید. خدایا اگر با ریختن خون ناقابل بنده اسلام پیروز می‌شود راضیم و بخاطر تو و در برابر دین اسلام جان ارزشی ندارد. و ای کاش هزاران جان داشتم تا فدای دین اسلام و در راه خدا نثار می‌کردم. خدایا جانم را در راه تو هدیه می‌کنم و امیدوارم که مورد قبول خداوند بزرگ واقع شود. بدانید راهی که بنده انتخاب کرده‌ام آگاهانه بوده است. «قسمتی از وصیت‌نامه» 🌷سردار شهید: حاج عبدالخالق اولادی تاریخ ولادت: ۱۳۱۰/۸/۱۸ تاریخ شهادت: ۱۳۶۳/۱/۱۰ محل شهادت:جزیره مجنون نام عملیات:خیبر کانال ضدصهیونیستی مشتاقان شهادت https://eitaa.com/joinchat/3712811153Cc17969aedd
❣شهدا 🍂بی عشق پلید می شوی باور کن... با عشق سعید می شوی باور کن 🍂خـود را که شبیه شهـدا گردانی... یک روز شهید می شوی باور کن کانال ضدصهیونیستی مشتاقان شهادت https://eitaa.com/joinchat/3712811153Cc17969aedd
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کانال ضدصهیونیستی مشتاقان شهادت
🍂🍂 🔻 #گمشده_هور 5⃣2⃣ ❣ سردار حاج علی هاشمی تیم های شناسایی که اعزام می شدند يا 4 نفر بودند یا ۹
🍂🍂 🔻 6⃣2⃣ ❣ سردار حاج علی هاشمی ما چندین ماه در سکوت اینجا کار کرده ایم. بدون اینکه کمترین شکی برای عراقی ها ایجاد شود و نزدیک به سیصد شناسایی درون و برون مرزی انجام داده ایم. بچه ها گاهی کلافه می شدند، حق هم داشتند. علی اکبر که برای شناسایی ده روز بود به روستای العماره ی عراق رفته بود، برگشتش خیلی طول کشید. وقتی رسید به قرارگاه با حمید به استقبالش رفتیم، اصلا تعادل نداشت راه برود. همین طور تلو تلو می خورد. بچه های شناسایی رفتند و آبراه های دجله را متر کردند، حتی از اتوبان بغداد- بصره فیلم گرفتند و آوردند. اما هیچ کس از بزرگی کارشان خبر نداشت، فقط دلمان خوش بود به حرف های آقا محسن که وقتی می آمد میگفت، من گزارش کار شما را به امام دادم و امام فرمودند: «سلام مرا به بچه های نصرت برسانید». همین برای ما خیلی ارزش داشت، همین که می دانیم امام برای ما دعا می کند کافی است. یک بار عبدالرضا که از شناسایی برگشته بود آمد کنارم نشست و گفت: علی، به نظرت با توجه به اینکه ما میدونیم داخل دشمن چه خبره و دشمن دشمن اول جنگ نیست. میشه باهاش این طوری جنگید؟ » نگاهش کردم و در سکوت سرم را پایین انداختم و گفتم: «ما یک مقلد هستیم هرچی امام بگند ما همون رو عمل می کنیم». احساس کردم نگرانی اش برطرف نشده، خواستم فضا کمی عوض شود، گفتم: «شما وقتی داخل عراق میری غرور بهت دست میده؟» - نه، نه. - وقتی داری این اطلاعات رو به کسی میدی چی؟ - نه. - الآن که داری ریش هاتو با تیغ میزنی فقط برای مأموریته ها. - میدونم برای ماموریته، میدونی که بعضی از این نیروها مشکل دارند. کار کردن باهاشون سخته على، تو میخوای همشون رو نگه داری؟ - آره، میدونم مسائلی هست. مهم اینه که داریم با نیرویی کار می کنیم که صفره، مشکل داره. اگه خوب بود که دیگه احتیاجی به فرمانده نداشت. دستش را گرفتم و پیش آقا محسن بردم که برای سرکشی آمده بود. به آقا محسن گفتم که عبدالرضا را آورده ام تا از شناسایی اش گزارش بدهد. خیلی ذوق کرده بود که به کارش توجه شده و خودش گزارش را به فرماندهی کل می دهد. چند بار در مورد نیروها این کار را کردم، روحيه می گرفتند و کارهای بعد را خیلی بهتر و دقیق تر انجام می دادند. کانال ضدصهیونیستی مشتاقان شهادت https://eitaa.com/joinchat/3712811153Cc17969aedd
🍂🍂 🔻 7⃣2⃣ ❣ سردار حاج علی هاشمی هزینه ی قرارگاه بالا بود و تمام نیازها را باید خودمان مستقیما برطرف میکردیم. گرفتن بودجه خودش کار مشکلی بود. هر بار که ما پول می خواستیم چون مقدار زیادی بود با دردسر مواجه میشدیم. این پولها را هم از بند هشت به ما می دادند که مربوط به امور خاص و سری است. قرارگاه از هدایایی که مردم برای جبهه می فرستادند، محروم بود. کسی که ما را نمی شناخت اگر هم می شناخت چون از هر شهری آدم اینجا هست ما شامل هدایای هیچ کدام از استانها نمی شدیم. یک روز از سپاه سوسنگرد تماس گرفتند و گفتند: «علی یک آقایی از چالوس با یک سری پتو، کلاه و... برای جبهه آمده و اصرار دارد که حتما نامه ای بگیرد و ما در آن نامه قید کنیم که این اقلام را از فلانی تحویل گرفتیم. فکر می کنیم قصد سوء استفاده دارد». ما به این هدایا احتیاج داشتیم و نامه نوشتن و اینها هم که مرسوم نبوده و نیست. گفتم: «همه ی جنس ها را بگیرید، نامه هم لازم نیست بدهید بفرستید راننده را برود و بعد وسایل را خرد خرد بیاورید اینجا در هوره آنها هم همین کار را کردند. حالا نمی دانم به شهر رفته و چه گفته است. اما کلاهها و لباس ها به دردمان خورد، خدا خیرش بدهد. ما حتی بچه های خودمان را می فرستادیم تا از بوشهر قایق بخرند. خودشان هم بار می زدند و شبانه اینجا می آوردند و خالی می کردند. نیروهای نصرت هم راننده اند، هم شناسایی، هم عملیات، هم باربر و... بچه ها یاد گرفته اند کارهای بزرگ را در گمنامی انجام دهند. برای همین است که دوستشان دارم و آنها هم با من غریبگی نمی کنند. ما برای این عملیات که تا چند ساعت دیگر قرار است شروع شود، نیاز داشتیم تعدادی پل داخل جزیره بزنيم تا نیروها بتوانند در بعضی قسمت ها خیلی سریع از روی آن بگذرند و ارتباط با عقبه همچنان برقرار باشد. چند ماه پیش هزینه ی زیادی کردیم و پایه پل های فلزی را زدیم اما به دلیل موقعیت خاص و زمین مردابی اینجا کار معطل ماند و پل های فلزی و سنگین جواب نداد. رفتم و به بچه های مهندسی که حالا اسمشان مهندسی امام حسین علیه السلام است گفتم که ما یک پل میخواهیم. آنها هم نشستند و فکرهایشان را روی هم ريختند. تعدادی کاتالوگ از پل هایی که در کشورهای مختلف ساخته شده بود آوردیم. در بین آنها پلی بود که در هندوستان ساخته بودند، شناور بود و قابلیت نصب یک کیلومتر را داشت. بچه ها روی ساخت چنين پلی تمرکز کردند. بعد از چند مدت که صحبت کردیم به این نتیجه رسیدیم که دو گروه شروع به کار کنند. یک عده داخل قرارگاه طرح و ایده ی اولیه را بدهند، یک عده هم بروند و از شرکت های بیرون کمک بگیرند. ادامه دارد https://eitaa.com/joinchat/3712811153Cc17969aedd
🍂🍂 🔻 8⃣2⃣ ❣ سردار حاج علی هاشمی گروه دوم که سیامک هم جزو آنان بود، به یک شرکت کشتی سازی در بوشهر رفتند و در آنجا با یک مهندس طراح صحبت کردند و گفتند: «ما یک مکعبی می خواهیم که وزنش کم و ابعادش m ۱۷۱ باشد و بتوانیم n تا از روی آن بسازیم و به هم وصل کنیم. در ضمن سطح، هم شناور است و قرار است نیرو روی آن مستقر شود». مهندس هم پرسیده بود: «عمق؟» . _گفته بودند: «دومتر»، - آب شیرین یا شور؟ - شیرین. - موج داریم یا نه؟ - كجا رو می خواهید بگیرید در خلیج فارس که هر چه فکر می کنم چنین جایی نداریم. - تو چه کار داری کارت رو بكن. ممكنه بخوایم از اون به عنوان پل هم استفاده کنیم و نفرات دستشون بگیرند و حمل کنند. مهندس همینطور مانده بود و دست آخر گفته بود: «باشه من یک نمونه درست می کنم. شما دو هفته دیگه بیاین سر بزنيد». بچه ها که دو هفته دیگر رفته بودند بعد از سلام و علیک مهندس گفته بود: «من هر چه فکر کردم و نقشه ایران و عراق رو بررسی کردم دیدم دو جا بیشتر نیست که این شرایط رو دارد. یکی آب گرفتگیه بین ایران و عراقه. حالا اونجا دست ماست یا عراقی ها؟» بچه ها هم گفته بودند: «دست ما نیست دست عراقه». او هم با تأسف گفته بود: «حیف شد اگر دست ما بود میتونستیم عراقی ها رو دور بزنیم». مهندس یک طرح داده بود اما به درد ما نخورد. بیشتر از اینکه به پل فکر کند به هدفش فکر کرده بود و این به سود ما نبود. باید در حفاظت کامل کار را جلو می بردیم. بعد از آن تصمیم گرفتیم دیگر به دنبال شرکت های بیرون نرویم. بچه ها طرح این پل را دادند که از فوم ساخته شده و روی آب می ماند و وزن سنگین را هم آن طور که ما امتحان کردیم تحمل می کند. نیروها هم هر کدام میتوانند دستشان بگیرند و با خودشان جابه جا کنند. در کارخانه های تهران و اراک انبوه دادیم از روی آن ساختند. خدا کند در این عملیات آن طور که ما فکر کردیم به کار بیاید. برای این کار و برنامه های دیگر ما پول می خواستیم، شریف زاده را صدا کردم و یک کاغذ دادم دستش و گفتم: «این کاغذ رو ببر و پول بگیر بیار» شریف زاده کاغد را نگاه کرد و گفت: «علی با این پول نمیدند این خیلی کوچیکه، هیچ نشانه ای هم نداره فقط نوشته ای "برادر محسن رضایی به برادر شریف زاده یک میلیون پول بدهید" روی یک کاغذ بزرگتر بنویس و زیرش حداقل یک امضایی بكن». . خندیدم و گفتم: «برو میدند این کاغذ خودش امضاست». او هم کاغذ را برداشت و پیش آقا محسن برد. آنجا هم به آقا محسن گفته بود: «شما که می خواهید برای آقای رفیق دوست بنویسید حداقل روی یک کاغذ بزرگتر بنویسید». آقا محسن هم یک کاغذ ۱۰۷۷ برداشته بود و گفته بود: «بزرگی کاغذ خوبه؟» این بیچاره هم گفته بود: «والله نمی دونم) روی آن برای آقای رفیق دوست نوشته بود و با همان یک میلیون تومان گرفت و آورد. وقتی من را دید گفت: «باورم نمی شد با این کاغذ اینقدر پول بدهند. با این وجود می خواستیم خودکفا باشیم. نیروهای بومی که کار شناسایی می کردند برای خودشان ماهی می گرفتند و می فروختند. تعدادی از نیروهای ما هم شروع کردند به ماهیگیری. یک نفر را مسئول کرده بودم برود و ماهی ها را بفروشد. پول خوبی در می آمد که میشد هزینه ی بعضی کارها را مستقل درآورد. ادامه دارد https://eitaa.com/joinchat/3712811153Cc17969aedd
🍂🍂 🔻 9⃣2⃣ ❣ سردار حاج علی هاشمی تقریبا دو ماه پیش حجم کار خیلی زیاد شد. زمان کم بود و باید به تمام امور سر و سامان می دادیم. کارهای کلیدی و حساس را به نیروهای قدیمی و مورد اعتماد سپردم و برای کارهای دیگر نیاز به نیروی جدید داشتیم. به اقتصاد که مسئول جذب نیرو بود گفتم: «اردو بگذار و نیرو جذب کن» عده ای آمدند. عبدالرضا به اقتصاد گفت: «حالا که این عده جمع شده اند برای اینکه از دستشان ندهیم بگو ما یک هفته ای شما را جذب می کنیم». اقتصاد هم گفته بود: «اینکه اصلا در گزینش سپاه امکان نداره من چنین حرفی نمی زنم». بحثشان بالا گرفت و پیش من آمدند. گفتم: «بگو یک ماهه شما را جذب می کنیم» اقتصاد گفت: «نمی کنند، بعد برای ما بد میشه که این حرف رو زدیم). گفتم: «ما الآن به نیرو احتیاج داریم هر حرفی هم بین ما هست باید همین جا بمونه. گزینش سپاه و بقیه چیزها هم مسائل درون سازمانی است تو بهتره در این مقطع این حرف رو بزنی). اقتصاد هم ناراحت شد و رفت، به نیروها گفت: «ما سعی میکنیم در کمترین زمان شما رو جذب کنیم»، بعد از آن به خاطر اینکه بدقول نشده باشیم و بین بچه ها دلخوری پیش نیاید از طریق فرمانده قرارگاه کربلا پیگیری کردم که ما اسامی را بدهیم و آنها تشکیل پرونده بدهند. خیلی سریع کارها پیش رفت، حتی برای بچه ها پلاک تهیه کردیم که اگر اتفاقی افتاد حداقل تكلیف نیروها مشخص باشد و الآن بین نیروها پخش کرده ایم. نیروهای جدید را در شناسایی هایی که خیلی سری نبود با نیروهای قدیمی می فرستادیم تا زندگی در هور و آب راهها را یاد بگیرند. قایقرانی و کار با پارو و مردی هم از چیزهایی بود که زمان می برد تا به آن عادت کنند. در مدت زمان کوتاهی تجربیات خوبی به دست آوردند. در همین روزها بود که برای شناسایی "القرنه" و جاده اطراف آن و مواضعی که تازه در آن ایجاد شده بود، لازم بود دو نیروی شناسایی باتجربه و مطمئن را به شناسایی عمقی بفرستیم. از "سيدناصر" و "سالمي" که از نیروهای باتجربه شناسایی بودند، خیالم راحت بود. آنها تا به حال کارشان را خیلی خوب انجام داده بودند و همیشه دست پر می آمدند. ادامه دارد https://eitaa.com/joinchat/3712811153Cc17969aedd
🍂🍂 🔻 0⃣3⃣ ❣ سردار حاج علی هاشمی سيدناصر و سالمی را صدا کردم و گفتم: «شما باید برای شناسایی این مواضع بروید و ۷۲ ساعته برگردید». غلامپور که فرمانده قرارگاه کربلا بود از من پرسید: «چقدر به این دو نفر اعتماد و اعتقاد داری؟» گفتم:« اینها از قوی ترین نیروهای اطلاعاتی من هستند و کارشان را خوب بلدند، مسیر را عین کف دست می شناسند». تأییدشان را که گرفتم راهیشان کردیم، رفتند و ارتباطشان با ما قطع شد. ۷۲ ساعت گذشت، اما هیچ خبری از آنها نبود. دلم به شور افتاده بود. اما یک حسی ته دلم گواهی میداد که اتفاق بدی نیفتاده. از قرارگاه کربلا دائما با من تماس می گرفتند و می پرسیدند: «چه شد؟» من هم میگفتم: مطمئن هستم بچه ها بر می گردند». غلامپور میگفت: «میدونی اگر اونها اسير شند چه بحرانی در منطقه میشه؟ جواب آقا محسن رو چی بدیم؟» . آرامش می کردم و میگفتم چیزی نمی شود، بر می گردند. در قرارگاه بچه ها را جمع کردیم و دعای توسل برگزار کردیم. با اینکه زمان می گذشت و همه شرایط عليه ما بود، اما نمی دانم چرا ته دلم قرص بود. هفت روز گذشت و باز خبري نشد. روز هشتم بچه ها با ذوق و شادی ای وصف ناشدنی به من خبر دادند که سالمی و سیدناصر برگشتند. بلند شدم و در حالی که چشمانم از شادی خیس شده بود فقط خدا را شکر کردم. هم عصبانی بودم و هم آرام. فکر میکردم حتما مطلبی بوده است که اینقدر تأخير داشتند. وقتی از نزدیک دیدمشان سرحال بودند و آثار خستگی در چهره شان نبود. آنقدر مهربان و گرم همدیگر را در آغوش گرفتیم که ناراحتی هایم را فراموش کردم، سریع رفتم و بیسیم زدم به قرارگاه کربلا و گفتم: «احمد مژده مژده، بچه ها آمدند سرحال و قبراق»، احمد خیلی سریع راه افتاد و خود را به قرارگاه رساند، داخل سنگر بودم که بچه ها گفتند احمد آمده. بلند شدم و به استقبالش رفتم. دستش را گرفتم و به داخل سنگر بردم. یک لیوان چای جلویش گذاشتم و به یکی از بچه ها گفتم بگوييد، سيدناصر و سالمی بیایند. احمد اینقدر عصبانی بود و آنچنان گارد گرفته بود که احساس کردم میخواهد با سیلی از آنان استقبال کند. گفتم: «آرام باش. حق داری. آنها تقصير داشتند ولی الآن به خیر گذشته». بچه ها که داخل سنگر آمدند، هنوز احمد آرام نشده بود. سید نور گفت: آقای غلامپور تحمل کن توضیح می دهیم». ادامه دارد.... همراه باشید با کانال ضدصهیونیستی مشتاقان شهادت https://eitaa.com/joinchat/3712811153Cc17969aedd 🍂 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گزارش تصویری 🎥 دیدار جمعی از خادمان شهدا از گروه جهادی فاتحین جهرم با مادر شهید عبدالصالح زارعیان برای ثبت خاطرات غواص شهید، شنبه ۲۸ مرداد ۱۴۰۲ کانال ضدصهیونیستی مشتاقان شهادت https://eitaa.com/joinchat/3712811153Cc17969aedd
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کلیپ به جا مانده از شهید عبدالصالح زارعیان ،شهید غواصی که سالها مفقودالاثر بود وبعد از سالها پیکر مطهرش به وطن بازگشت. شادی روحش صلوات کانال ضدصهیونیستی مشتاقان شهادت https://eitaa.com/joinchat/3712811153Cc17969aedd
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢چه رفاقت نابی دارند بچه های کلانتری 🔹هیچ کدومشون از فردایی خودشون خبر ندارند یه کلیپی میگیرند به امید شهادت 😭 🔹الان بچه های این کلانتری هر کدومشون ی گوشه کز کردند دارند گریه میکنند 🔹احسان چند وقت پیش تولدش بود تو همین کلانتری براش تولد گرفتند امروز هم شهادت 🔹خدا حافظ احسان جان خدا حافظ امیر جان دیدار به قیامت کانال ضدصهیونیستی مشتاقان شهادت https://eitaa.com/joinchat/3712811153Cc17969aedd
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣به این قشنگی که تو شهید شده‌ای ما حتی نمی‌توانیم بخوابیم .... شهادت : ۱۳۶۵/۲/۱۲ فکه / عملیات سیدالشهداء (شهید_احمد_عسگری) السَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا بَقِیَّةَ اللَّهِ فِی أَرْضِهِ اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج شادی روحش صلوات کانال ضدصهیونیستی مشتاقان شهادت ایتا https://eitaa.com/joinchat/3712811153Cc17969aedd سروش https://splus.ir/mostagansahadat
❣مادرم! همچون حضرت زینب (س) صبور باش و پدرم همچون حسین (ع) و همچون پدرهای دیگر شهدا باش. برادرم همیشه سرباز امام خمینی باش و راه اسلام و قرآن را ادامه بده و درس را برای اسلام بخوان. «قسمتی از وصیت‌نامه» 🌷شهید: احمد چابکی تاریخ ولادت: ۱۳۴۳/۶/۵ تاریخ شهادت: ۱۳۶۰/۹/۷ محل شهادت: پل سابله نام عملیات: طریق القدس کانال ضدصهیونیستی مشتاقان شهادت ایتا https://eitaa.com/joinchat/3712811153Cc17969aedd سروش https://splus.ir/mostagansahadat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢لحظه زنده بگور شدن اسیران ایرانی توسط عراقی ها جا دارد مسئولان کشور با دیدن آن بفهمند که برای هر پایه صندلی مدیریتشان چه نفس هایی در سینه حبس شد. ننگ بر دنیا پرستان شادی ارواح طیبه شهدا صلوات کانال ضدصهیونیستی مشتاقان شهادت ایتا https://eitaa.com/joinchat/3712811153Cc17969aedd سروش https://splus.ir/mostagansahadat
فرازی از وصیت نامه شهید مهدی ناصری🕊 ماندنى فقط خداست پس چه بهتر از اينكه در راهى جان خود را فدا كنيم كه رضاى خدا در آن است و اما پيامى به شما ملت شهيد پرور دارم. مبادا دست از امام برداريد!! هميشه و در همه حال دعاگوى او باشيد. او بود كه اسلام را نجات داد. او رهبرى مقام و پايدار است. کانال ضدصهیونیستی مشتاقان شهادت ایتا https://eitaa.com/joinchat/3712811153Cc17969aedd سروش https://splus.ir/mostagansahadat
1_5387698221.mp3
21.75M
🔴 حاج صادق آهنگران میان خاک سراز آسمان در آوردیم بازنشر این اجرای بسیار زیبا به یاد شهدای مفقودالاثر و آبهای جهان تا از آسیاب افتاد قلم به دست شدیم وزبان درآوردیم کانال ضدصهیونیستی مشتاقان شهادت ایتا https://eitaa.com/joinchat/3712811153Cc17969aedd سروش https://splus.ir/mostagansahadat