مستشهدین ۳۱۳
🚩#ازعاشوراتاظهور -قسمت۲۱از۴۰ 🔻سفر عشق، جگر شیر میخواهد... ✿مصیبت و بلا، رشته ی تعقلات به غیر خدا
🚩#ازعاشوراتاظهور -قسمت۲۲از۴۰
🔻یاران امام حسین و یاران امام مهدی
❀برِیر در شب عاشورا، وقتی تهدید شمر را شنید گفت: «آیا مرا از مرگ می ترسانی؟ به خدا قسم، مرگ با پسر پیامبر خدا، نزد من از زندگی با شما عزیزتر است.»
✿ یاران امام مهدی نیز با چنین روحیه ای آرزو دارند "در راه خدا" به شهادت برسند: «وَ یَتَمَنَّونَ أن یُقتَلوا فی سَبیلِ اللّه»
❀عشق در یاران حضرت مهدی نیز وجود دارد؛ چنانکه در وصف ایشان گفته اند: «در میدان رزم، گِرد وجودش می چرخند و با جان، حفاظتش می کنند.» دو برادر در کربلا بودند به نام عَمرو بن قرضه و علی بن قرضه.
✿عَمرو هنگام نماز ظهر، سپر امام گشت و به شهادت رسید و برادرش در لشگر عبیدالله بن زیاد به شقاوت! [یا] فرزندِ محمدبن بشیر در کربلا اسیر شد، امام بیعتش را از او برداشت تا به یاری پسرش برود، اما محمّد گفت: «درّندگان در حالی که زنده ام، مرا بدرّند، اگر تو را تنها بگذارم»
❀انتظارِ مهدی باوران و مهدی یاوران نیز هنگام ظهور چنین است که در زیارت جامعه کبیره می خوانیم: «بِأَبِی أَنْتُمْ وَ أُمِّی وَ نَفْسِی وَ أَهْلِی وَ مَالِی»؛ پدرم به فدایت مهدی جان، مادرم، خودم و خانواده ام به فدایت...
📚[مقتل خوارزمی، ج۱، ص۲۵۱؛ مستدرکُ الوسائل، ج۱۱، ص۱۱۴؛ بحار الانوار، ح۴۵، ص۲۹؛ بحار الانوار، ج۴۴، ص۳۹۴؛ فرات تا فرات، ج۱، ص۶۱]
▲«نترسیدن از مرگ یعنی؛ خلع سلاح کردن دشمن»
✨ادامه دارد...
📌مهدیاران
ان شاءالله #اربعین کربلا
🌷هدیه به لبخند #امام_زمان علیه السلام
✅کانال مستشهدین۳۱۳
@mostashhadin_313
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈
مستشهدین ۳۱۳
🚩#ازعاشوراتاظهور -قسمت۲۲از۴۰ 🔻یاران امام حسین و یاران امام مهدی ❀برِیر در شب عاشورا، وقتی تهدید ش
🚩#ازعاشوراتاظهور -قسمت۲۳از۴۰
🔻زنان عاشورایی؛ زنان منتظر
❀وقتی "تقوا" مِلاکِ ارزش شد؛ جنسیت، دیگر دخالتی نخواهد داشت! یادی کنیم از صیانه آرایشگر کاخ فرعون، همان شهیده ی راه حقی که پس از ظهور، رجعت نموده و به دنیا بازخواهد گشت.
✿در هر زمانی همیشه بانوانی درخشیده اند؛ از جمله ی آشناترین و درخشنده ترین ایشان؛ مریم، آسیه و حضرت فاطمه می باشد (درود خدا بر ایشان).
❀در ماجرای قیام امام حسین علیه السلام نیز زنان نقش موثری داشتند؛ طوعه که به مسلم بن عقیل پناه داد، همسر زهیر که شوهرش را به کاروان امام و شهدای کربلا رهسپار کرد،
▲مادر عبدالله ابن عمیر که حتی پس از شهادت فرزندش، قصد داشت خود به میدان برود و بجنگد، و شیرزنی همچون زینب کبری (سلام الله علیها) سفیرِ نهضت عاشورا، اسوه ی صبر و استقامت در برابر خطِ نفاق!
✿امروز، در دوران غیبت هم "زنان پاکدامن، دین دار و دین یاری" برای سپاه حضرتش نیرو سازی نموده و به یارگیری حضرتش، کمک می کنند. «تربیت نسل منتظر» واژه ای آشنا برای چنین بانوانی است که همواره مردان بزرگ، مدیون ایشانند..
✨ادامه دارد...
📌مهدیاران
🌷هدیه به لبخند #امام_زمان علیه السلام
✅کانال مستشهدین۳۱۳
@mostashhadin_313
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈
K.118 KARIMI.saf(85.1).20.mp3
3.1M
••|✨🥀
#روضه_های_مانــدگار 🏴
روضـه هاے #اربعین
خستـه از ناقـھ فتادم 🥀
اے برادر خواهـرت زینـب رسیـدھ
رفتـه و برگشتـه اما قد خمیدھ
نور دیـدھ ... سر بُریـدھ ... 💔
خستـه از ناقـھ فتادم تا رسیـدم
قتلگـھ آمد به یادم تا رسیـدم
🎤حاج محمود کریمی
___🥀_________________🕯🕯🕯
✅کانال مستشهدین۳۱۳
@mostashhadin_313
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈
مستشهدین ۳۱۳
🚩#توجیه_المسائل_کربلا قسمت ۲۲از۴۰ 🔻زندگی طلایی با چند دقیقه ▪️بعضی در کربلا با توجیهاتی مانند ای
🚩#توجیه_المسائل_کربلا
قسمت ۲۴از۴۰
🔻یک لحظه غفلت، یک عمر پشیمانی!
▫️انسان فراموش کار است، برای همین دائماً نیازمندِ تذکر و یادآوری است. گاهی آنقدر در زندگی روزمرهی خود غرق میشویم که حتی نسبت به امورِ مهم، دچار غفلت میشویم.
🔺بدترین غفلت و فراموشی هم، غفلت از هدف و آرمان مهمِ زندگی انسانی، یعنی ظهور است.
▪️مبادا با این توجیه که فراموش کردم، غافل شدم، حواسم به چیزِ دیگری پرت شد و... نسبت به امام زمان بیتفاوت باشیم و مانند مردم زمانِ امام حسین علیه السلام بشویم که با غفلت و فراموشیِ وظایفشان، در همراهی با امام کوتاهی کردند و او را تنها گذاشتند.
▫️پس یادمان باشد هر روز، حتی با انجام کاری ساده، به یادِ امام باشیم و از کار برای ایشان غافل نشویم. علاوه بر این نباید از دشمنان نیز غافل شد.
▪️دشمنانی که پیوسته با حملات گسترده، بر ضدِ امام زمان تلاش میکنند، زیرا گاهی غفلت ما نسبت به دشمن، باعث سالها تاخیر در ظهور میشود.
✨ادامه دارد...
📌مهدیاران
عرض ارادت کم ما را قبول کن
امسال هم #اربعین ما را قبول کن
🌷هدیه به لبخند #امام_زمان علیه السلام
✅کانال مستشهدین۳۱۳
@mostashhadin_313
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈
مستشهدین ۳۱۳
🚩#توجیه_المسائل_کربلا قسمت ۲۴از۴۰ 🔻یک لحظه غفلت، یک عمر پشیمانی! ▫️انسان فراموش کار است، برای هم
🚩#توجیه_المسائل_کربلا
قسمت ۲۵از۴۰
🔻مجبورم این کار را انجام دهم!
▪️عمر بن سعد برای یاری نکردنِ #امام_حسین علیه السلام ، بهانهی خانه، خانواده و اموالش را آورد. میخواست با این بهانه، خود را توجیه کند که مجبور به جنگ با امام است.
▫️این در حالی بود که خودِ امام، خانه و اموالش را رها کرده و خانوادهاش را نیز با خود به همراه آورده بود. گاهی عدهای کارهایی میکنند که قلبِ #امام_زمان به درد میآید، اما خودشان را اینگونه توجیه میکنند که میدانم کار درستی نمیکنم اما مجبورم!
▪️مثلاً فردی از راهِ نادرست پولی بدست میآورد و خود را اینگونه توجیه میکند که اگر اینکار را نکنم، نمیتوانم خرجیِ خانه را تأمین کنم و خانوادهام اذیت میشوند؛ بخصوص که کرایه خانهام هم عقب افتاده، برای همین مجبورم.
▫️شاید باید در این لحظات از خودمان بپرسیم، آیا واقعا جز راهِ نادرست، انتخاب دیگری نداریم؟
✨ادامه دارد...
📌مهدیاران
🌷هدیه به لبخند امام_زمان علیه السلام
✅کانال مستشهدین۳۱۳
@mostashhadin_313
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈
مستشهدین ۳۱۳
❤️#عاشقانه_مذهبی❤️ 🌹 #چند_دقیقه_دلت_را_آرام_کن . .#قسمت_5⃣ بالاخره رسیدیم به جایی که اتوبوس ها بود
💌
❤️#عاشقانه_مذهبی❤️
.
🌹#چند_دقیقه_دلت_را_آرام_کن
.
#قسمت-6⃣
.
چتونه دخترها؟! 😯خانم های دیگه خوابن...یه ذره آروم تر..😑 .
من یه چشم غره بهش زدم😒
سمانه هم سریع گفت چشم چشم حواسمون نبود😕😟
.
بعد از اینکه رفت پرسیدم:
-این زهرا خانمتون اصلا چیکاره هست؟😑
.
-ایشون مسول بسیج خواهرانه دیگه☺
.
-اااا...خوب به سلامتی😐
.
و تو دلم گفتم خوب به خاطر اینه که آقا سید به اسم صداش میکنه 😑و کم کم چشمامو بستم تا یکم بخوابم.
.
بالاخره رسیدیم مشهد💚
.
.
اسکان ما تو یه حسینیه بود که طبقه پایین ما بودیم و طبقه بالا آقایون و وقتی که رسیدیم اقای فرمانده شروع کرد به صحبت کردن برامون:
.
.
خوب عزیزان...اولین زیارت رو با هم دسته جمعی میریم و دفعه های بعد هرکی میخوادمیتونه با دوستاش مشرف بشه فقط سر ساعت شام و ناهار حاضر باشین و ادرس هم خوب یاد بگیرین..
.
برگشتم سمت سمانه و گفتم :
.
-سمانه؟!😑
.
-جانم؟!😕
.
-همین؟!😐
.
-چی همین؟!😕
.
-اینجا باید بمونیم ما؟!😒😨
.
-اره دیگه حسینیه هست دیگه 😕
.
-خسته نباشید واقعا. اخه اینم شد جا..این همه هتل 😑😑
.
-دیگه خواهر باما اومدی باید بسیجی باشی دیگه😆😆
.
-باشهه😐😐😐 .
.
زمان اولین زیارتمون رسید. دیدم سمانه با یه چادر داره به سمتم میاد:
.
-این چیه سمی؟!😯
.
-وااا.. خو چادره دیگه!
.
-خوب چیکارش کنم من؟!😯
.
-بخورش😂😂خوب باید بزاری سرت
.
-برای چی؟!مگه مانتوم چشه؟!
.
-خوب حرم میریم بدون چادر نمیشه که😐
.
-اها...خوب همونجا میزارم دیگه😞
.
-حالا یه دور بزار ببینم اصلا اندازته؟!😊
.
چادر رو گرفتم و رفتم جلوی آینه.یکم شالمم جلو آوردم وچادرمو گذاشتم و تو اینه خودمو نگاه کردم و به سمانه گفتم:
. -خودمونیما...خشگل شدم😊
.
-آره عزیزم...خیلی خانم شدی.😊
.
-مگه قبلش اقا بودم 😡😂😂ولی سمی...میگم با همین بریم😕..برای تفریحی هم بدنیست یه بار گذاشتنش.😆
.
-امان از دست تو😄بزار سرت که عادت کنی هی مثل الان نیوفته😅
.
-ولی خوب زرنگیا...چادر خوبه رو خودت برداشتی سُر سُری رو دادی به ما😄😄
.
-نه به جان تو... اصلا بیا عوض کنیم😕
.
-شوخی حمیکنم خوشگله..جدی نگیر..😆
.
-منم شوخی کردم😂والا..چادر خوبمو به کسی نمیدم که 😄😄
.
حاضر شدیم و به سمت بیرون رفتیم و من دوست داشتم حالا که چادر گذاشتم اقا سید منو ببینه. هیچ حس عشقی نبود و فقط دوست داشتم ببینه که منم چادر گذاشتم و فک نکنه ما بلد نیستیم...
.
ولی دریغ که اصلا نگاهی به سمت خانمها نمیکرد 😑خ
.
.
ادامه_دارد
✅کانال مستشهدین۳۱۳
@mostashhadin_313
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈