❤️#عاشقانه_مذهبی❤️
#با_قلبت_در_نیوفت5⃣
در کل شب خوبی بود با اون زبونی که حنا واسه بابا میریخت همه از خنده غش کرده بودیم😂
اون شبم با خوشی به پایان رسید...🙃
شب روز بعد...
روی تخت گوشی بدست نشسته بودم که تلفنم زنگ خورد
محیاس حتما میخواد بپرسه فردا هستم یا نه
من:سلام گلم
محیا:سلام عزیزدل چطوری خوبی
من:به خوبی شما
محیا:واو😍😁
خندیمو روی تخت دراز کشیدم
من:چی شده افتخار دادی و من زنگ زدی؟
محیا هم خندشو کنترل کردو گفت: اها کلا با تو که حرف میزنم همه چی یادم میره خواستم بپرسم فردا هستی دیگه؟
سرمو خاروندمو گفتم:به احتمال زیاد اره ریحانه چی میاد؟
محیا:اره میاد
من:کیا هستن؟
محیا:واسه نذری؟فک و فامیل دوست و اشنا خیلین بابا تا کی نام ببرم
من:اوه اوه من روم نیس که ایطور
محیا:مگه میخوای چیکار کنی جمعیت اندازه همون پارساله خودت بودی که فقط چنتا خانواده اضاف تر😅
ابرومو بالا انداختمو گفتم:دیگه چی؟باشه چشم هستیم دیگه اصلا مگه میشه واسه نذری امام حسین کاری نکرد؟
محیا:آ باریکلا رفیق گلم پس من صبح منتظرتم😉
من :چشم
یکم از پشت خط خش خش اومد و انگاری یکی داشت محیا رو صدا میزد
محیا:ضحی من برم دیگه دارن صدام میکنن فردا میبینمت
من:برو به سلامت چشم پس تا فردا یاعلی
محیا همین حین به اونی که صداش زد گفت چشم الان
صداش بلند تر شد معلومه گوشیو رو نزدیک اورد
محیا:الان بخوابیااا یاعلی☺️🙃
و زودی قطع کرد
به گوشی خیره شدم و یاد اول محرم پارسال افتادم
خانواده محیا خیلی شلوغ و شوخن
مخصوصا مامانش زهرا خانوم خیلی ماهه😍اصلا ادم دلش میخواد فقط کنارش بشینه و نگاش کنه خیلی ماهه خدایی😍😘
اقای طباطبایی هم خیلی مرد شوخ و مهربونی بود
اولین پسرشون که اقا حسین هست که همسن داداش هادی خودمه
تا دیروزم که نمیدونستم ولی مثل اینکه یه داداش بزرگ تر از خودش داره که اسمشو نمیدونم🤷🏻♀ همون اقای طباطبایی میگیم بعدشم نرگس😍 خدایی خیلی ماه این دختر
بعدشم که محیای گلم
کلا خانواده خوبی هستن
از فکر بیرون اومدو نگام به ساعت افتاد ساعت 12ست😳🤯
چه زود گذشت😕
امشب رو باید زود بخوابم چون فردا صبح باید در خدمت خانواده طباطبایی باشیم😁
دعای های قبل خواب رو که شامل سوره حشر و واقعه...(بقیه شون رو خودمون توی کانال هر شب میزاریم☺️) رو خوندم
و الارم گوشی رو واسه ساعت 15 دقیقه قبل اذان تنظیم کردم تا نماز شبم بخونم...
توی فکر فردا بودم که خوابم برد😴
با صدای گوشی تند رو تخت نشستم و هشدار رو خاموش کردم
وضو گرفتمو و چادر سر کردمو الله اکبر...
نماز شب رو تموم کردم ولی چند دقیقه به اذان مونده بود
گوشی برداشتمو مداحی رو پلی کردم(البته هدفون زدم)
میاد خاطراتم جلوی چشام😍
♫ میاد خاطراتم جلوی چشام؛ میاد خاطراتم جلوی چشام ♪♪
♫♫ من اون خستگی تو راهو میخوام ♪♪
♫♫ میخواستم مثل اهل بیت حسین؛ با اهل و عیالم پیاده بیام ♪♪
♫♫ آه حسرت توو سینمه و میباره چشام به پای غمت ♪♪
♫♫ این غم کم نیست لیاقتشو ندارم آقا بیام حرمت ♪♪
♫♫ این غم کم نیست لیاقتشو ندارم آقا بیام حرمت ♪♪
♫♫ میاد خاطراتم جلوی چشام؛ میاد خاطراتم جلوی چشام ♪♪
✅کانال مستشهدین۳۱۳
@mostashhadin_313
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈