eitaa logo
مُسْوَدِّه
46 دنبال‌کننده
23 عکس
3 ویدیو
0 فایل
«هنر» یعنی رهیدن تا رسیدن! رهیدن از تمامِ بی‌کسی‌ها! رسیدن تا مقامِ روشنایی! و این شد افتخارم: آمدم در دنیا، تا «هنرجو» باشم.
مشاهده در ایتا
دانلود
● به بهانه خوانش رمان «ثریا در اغما» ● «حسین پاینده» در تحلیل و بررسیِ این رمان نوشته است: تعبیر «در کُما بودن» (حالت اغما) _ که ضمناً، هم در عنوان رمان آمده و هم از طریق شخصیت ثریا، به منزله‌ی نماد ایران در وضعیت جنگی، پیاپی در رمان تکرار می شود _ وصف حال هنرمندان و ادیبانِ مهاجر است. هنرمند با هنر آفرینی‌اش زنده است؛ هنرمندی که حیات جسمانی داشته باشد، اما هنر نیافریند مانند کسی است که به کُما رفته: چنین بیماری هنوز نمرده، اما به معنای واقعیِ کلمه زنده نیست. ... ... پیشتر گفتیم که اپیزود «کاخ ورسای» نمودی از «کُمای» روشنفکران و ادیبانی است که موضوع مشاهدات انتقادآمیزِ راوی این رمان قرار می‌گیرند. کُما به حالتی اطلاق می‌شود که بدن بیمار کاملاً راکد است و وضعیتش تغییر نمی‌کند. گنجانده‌شدن این اپیزود در رمانی که عنوانش ثریا در اغما است، خواننده را به صرافت اندیشیدن به کُمایی می‌اندازد که صاحبان کذاییِ اندیشه و هنر در کشور ما از دیرباز به آن مبتلا بوده‌اند و گویا هرگز قرار نیست تمام شود. برنتابیدن انتقاد، کینه‌ورزی با منتقد و انتقام‌جویی و رویارویی‌طلبی، وضعیت بیمارگونه‌ای است که حتی تا به امروز در فضای روشنفکری و هنری و ادبی ما ادامه دارد. اما توجه به این نکته هم ضرورت دارد که یکی از علائم کُما، فقدان هوشیاری است. بیمارِ به‌اغمارفته از رویدادها بی‌خبر است، گویی که در برهه‌ای از زمان متوقف شده است. این دقیقاً همان حالتی است که جماعت ایرانیان مهاجر، از روشنفکر و هنرمند تا وابستگان فراریِ رژیم سابق، به آن گرفتار آمده‌اند. آنان از آنچه در ایران می‌گذرد (جَنگ) به کلی غافل و حتی نامطلع‌اند و در عوض در دنیایی منقضی‌شده و ایستا روزگار می‌گذرانند. نماد تمام عیار این اغما، خود کافه «دو لا سانکسیون»، پاتوق این مهاجرانِ در کُمارفته، است. توصیف آریان (راوی و شخصیت اول رمان) از این مکان، وقتی اولین بار به آن‌جا می‌رود، به گونه‌ای است که گویی خودِ این کافه به اغما رفته، و البته این توصیف بار دیگر اهمیت و کارکرد «عنصر مکان» به منزله‌ی شاخصی از شخصیت را در رمان برجسته می‌کند: «کافه‌ی دو لا سانکسیون بر خلاف اسم پُرطمطراقش پناهگاه مقدسی نیست. در حقیقت آشغالدانی کهنه و درب‌وداغونی است که انگار سقف و کفپوش و دیوارها و پرده‌هایش را از زمان انقلاب کبیر فرانسه تا حالا نه تنها مرمت نکرده‌اند، بلکه شسته هم نشده». منبع: کتاب «گشودن رمان»، صفحه ۱۳۸ و ۱۴۴ و ۱۴۵. @mosvadde