«تاریخ، ما را قضاوت میکند!»
اگر انسان باشی، هر جای این دنیا هم که نفس بکشی، با دیدنِ صحنه دعوا و درگیری بین چند نفر حالت بد میشود.
حتی اگر برای خودت لاتی باشی و خیلی حالتِ بیخیالی به خودت بگیری باز هم نمیتوانی جلوی ترشح آدرنالین را در شریانهای خونیات منکر بشوی!
حالا اگر این دعوا بین چند نفر از خانواده یا قبیلهات باشد چه؟!
میتوانی یکجا آرام بنشینی؟!
میتوانی فقط تماشاچی باشی و اَدای ریلکسبودن را از خودت در بیاوری؟!
و اگر معادله از این پیچیدهتر باشد!
مثلا فرض کن دشمنِ خونیات به شکل خیلی حیلهگرانه این دعوا را بین قوم و قبیلهات راه انداخته و از این آب گلآلود، ماهی خودش را گرفته و دارد به ریش تکتکتان میخندد!
حالا چه میکنی؟!
حتما میگویی پدرش را در میآورم و اگر دستم به او برسد، بزرگترین تکهاش گوشش است و... از این حرفها!
اما حقیقت این است که تاریخ باید ما را قضاوت کند!
پینوشت:
تصویر بالا را در صفحهای مجازی پیدا کردم.
تاریخ ثبتش برمیگردد به سال ۱۲۹۷ هجری شمسی؛ یعنی سالهای پایانی جنگ جهانی اول!
در اطراف شهر بیجار، مردم به جان هم افتاده و به رودهها و احشاء باقیمانده از یک گوسفند هجوم بردهاند!
گوسفندی که گوشتش قبلا توسط نیروهای متجاوز انگلیسی برده و خورده شده است!
#روباه_پیر
#پیر_استعمار
#استعمار_مدرن
#دشمن_خونی
#پدر_کشتگی
@mosvadde