انسان نه تنها بايد در مقابل حقيقت جحود و استنكار نداشته باشد، بىطرف هم نمىتواند باشد، بايد از حق دفاع كند. مردم كوفه مىدانستند كه حق با حسين بن على (ع) است و اين معنى را اعتراف هم كرده بودند ولى در حمايت از حق و دفاع از آن كوتاهى كردند، ثبات قدم نشان ندادند و استقامت نورزيدند. در حقيقت، حمايت نكردن از حق، جحود عملى آن است.
حضرت زينب (سلام اللّه عليها) در خطبه معروف خويش براى كوفيان، آنها را به كوتاهى در حمايت از حق و به ظلم و جنايت بر آن نكوهش مىكند. فرمود:
يا اهل الكوفة، يا اهل الختل و الغدر و الخذل، أ تبكون؟ الا فلا رقأت العبرة، و لا هدأت الزّفرة، انّما مثلكم كمثل الّتى نقضت غزلها من بعد قوّة انكاثا
«اى اهل كوفه، اى دغلبازان فريبكار بىوفا، آيا گريه مىكنيد؟! پس اشك شما نخشكد و نالهتان خاموش نگردد. مثل شما همچون آن زن احمق است كه پنبههايى را مىرشت و نخ مىساخت، دوباره آنچه را كه رشته بود پنبه مىكرد و آنچه را كه بافته بود باز مىكرد.»
استاد شهید مطهری، عدل الهی، ص 276
@motahari_ir
🔷 مرحوم حاج ميرزا حسين نورى (اعلى اللَّه مقامه) استاد مرحوم حاج شيخ عباس قمى و ... بسيار مرد فوقالعادهاى بوده است، مُحدّث است، ولى در فن خودش فوقالعاده متبحّر است... از آن حافظههاى بسيار قوى بوده است و مرد با ذوقى هم بوده است و بسيار با شور، با حرارت، با ايمان. گو اينكه اين مرد بعضى از كتابها نوشت كه شأن او نبود و علماى وقت هم ملامتش كردند، ولى معمولا كتابهايش خوب است.
مخصوصاً كتابى در همين موضوع منبر نوشته است به نام «لؤلؤ و مرجان». اين كتاب با اينكه كتاب كوچكى است، فوقالعاده كتاب خوبى است. در اين كتاب راجع به وظايف اهل منبر سخن گفته است. همه اين كتاب در دو فصل است ...
🔷 چنين كتابى شايد در دنيا وجود نداشته باشد. اين مردِ بزرگ، در همين كتاب خودش نمونههايى از دروغهايى كه به اين حادثه بزرگ، حادثه تاريخى كربلا، نسبت مىدهند ذكر كرده است. آنچه كه من عرض مىكنم غالباً يا همه آن همانهايى است كه مرحوم حاجى نورى هم از آنها ناله كرده است، و حتى اين مرد بزرگ صريحاً مىگويد:
🔷 امروز بايد عزاى حسين را گرفت، اما براى حسين در عصر ما يك عزاى جديدى است كه در گذشته نبوده است و آن عزاى جديد اين همه دروغهاست كه درباره حادثه كربلا گفته مىشود و احدى جلو اين دروغها را نمىگيرد. امروز بر اين مصيبت حسين بن على بايد گريست، نه بر آن شمشيرها و نيزههايى كه در آن روز بر پيكر شريفش وارد شد.
📚 استاد شهید مطهری، حماسه حسینی، ج 1 ص 60
@motahari_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مركز روضههای دروغ..
@motahari_ir
👈 این پست ادامه پست قبل است
🔷 مرحوم حاج ميرزا حسين نورى (اعلى اللَّه مقامه) استاد مرحوم حاج شيخ عباس قمى و ... بسيار مرد فوقالعادهاى بوده است، مُحدّث است... كتابى در همين موضوع منبر نوشته است به نام «لؤلؤ و مرجان». اين كتاب با اينكه كتاب كوچكى است، فوقالعاده كتاب خوبى است...
🔷...و در مقدمه کتاب نوشته است که فلان عالم بزرگ از علمای هندوستان نامهای به من نوشته است و از روضههای دروغی که در هندوستان خوانده میشود شکایت کرده و از من خواهش کرده است که یک کاری بکنم، کتابی بنویسم که جلوی روضههای دروغ در آنجا گرفته بشود. بعد مرحوم حاجی به این عبارت ذکر میکند، مینویسد:
🔷این عالم هندی خیال کرده که روضه خوانها وقتی به هندوستان میروند دروغ میگویند، نمیداند که آب از سرچشمه خراب است، مرکز روضههای دروغ، کربلا و نجف و ایران است! همان مراکز تشیع مرکز روضههای دروغ است!!
📚 استاد شهید مطهری، حماسه حسینی، ج ۱ ص ۶۱
@motahari_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 والسابحات سبحا ...
@motahari_ir
🔷 امير المؤمنين در نهج البلاغه مىفرمايد: «لو لا الآجال الذى كتب الله لهم لم تستقر ارواحهم فى ابدانهم طرفة عين». اگر نبود اجلهاى حتمى الهى كه بر اينها نوشته شده است كه بايد در اين دنيا باشند، اين روحها در اين بدنها يك چشم بهم زدن قرار نمىگرفت و نمىايستاد، رها مىكرد و مىرفت.
🌺 خوب معلوم است كه چنين افرادى: «وَ السَّابِحاتِ سَبْحاً»
بعد شناورى مىكنند، شنا مىكنند، حركت تند مىكنند حركت كردنى. همين قدر كه از اينجا رها و آزاد شدند، به جهانى پا مىگذارند بسى وسيعتر و فسيحتر كه براى ما قابل تصور نيست.
🔷 ما نمىدانيم پرواز كردن و شنا كردن (به تعبير قرآن) در آن عالم چگونه است. ما پرواز در اينجا را ديدهايم. به ما گفتهاند جناب جعفر طيّار بعد از آنكه در جهاد موته دو دستش در راه خدا بريده و شهيد شد خداى متعال به او دو بال داد كه در آن دنيا پرواز مىكند «وَ السَّابِحاتِ سَبْحاً»
🔴 يا حضرت ابو الفضل العباس در ازاى دو دستى كه در كربلا از بدنش جدا شد خداى متعال دو بال به او داد. اينها براى ما قابل تصور نيست يعنى امكان تصورش هم نيست، مگر اجمالًا ما فقط به اينها ايمان داريم ولى اصل حقيقت را انسان تا نرود كه نمىتواند بفهمد مگر اولياى خدا كه آنها نرفته هم البته مىدانند و خبر دارند!
📚 استاد شهید مطهری، آشنایی با قرآن، ج 11 ص 215
@motahari_ir
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 اگر دین ندارید و از معاد نمیترسید، حداقل در دنیای خودتان جوانمرد و آزاده باشید..
@motahari_ir
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔 روضه سوزناک عصر عاشورا
@motahari_ir
اين يك خطر بزرگ است براى يك اجتماع كه افرادش ناآگاه باشند. دشمن اگر زيرك باشد خودِ اينها را ابزار عليه خودشان قرار مىدهد: يك داستان جعل مىكند، بعد اين داستان را به زبان خود اينها مىاندازد تا خودشان قصه و حرف و سخنى را كه دشمنشان عليه خودشان جعل كرده بازگو كنند. اين علتش ناآگاهى است و نبايد مردمى اينقدر ناآگاه باشند كه حرفى را كه دشمن ساخته، ندانسته بازگو كنند؛ اين يكى مىگويد چنين حرفى را شنيدهام، ديگرى مىگويد من هم شنيدهام، و همين طور...
اينها نمىدانند حرفى كه دشمن جعل مىكند وظيفه شما اين است كه همان جا زير پايتان دفنش كنيد. اصلًا دشمن مىخواهد اين حرف بين مردم پخش بشود. شما بايد دفنش كنيد و به يك نفر هم نگوييد، تا به اين وسيله با توطئه سكوتْ نقشه دشمن را نقش بر آب كنيد
...اسلام چه مىگويد؟ مىگويد هر وقت چنين چيزى شنيدى ابداً به زبان نياور.
اگر دغدغه دارى، خودت برو تحقيق كن. تو كه حوصله تحقيق كردن ندارى ديگر چرا بازگو مىكنى؟! حق تحقيق دارى، برو تحقيق كن اما حق بازگو كردن ندارى.
استاد شهید مطهری، آشنایی با قران ج 4 ص 35 و 38
◼️ حماسهای که امام زین العابدین علیه السلام در مجلس یزید آفرید!
🔹در روز جمعهاى در شام نماز جمعه است. ناچار خود یزید باید شرکت کند. اول آن خطیبى که به اصطلاح دستورى بود، رفت و هرچه قبلا به او گفته بودند گفت؛ تجلیل فراوان از یزید و معاویه کرد، هر صفت خوبى در دنیا بود براى اینها ذکر کرد و بعد شروع کرد به سبّ کردن و دشنام دادن على(ع) و امام حسین(ع) به عنوان اینکه اینها -العیاذباللَّه- از دین خدا خارج شدند، چنین کردند، چنان کردند.
🔹زین العابدین(ع) از پاى منبر نهیب زد: «ایهَا الْخَطیبُ! اشْتَرَیتَ مَرْضاةَ الَمخْلوقِ بِسَخَطِ الْخالِق» تو براى رضاى یک مخلوق، سخط پروردگار را براى خودت خریدى.
بعد خطاب کرد به یزید که آیا اجازه مىدهى من بروم بالاى این چوبها دو کلمه حرف بزنم؟ یزید اجازه نداد.
🔹آنهایى که اطراف بودند، از باب اینکه على بن حسین(ع)، حجازى است، اهل حجاز است و سخن مردم حجاز شیرین و لطیف است، براى اینکه به اصطلاح سخنرانىاش را ببینند، گفتند: اجازه بدهید، مانعى ندارد. ولى یزید امتناع کرد. پسرش آمد و به او گفت: پدرجان! اجازه بدهید، ما مىخواهیم ببینیم این جوان حجازى چگونه سخنرانى مىکند. گفت: من از اینها مىترسم. اینقدر فشار آوردند تا مجبور شد؛ یعنى دید دیگر بیش از این، اظهار عجز و ترس است؛ اجازه داد.
🔹ببینید این زین العابدین(ع) که در آن وقت از یک طرف بیمار بود (منتها بعدها دیگر بیمارى نداشت، با ائمّه دیگر فرق نمىکرد) و از طرف دیگر اسیر، و به قول معروفِ اهل منبر چهل منزل با آن غُل و زنجیر تا شام آمده بود، وقتى بالاى منبر رفت چه کرد! چه ولولهاى ایجاد کرد! یزید دست و پایش را گم کرد. گفت الآن مردم مىریزند و مرا مىکشند.
🔹دست به حیلهاى زد. ظهر بود، یکدفعه به مؤذّن گفت: اذان! وقت نماز دیر مىشود. صداى مؤذّن بلند شد. زین العابدین(ع) خاموش شد. مؤذّن گفت: «اللَّهُ اکبَرُ، اللَّهُ اکبَرُ»، امام حکایت کرد: «اللَّهُ اکبَرُ، اللَّهُ اکبَرُ». مؤذّن گفت: «اشْهَدُ انْ لا الهَ الَّا اللَّهُ، اشْهَدُ انْ لا الهَ الَّا اللَّهُ»، باز امام حکایت کرد، تا رسید به شهادت به رسالت پیغمبر اکرم(ص). تا به اینجا رسید، زین العابدین(ع) فریاد زد: مؤذّن! سکوت کن. رو کرد به یزید و فرمود: یزید! این که اینجا اسمش برده مىشود و گواهى به رسالت او مىدهید کیست؟ ایهاالناس! ما را که به اسارت آوردهاید کیستیم؟ پدر مرا که شهید کردید که بود؟ و این کیست که شما به رسالت او شهادت مىدهید؟ تا آن وقت اصلا مردم درست آگاه نبودند که چه کردهاند.
🔹آنوقت شما مىشنوید که یزید بعدها اهل بیت پیغمبر(ص) را از آن خرابه بیرون آورد و بعد دستور داد که آنها را با احترام ببرند. نعمان بن بشیر را که آدم نرمتر و ملایمترى بود، ملازم قرار داد و گفت: حداکثر مهربانى را با اینها از شام تا مدینه بکن.
🔹این براى چه بود؟ آیا یزید نجیب شده بود؟ روحیه یزید فرق کرد؟ ابداً. دنیا و محیط یزید عوض شد. شما مىشنوید که یزید، بعد دیگر پسر زیاد را لعنت مىکرد و مىگفت: تمام، گناه او بود. اصلا منکر شد و گفت من چنین دستورى ندادم، ابن زیاد از پیش خود چنین کارى کرد. چرا؟ چون زین العابدین(ع) و زینب(س) اوضاع و احوال را برگرداندند.
📝 استاد مطهری، حماسه حسینی، ج1، ص294-293 (با تلخیص)
#ذکر_مطهر
⭕️ کانال رسمی «بنیاد شهید مطهری»🔻
@motahari_ir
منطق ابن عباس منطق سياست و بازى سياسى بود، منطق عقل و دُها و رعايت مصالح نفس خود بود. او با منطق عقلى، صحيح مىگفت كه: انى اتخوف عليك فى هذا الوجه الهلاك، ان اهل العراق قوم غدر [من بر تو در اين سفر بيم كشته شدن دارم، زيرا اهل عراق قومى خيانتپيشهاند.]
(پس تو هم با آنها سياست بازى و غدر كن) اقم بهذا البلد فانّك سيّد اهل الحجاز، فان كان اهل العراق يريدونك كما زعموا فلينفوا عدوّهم [در همين شهر بمان، زيرا تو سرور اهل حجازى، پس اگر اهل عراق خواهان تو باشند چنانكه مدعىاند بايد دشمنانشان را دور سازند و از شهر خود برانند.] (خودشان بروند دم چك، اگر كشته شدند كه به جهنم، اگر غالب شدند و مهيّا شد تو برو.
درست اين منطق، منطق سياسيّون نفعى است نه منطق شهدا)
ثم اقدم عليهم، فان ابيت الا ان تخرج فسر الى اليمن فان لها حصوناً و شعاباً، و لأبيك بها شيعة [سپس نزد آنها برو؛ و اگر تصميم حتمى دارى كه بيرون شوى پس به يمن برو زيرا كه دژها و درههاى فراوان دارد، و پدرت در آنجا شيعيانى دارد.]
معناى كلام ابن عباس اين است كه اگر اهل عراق حاكمشان را بيرون نكردند و اهل جهاد نبودند تو هم آنها را رها كن. اين منطق منطق معامله است. منطق امام نه منطق غدر و كيد بود و نه منطق معامله و همكارى انتفاعى، صرفاً منطق ايثار و عقيده و شهادت در راه عقيده بود.
بشر يا منطق مكر دارد مثل اغلب سياسيون دنيا، يا منطق معامله دارد مثل احزاب سياسى امروز، يا منطق فدا و عقيده دارد مثل نوادر خلقت از قبيل امام حسين عليه السلام.
فَقالَ لَهُ الْحُسَيْنُ: يَا ابْنَ عَمِّ انّى اعْلَمُ انَّكَ ناصِحٌ مُشْفِقٌ [حضرت به او فرمود: پسرعمو! من مىدانم كه تو قصد خيرخواهى و دلسوزى دارى.] (براى شخص من و مصالح شخص من) وَ لكِنِّى قَدْ أزْمَعْتُ وَ أجْمَعْتُ عَلَى الْمَسيرِ [ولى من تصميم قطعى براى حركت گرفتهام.]. مقصود حضرت اين نيست كه گفتار از روى حسن نيت است ولى من اين مقدمات و نتايج را قبول ندارم، بلكه مقصود اين است كه اين مقدمات و نتايج براى كسى كه بخواهد از اين راه برود و اهل معامله و معاوضه باشد درست است ولى راه من اين راه نيست و منطق من منطق درد عقيده داشتن و درد خيرخواهى داشتن است، درد طبيبى است كه از غم مريضها رنج مىبرد.
(عَزيزٌ عَلَيْهِ ما عَنِتُّمْ حَريصٌ عَلَيْكُمْ) [توبه: 128]، راه من راه شهادت است. منطق شهيد منطق ديگرى است غير از منطق عقل عملى انتفاعى. معناى «انَّ اللَّهَ شاءَ انْ يَراكَ قَتيلًا» اين است كه خدا از تو روح شهادت مىخواهد (انَّ لَكَ دَرَجَةً لَنْ تَنالَها الّا بِالشَّهادَةِ).
استاد شهید مطهری، حماسه حسینی ج 2 ص 100
@motahari_ir
.
👈عدالت و تقوای یک روحانی را با این امور میسنجند!
.
💎هر كسى در هر مقام و هر درجه و هر طبقه و هر سنى كه هست يك نوع هواى نفس دارد. مقياس هواپرستى يك عالم روحانى اين نيست كه ببينيم مثلًا شراب مىخورد يا نمىخورد؟ قمار میکند یا نمیکند؟ نماز و روزه را ترک میکند یا نمیکند؟
مقياس هواپرستى او در جاه و مقام و ميل به دست بوسى و شهرت و محبوبيت و علاقه به اينكه مردم دنبال سرش حركت كنند و در مصرف بيت المال در راه آقايى خود و يا باز گذاشتن دست كسان و خويشان و مخصوصاً آقازادگان گرام در بيت المال و امثال اينهاست (استاد مطهری، ده گفتار، ص ۱۲۶، با تلخیص)
@motahari_ir
🔴 نهضت امام حسین(ع) هر سال يک پيروزى جديد به دست مىآورد
🔸اگر ما مبارزه حسين بن على عليه السلام را با لشكريان يزيد و ابن زياد از جنبه نظامى، يعنى از نظر ظاهرى و صورى، در نظر بگيريم امام حسين(ع) شكست خورد و آنها پيروز شدند؛ اما اگر ماهيت قضيه را در نظر بگيريم، فكرى و اعتقادى است، يعنى حكومت يزيد سمبل جريانى بود كه مىخواست فكر اسلامى را از بين ببرد و امام حسين(ع) براى احياى فكر اسلامى جنگيد، در اين صورت بايد ببينيم آيا امام حسين(ع) به مقصودش رسيد يا نرسيد؟
🔹آيا توانست يک فكر را در دنيا زنده كند يا نتوانست؟ مىبينيم كه توانست. هزار و سيصد سال است كه اين نهضت هر سال يک پيروزى جديد به دست مىآورد؛ يعنى هر سال عاشورا، عاشوراست و معنى «كلّ يوم عاشورا» اين است كه هر روز به نام امام حسين(ع) با ظلم و باطلى مبارزه مىشود و حق و عدالتى احياء مىشود.
🔸اين پيروزى است و پيروزى بالاتر از اين چيست؟ يزيدها و ابن زيادها مىروند ولى حسينها و عبّاسها و زينبها باقى مىمانند، البته به عنوان يک ایده نه به عنوان يک شخص، بلكه به عنوان يک صاحب اختيار و حاكم بر جامعه خويش. آرى، آنها مىميرند اما اينها زنده و جاويد باقى مىمانند.
📝 استاد مطهری، نبرد حق و باطل، ص۴۱
#گزیده_کتاب
⭕️ کانال رسمی «بنیاد شهید مطهری»🔻
@motahari_ir