حق و باطل را با میزان قدر و شخصیت افراد نمیشود شناخت.
این صحیح نیست که تو اول شخصیتهایی را مقیاس قرار دهی و بعد حق و باطل را با این مقیاسها بسنجی: فلان چیز حق است چون فلان و فلان با آن موافقند و فلان چیز باطل است چون فلان و فلان با آن مخالف. نه، اشخاص نباید مقیاس حق و باطل قرار گیرند. این حق و باطل است که باید مقیاس اشخاص و شخصیت آنان باشند.
یعنی باید حقشناس و باطلشناس باشی نه اشخاص و شخصیتشناس؛
افراد را (خواه شخصیتهای بزرگ و خواه شخصیتهای کوچک) با حق مقایسه کنی، اگر با آن منطبق شدند شخصیتشان را بپذیری و الّا نه.
(جاذبهودافعهعلی(ع)، ص۱۲۰)
@motahari_nab
جزء سرمایههای یک ملت این است که یک عده شهید داشته باشد. این خودش یک ارزشی است که یک ملتی در میان خودش شهدایی داشته باشد.
همین شهدا هستند که بازگو کردنِ کار و فکر و گذشت اینها روحیه دیگران را برای همیشه شاداب و زنده نگه میدارد.
اگر یک ملتی شهید نداشته باشد یکی از بزرگترین سرمایههای تربیتی خودش را ندارد.
(گفتارهاییدراخلاقاسلامی، ص۱۲۸)
@motahari_nab
اولین شرط اصلاحطلبی فارغ بودن از تعصبات افراطی نسبت به فرقه خاص علیه فرقه دیگر است.
(بررسیاجمالینهضتهایاسلامیدر
صدسالهاخیر، ص۵۰)
@motahari_nab
یکی دیگر از آثار و علائم حیات روحی و اجتماعی، امید و اطمینان به آینده است. روح مرده آینده را تاریک میبیند.
امید و ترجّی غیر از آرزو و تمنّی است. تمنّیهای احمقانه کار اهل خیال است که از واقعیت به خیال میگریزند، اما ترجّی شأن اهل عقل و اراده است.
قرآن میگوید:
"ولا تیأسوا من روح الله"
و این نهی از زبان یعقوب است درباره یوسفی که چهل سال بود او را از دست داده بود.
امید و اطمینان به آینده و اینکه آینده از آنِ ماست، شأن یک انسان یا یک جامعه زنده است.
یکی از علائم جامعه مرده سرگرمی به گذشته و افتخارات گذشته است.
توجه به گذشته باید باشد ولی آن اندازه که پایه و اساس ساختن آینده باشد، نه اینکه موضوع سرگرمی برای زمان حال باشد.
(یادداشتها، ج۳، ص۳۱۲)
@motahari_nab
حالت روح را باید خیلی ملاحظه کرد، حتی در عبادت.
عبادت هم اگر بر روح انسان جنبه زور و تحمیل داشته باشد علاوه بر اینکه اثر نیک نمیبخشد، اثر سوء نیز میبخشد.
(تعلیموتربیتدراسلام، ص۴۵)
@motahari_nab
قرآن کریم سه مفهوم مقدس را در بسیاری از آیات خود توأم آورده است:
«ایمان»، «هجرت» و «جهاد».
انسانِ قرآن موجودی است وابسته به ایمان و وارسته از هرچیز دیگر.
این موجود وابسته به ایمان برای نجات ایمان خود هجرت میکند و برای نجات ایمان جامعه و در حقیقت برای نجات جامعه از چنگال اهریمن بیایمانی جهاد مینماید.
(قیاموانقلابمهدی(ع) ومقالهشهید، ص۷۳)
@motahari_nab
این نوع شکوک را که منجر به تحقیق بیشتر میشود، مقدّس میشماریم، زیرا مقدّمه وصول به یقین و ایمان و اطمینان است.
شک آنگاه بد است که به صورت وسواس درآید و آدمی را به خود سرگرم کند، آنچنانکه میبینیم بعضی افراد از اینکه میتوانند در مسائل تردید کنند لذّت میبرند و آخرین منزل سیر فکری خود را تردید و دودلی میدانند. این حالت، حالت بسیار خطرناکی است، برخلاف حالت اوّل که مقدّمه کمال است.
لهذا مکرّر گفتهایم که شک، گذرگاه خوب و لازمی است امّا توقّفگاه و سرمنزل بدی.
(عللگرایشبهمادیگری، ص۴۸)
@motahari_nab
انسان اگر به آن چیزی که مطلوب حقیقی و واقعی اوست برسد آرام میگیرد.
انسان در واقع و در عمق ذات خودش سرگردان نیست. این سرگردانیها ناشی از این است که آن حقیقت را به صورت مبهم میخواهد و برای رسیدن به او تلاش میکند، به یک چیزی میرسد خیال میکند این همان است، ولی یک مدّتی که از نزدیک او را بو میکند طبیعت و فطرتش او را رد میکند، میرود سراغ چیز دیگر، و همین طور.
این است که اگر به آن مطلوب حقیقی برسد به سعادت حقیقی- که سعادت حقیقیاش قهراً آرامش به همان معنای فوق همه چیز است- به آرامش حقیقی میرسد.
این است که قرآن میفرماید:
«الَّذینَ امَنوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلوبُهُمْ بِذِکرِ اللهِ»
(فطرت، ص۱۱۶)
@motahari_nab
انسانِ اسلام انسان جامع است.
ما همیشه باید علی(علیه السلام) را نمونه قرار بدهیم. همین علی که در خلوت عارفانه خودش اینچنین است، ما میبینیم در مسئولیتهای اجتماعی حد اعلی حساسیت را دارد، و انسانی که اسلام میخواهد چنین است.
(تعلیموتربیتدراسلام، ص۲۲۵)
@motahari_nab
تجربههای تاریخی نشان داده است که جدایی علم و ایمان خسارتهای غیر قابل جبران به بار آورده است.
ایمان را در پرتو علم باید شناخت؛
ایمان در روشنایی علم از خرافات دور میماند.
با دور افتادن علم از ایمان، ایمان به جمود و تعصب کور و با شدت به دور خود چرخیدن و راه به جایی نبردن تبدیل میشود.
آنجا که علم و معرفت نیست، ایمان مؤمنان نادان وسیلهای میشود در دست منافقان زیرک، که نمونهاش را در خوارج صدر اسلام و در دورههای بعد به اشکال مختلف دیده و میبینیم.
علم بدون ایمان نیز تیغی است در کف زنگی مست؛ چراغی است در نیمه شب در دست دزد برای گزیدهتر بردن کالا.
(انسانوایمان، ص۲۸)
@motahari_nab
«کونوا دُعاةً لِلنّاسِ بِغَیرِ الْسِنَتِکمْ».
تبلیغ که همهاش زبان نیست، تبلیغ زبان اثرش بسیار کم است؛ تبلیغ، تبلیغ عمل است.
آن کسی که با موسی بن جعفر(ع) یا با آباء کرامش و یا با اولاد طاهرینش روبرو میشد و مدتی با آنها بود، اصلًا حقیقت را در وجود آنها میدید، و میدید که واقعاً خدا را میشناسند، واقعاً از خدا میترسند، واقعاً عاشق خدا هستند، و واقعاً هرچه که میکنند برای خدا و حقیقت است.
(سیریدرسیرهائمهاطهار، ص۱۶۲)
@motahari_nab
چرا شیعیان به جشن نیمه شعبان اهمیت میدهند؟
دو علت دارد:
یکی اینکه این عمل یک عکسالعملی است که طبقه مسلمانان ایران در صد ساله اخیر که حوادثی پیش آمده و فرقهای دروغپرداز و تبلیغاتچی و نعل وارونهزن در دنیا پیدا شدهاند و احیاناً ممکن است در بعضی جاها وانمود کنند که ایرانی اصولًا تابع فلان فرقه است، ایرانی میخواهد به دنیا ثابت کند که خیر، من تابع فلان فرقه نیستم.
دیگر اینکه واقعاً فلسفهای وجود دارد و آن اینکه سایر جشنها به مناسبت نجاتها و فرجها و موفقیتهای گذشته است و این جشن یگانه جشنی است که نظر به آینده بشریت دارد؛
آن جشنها تقدیر است و این جشن امید است و انتظار.
(یادداشتها، ج۱۴، ص۸۶)
@motahari_nab
ملت ایران آن روز که گفت جمهوری اسلامی، خواست مُهر خودش را یعنی مهر فرهنگ خودش را به آن بزند، و در حقیقت میدانیم که هویت یک ملت آنفرهنگی است که در جانش ریشه دوانیده است.
هویت ملی این مردم اسلام است.
بریدگان از اسلام اگرچه در داخل این ملت و تحت حمایت این ملتند اما در حقیقت از این ملت بریدهاند، زیرا از فرهنگ این ملت و از جان این ملت و از روح این ملت خود را جدا کردهاند.
انقلاب اسلامی ایران تنها قیام علیه استبداد سیاسی یا استعمار سیاسی یا اقتصادی نبود؛
قیام علیه فرهنگ غرب، ایدئولوژی غربی، دنباله روی از تفکر غربی بود، بازگشت به هویت اسلامی و خود واقعی و روح جمعی این مردم بود یعنی قرآن.
این قیام نوعی سرخوردگی از راه و روشها و راه حلهای غربی و بازیابی خود جمعی و ملی اسلامی- ایرانی بود و لهذا سایر کشورهای اسلامی را دارد تحت تأثیر قرار میدهد.
(آیندهانقلاباسلامیایران، ص۲۴۷_۲۴۸)
@motahari_nab
در اسلام آن چیزی هم که عنوان عید دارد باز از مراسم عبادت خالی نیست.
عید به معنای پایکوبی و مانند آن در اسلام نداریم.
(آشناییباقرآن، ج۷، ص۸۳)
@motahari_nab
فصل حیاتبخش بهار الهامدهنده است، الهامدهنده احسان و نیکوکاری، دوستی و مهربانی، صفا و لطف، توحید و معرفت.
(یادداشتها، ج۱۳، ص۱۱۹)
@motahari_nab
منافق کسی است که فکر و اندیشهاش یک جور میگوید زبانش جور دیگری، درست بر ضد آن. احساسات و عواطفش در یک جهت است ولی تظاهرات ظاهریش در جهت دیگر. در دل خدا را قبول ندارد اما متظاهر به خداپرستی است؛ پیغمبر را قبول ندارد متظاهر به احترام به پیغمبر است؛ قرآن را قبول ندارد متظاهر به احترام به قرآن است؛ علی را قبول ندارد متظاهر به احترام به علی است؛ و همینطور همه مقدسات دین. پردهای بر روی کفر خودش کشیده است.
بنابراین نفاق یعنی کفرِ در زیر پرده، منافق یعنی کافری که کفر خودش را در پشت پرده مخفی نگه داشته است.
(پانزدهگفتار، ص۱۲۶،۱۲۵)
@motahari_nab
عوامل خیانت را محیطهای اجتماعی در مرد به وجود میآورد نه خلقت و طبیعت.
مسؤول خیانت مرد خلقت نیست، محیط اجتماعی است.
(نظامحقوقزندراسلام، ص۳۳۰)
@motahari_nab
وجدان جهان، ترازوی عدل الهی است.
حقیقت برای همیشه مکتوم نمیماند.
حقیقت، خود به تجربه نشان داده است که در نهایت امر وجدان و انصاف دشمن را بر میانگیزد.
(سیریدرسیرهنبوی، ص۲۷)
@motahari_nab
کسی دارای روح بزرگ بشود، خواه ناخواه تن او به زحمت و رنج میافتد.
تنها آن تنها و بدنهایی از آسایش کامل و احیاناً عمر دراز، خوابهای بسیار راحت، خوراکهای بسیار لذیذ و این گونه چیزها بهرهمند میشوند که دارای روحهای حقیر و کوچکند.
اما افرادی که روح بزرگ دارند، همین بزرگی روح آنها سبب رنج تن آنها و احیاناً کوتاهی عمر آنها میشود، سبب بیماریهای تن آنها میشود.
(آزادیمعنوی، ص۱۹۵)
@motahari_nab
آیا جبر اجتماع بر انسان حاکم است؟
یک وقت انسان حالت یک خسی و خاشاکی را پیدا میکند که در سیلی افتاده و این سیل به هرطرف که میرود، او را با خودش میبرد.
شک ندارد که جامعه حکم یک سیل را دارد و افراد را با خود از این طرف به آن طرف میکشاند، ولی اینجور هم نیست که جبر مطلق باشد.
محیط و جامعه و اوضاع اجتماعی به طور جبر مطلق بر انسان حکمفرما نیست؛
یعنی چنین نیست که انسان نتواند در این سیلْ خودش برای خودش هیچ گونه تصمیمی بگیرد، جایش را عوض کند و حتی مسیر خود را برخلاف مسیر آن انتخاب کند؛ بلکه میتواند در این آبی که جاری است و خود به خود افراد را حرکت میدهد، سیر را در خلاف جهت مسیر این آب قرار بدهد و احیاناً در سرنوشت این سیل تأثیر ببخشد و آن را در مسیر دیگر بیندازد.
(تعلیموتربیتدراسلام، ص۲۵۵_۲۵۶)
@motahari_nab
انسان کامل یعنی انسانی که حوادث روی او اثر نمیگذارد.
علی(علیه السلام) آن کسی است که مراحل و مراتب اجتماعی را از پایین ترین شغل از جنبه اقتصادی مثل عملگی تا عالیترین مناصب اجتماعی که زمامداری و خلافت است طی کرده است.
علی الوردی میگوید: علی(علیهالسلام) فلسفه کارل مارکس را نقض کرد، برای اینکه علی در کوخ همان جور زندگی میکرد که در کاخ، و در کاخ همانطور زندگی میکرد که در کوخ؛ یعنی علی(علیهالسلام) در پُست عملگی همانطور فکر میکند که در پست خلافت.
(انسانکامل، ص۱۲۳)
@motahari_nab
عقیده ممکن است ناشی از تفکر باشد و ممکن است ناشی از تقلید یا وهم یا تلقین و یا هزاران چیز دیگر باشد. عقایدی که ناشی از عقل و فکر نیست، صرفاً انعقاد روحی است یعنی بستگی و زنجیر روحی است.
اسلام هرگز اجازه نمیدهد یک زنجیر به دست و پای کسی باشد ولو آن زنجیر را خودش با دست مبارک خودش بسته باشد.
(سیریدرسیرهنبوی، ص۲۲۱)
@motahari_nab
بسیاری از این خیالاتی که ما میکنیم اشتباه است. بعضی از افراد عذرهای بسیاری از کسانی را که روزه میخورند قبول ندارند، میگویند روزه خورهایی که به بهانه اینکه مریضند روزه نمیگیرند، چون روزه نمیگیرند ضعیف میشوند و چون ضعیف میشوند این ضعفشان را مانع روزه گرفتن میپندارند.
این حماقت است که کسی بگوید روزه از نیروی کار میکاهد.
(اسلامونیازهایزمان، ج۱، ص۵۳)
@motahari_nab
«جمهوری اسلامی» یعنی حکومتی که شکل آن انتخاب حاکم است از طرف عامه مردم برای مدت موقت و نه شکل موروثی، و محتوای آن اسلامی است یعنی بر اساس معیارها و موازین اسلامی است.
(آیندهانقلاباسلامیایران، ص۲۵۴)
@motahari_nab
سیزده بدر واقعی ما این است که از خودمان بیرون بیاییم، از خانههای تنگ و تاریک افکار خرافی خودمان به صحرای دانش و بینش خارج شویم، از ملکات پست خودمان خارج شویم، از اعمال زشت خودمان که مانند تار عنکبوت دور ما تنیده است خارج شویم.
(یادداشت های استاد مطهری، ج ۶، ص۱۳۱)
@motahari_nab