eitaa logo
🌷متوسلین به شهدا🌷💫
31.7هزار دنبال‌کننده
4.4هزار عکس
2.4هزار ویدیو
283 فایل
بسم رب الشهداء💫 🌷"هرگز کسانی را که در راه خداکشته شده اند مرده مپندار بلکه زنده‌اند و نزد پروردگارشان روزی داده میشوند"🌷 (آل عمران۱۶۹) 💥چله صلوات، زیارت عاشورا و دعای عهد💥 ✨شروع چله: 16 آذر ✨پایان: 25 دی @hasbiallah2
مشاهده در ایتا
دانلود
AUD-20220806-WA0119.mp3
8.5M
🚩 زیارت عاشورا 🔹️با نوای استاد علی فانی السلام علیک یا اباعبدالله الحسین(ع) 💚💚💚💚💚 ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada ❣متوسلین به شهدا❣
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ <<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>> @motevasselin_be_shohada <<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>> 🌻 💥 به بیمارستان رسیدیم,زخم عباس چون سطحی بود پانسمانش را بررسی کردند ودوباره پانسمان جدیدی کردند وداخل بخش بستری شد ,اما سمیه را مستقیم به اتاق عمل بردند,از حالات دکترها وسرعت عملشان میتوانستم بفهمم که وضع سمیه خیلی روبه راه نیست,دلم گرفته بود وبرای شفای سمیه ختم صلوات برداشتم ,اخه این درد برایم زیادی بزرگ بود خدایا برتو پناه ,پشت در اتاق عمل یک جا بند نبودم,مدام از این طرف به ان طرف میرفتم وهر چند دقیقه ای یکبار شماره یوسف را میگرفتم که متاسفانه در دسترس نبود,درون دلم انگار شعله ای اتش روشن بود واین طوفانهای پشت سر هم این اتش را شعله ورتر میساختند,نبود علیرضا ویوسف وبی خبری از احوالات انها یک طرف,وضع وخیم سمیه از طرف دیگر روح وروانم را بهم ریخته بود,در همین احوالات بودم که گوشیم زنگ زد وشماره مامان افتاد,نمیدانستم چه کنم ,اگر جواب بدهم مطمینا نمیتونم طاقت بیارم ومادرم از,ان طرف دنیا نگرانمان میشد واگر جواب هم نمیدادم,بازهم نگران میشد,اما بااینحال جواب ندادم,اخه اینجوری نگرانیشون کمتر بود,گوشی را گذاشتم توکیفم وبه طرف پرستاری که از اتاق عمل خارج شد رفتم وبا زبان,الکنی که بسیار کم از عربی میفهمیدم حال سمیه را جویا شدم وپرستار باایما واشاره گفت که عمل طول میکشه ودعا کنید... نمیدانستم چه کنم ودراین مملکت غریب به کجا پناه ببرم,ناگاه ذهنم پرکشید به قرنها پیش ویاد غربت ومظلومیت واسارت بانویم زینب س در دیار غربت درهمین شام بلا افتادم ,اگر بانواسیر بود من اینک اینجا ازاد ازادم,اگر به او بی حرمتی میشد,اینجا مارا عزیز داشتند,اگر ان زمان نمک به زخم اسیران کربلا میپاشیدند,الان اینجا زخم ما را التیام میبخشیدند اشک سروصورتم را پر کرده بود ,غم من کجا وغم بانو کجا... انگار پاهایم به اراده ی خودم ند ودلم به سویی که دوست داشت مرا هدایت میکرد,بی اختیار از بیمارستان بیرون امدم وپرسان پرسان ,راه حرم عمه جانم زینب س را در پیش گرفتم... دارد ... 📝نویسنده: ط ، حسینی 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ <<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>> @motevasselin_be_shohada <<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>> 🌻 💥 اینک که دوباره یوزارسیفم راهی سفرشام بلا شده وبار دیگر لباس سربازی حریم زینب س را بر تن کرده ,دوباره یاد سفر ماه عسلم افتادم,بیش از سه سال از ان روزها ودقایق سخت ونفس گیر میگذرد.درست به خاطر دارم ساعتها در حرم حضرت زینب س مناجات کردم ودست به دعا برداشتم وبرای,شفای سمیه دامان بانو را چسپیدم ووقتی پا به درون بیمارستان گذاشتم وهمان پرستار اشنا به سویم امد وخبر به هوش امدن سمیه واز خطر جستن اورا داد,همان بدو ورود به بیمارستان ,سجده ی شکر نمودم. علیرضا وویوسف که درعملیاتی مهم شرکت کرده بودند, یک شبانه روز بعد به دمشق امدند وروز بعد از ان به خاطر رسیدگی بیشتر به سمیه ,سفرمان پایان پذیرفت وبا هم راهی ایران شدیم ,اما خانواده ی دونفره ی ما,نفر سومی هم با خود اورد وعباس ,شد پسرمان وانگار یک دنیا شور وشادی با خودش به خانواده ی ما اورد ,نه تنها من ویوسف از جان ودل دوستش داشتیم ,بلکه پدرومادرم هم انگار نوه ی خودشان را میدیدند,اورا به جمع خانواده پذیرفتند... یوسف بارها وبارها برای پیدا کردن اقوام عباس,پیغام وپسغام گذاشت اما نه از پیگیریهای یوسف نه از طرف راحله هیچ خبری نشد وکسی سراغ عباس را از ما نگرفت,گرچه ته دل همه ی ما خوشحال ازاین بی خبری بود چون عباس به ما وما به عباس وابسته شده بودیم... یوسف عهد زمان عقدمان را فراموش نکرد وهرسال اربعین ,همه با هم سفر عشق را پیاده از نجف تا کربلا رفتیم,فقط برای قول دومش مبنی برسفر ماه عسل به افغانستان ,شرایط طوری بود که نشدونتوانست به ان عمل کند اما یوسف,اینبار ,قبل از رفتن به سوریه وانجام عملیاتی مهم به من قول داد,که اینبار بلافاصله بعد از برگشتنش به ایران ,باهم به افغانستان میرویم. سمیه یک ماه بعداز برگشتن از ماه عسل,سلامتیش را کاملا بدست اورد ودرحال حاضر درسش تمام شده وبه قول خودش معلم این مملکت است واما من همچنان درحال درسخواندن وکسب علمم وبه قول پدرم ,دکتری نصف ونیمه ام.... همینطور که در افکارم غرق بودم ,با صدای عباس از عالم خودم بیرون امدم:مامان....مامان زری.....داداش امیرعلی بیدارشده,فک کنم گشنشه هااا بدو خودم را به اتاق پسرا رسوندم,تا چشمم به چشمان امیرعلی که با چشمان یوزارسیف مو نمیزد ,افتاد,دلم لرزید,یه چی ته دلم هرری ریخت پایین ,انگار خبری در راه است.... دارد.... 📝نویسنده: ط، حسینی 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
9.mp3
7.22M
📗 کتاب صوتی "خاطرات مادر شهیده زینب کمایی" قسمت 9⃣ پایان ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada ❣متوسلین به شهدا❣
پایان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
15.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📌اعجوبۀ عرفان دفاع مقدس ➕ صوت وصیت‌نامه عجیب عارف "12 ساله" با صدای خود شهید! 🔸استاد پناهیان ◾️۲۷ بهمن، سالگرد شهادت رضا پناهی ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada ❣متوسلین به شهدا❣
مادری بود بنام ننه‌علی آلونکی ساخته بود در بهشت‌زهرا بر قبر فرزند شهیدش🥀 شب و روز آنجا زندگی میکرد، قرآن میخواند سنگ قبر پسرش بالش‌ش بود و همانجا هم چشم از دنیا می‌بندد و کنار فرزندش خاک میشود🥀 این داستان یک مادر شهید است خدا کند که در روز قیامت شرمنده این مادر نشویم...🥀 💐 ‌‌─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada ❣متوسلین به شهدا❣
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بهش‌گفتم +راضی‌ام‌‌شهیدشےولی‌الان‌‌نه.. ٺوهنوز‌جوونی ... جواب‌داد _لذتی‌که‌علےاڪبراز‌شهادٺ‌‌برد حبیب‌ابن‌مظاهرنبرد ... [شهید مدافع حرم محمدحسین محمدخانی] شادی روح شهدا صلوات . .🌹 ━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada ❣متوسلین به شهدا❣