eitaa logo
مادرانه های من و تو
84 دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
411 ویدیو
19 فایل
مادرانه یک تجربه و حس خوب در زندگی
مشاهده در ایتا
دانلود
اهالی نویسندگی خلاق، هیچ وقت از مادربزگ‌شون نمی‌شنون که: «چرا همش سرت تو گوشیه؟». چون می‌دونن خاطره‌های جذاب مادربزرگشون رو تو هیچ پیج و کتاب الکترونیکی نمی‌تونن پیدا کنن. 🆔http://b2n.ir/f49884 | @mabnaschoole |
🔰 میلاد مسیح مسیح نبى! زمین و زمان منتظرند، همچون شما كه منتظرید! در روز میلادتان می‌خواهیم پیوند بزنیم دعاهایمان را به دعا برای آمدن شما، به دعای شما برای آمدن مهدی؛ فرزند آخرین پیامبر... همان که می‌آید و زمین و زمان روی خوش می‌بیند. همان که وقتی بیاید شما هم می‌آیید. اولین یار مهدی! با نفس مسيحایی‌ات برای ما دعا کن که چشم ‌هایمان به روز ظهور موعود جهان روشن شود.🤲 @Bar_Madaare_Mahdii
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ما شش نفر هم که گرداگرد میز نشسته بودیم، سرها را پایین آوردیم و به سمت جام خم شدیم و شروع کردیم به بررسی آن که آخر به جز این شش میگوی آب پز ناقابل چه چیزی در این ۵۰ گرم سالاد نهفته است که این قدر گران بوده. هیچ یک از همراهان عزیزم نتوانستند به آن میگوهای آب پز لب بزنند. به جز من.🙈. البته نه به این خاطر که آن را تست کرده باشند و نتیجه گرفته باشند که بدمزه است، نه. بلکه از ترس این که مبادا بدمزه باشد. اما من چون پیش از آن مزه آن را چشیده بودم، مشکلی با آبپز بودن میگوها نداشتم‌.با این که به قدرت خدا تعداد میگو ها به تعداد ما شش عدد بود، اما به لطف پروردگار هر شش میگو روزی من بود و فقط محتویات داخل جام که گمان می‌کنم به هر کس نصف یک قاشق میرسید، بین سایر پنج نفر تقسیم شد. من هم چون شش میگو را خورده بودم دیگر به محتویات داخل جام چشم داشتی نداشتم فلذا نمی‌دانم از چه تشکیل شده بود و چه مزه ای میداد‌. هر چه بود به نظر نمی‌آمد آش دهان سوزی که بشود از آن تعریف کرد، باشد. چرا که همراهانم رضایتی از خود نشان نمی‌دادند. پس از آن نوبت به غذای اصلی رسید‌. من با توجه اطلاعات درج شده در ذیل غذا های موجود در منو غذایی مکزیکی حاوی فیله گوساله و سس قارچ و خامه سفارش داده بودم و توقع داشتم غذایی شبیه به بیف استروگانوف برایم سرو شود. وقتی گارسون غذاها را آورد، هنگام توزیع غذاها گفت خوراک مکزیکی، گفتم مربوط به من است‌. دو ظرف حاوی غذایی شبیه به شکر پلو با قیمه مقابل من گذاشت. با نهایت تعجب برنجی بود یخ کرده با دانه های ریگ مانند و طعم زردچوبه و با مزه ی شور، و نه شیرین شبیه شکرپلو، به همراه خورشتی حاوی دانه های ذرت و رب گوجه فرنگی. 🥴 و صدالبته قیمتی گذاف‌‌. با هر سختی بود نصف غذا را خوردم و نیم دیگر آن را در ظرفی بسته بندی کردم که با سرافکندگی برای همسرم ببرم.😅 در نهایت هم لیوان هایی به اندازه انگشتدانه برایمان آورد حاوی مایعی در آن. در جواب سوال ما در مورد چیستی آن، گفت که بوگیر دهان است. ما هم آن انگشتدانه را سر کشیدیم و گویی خمیردندان فلفلی مایع خورده باشیم، از زبان سوزاند و تا به معده برسد مکان دقیق مری را برایمان جا نمایی کرد. دل سوخته و زبان سوخته و با جیب خالی اضافه های غذاهای بدمزه مان را با خود به خانه بردیم. از آن دوره های رستوان گردی که تا دو سال بعد از آن هم ادامه داشت، و ماجرا ها سال ها می‌گذرد. همین ماه گذشته بود که میان مشغله هایم نیم ساعت خالی پیدا کردم و یک قرار خیلی تصادفی با خواهرم در یک کافه گذاشتیم. ساعت حدود یک بود و من بسیار گرسنه. به خاطر وقت کم نمیخواستم چیزی سفارش دهم. اما چند دقیقه بعد خانم گارسون با یک بشقاب سفید کوچک در دستش که انگار وسط آن را دایره ای به قطر ۱۰ سانتی متر خالی کرده باشند و یک کاسه کوچک را با همان قطر در آنجا چسبانده باشند، حاوی اندکی پاستا نزدیک شد و آن را وسط میز گذاشت. خواهرم که پیش از آمدن من آن را با کیوآرکد از سایت کافه سفارش داده بود، با خوشرویی از خانم تشکر کرد و در ادامه به او گفت که حجم این غذا نسبت به عکس آن بسیار کم تر است و با این قیمت بالا این غذا را نمی‌پذیریم. از آن خانم انکار و از ما اصرار که ما بسیار به کافه و رستوران می‌رویم و بسیاری از مکان دیگر هستند که با امکانات و سرویس مشابه قیمت کمتر و حجم بیشتری را ارائه می‌دهند. خلاصه با پافشاری خواهرم، خانم گارسون غذا را پس‌گرفت و مبلغ را عودت داد....
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‍ حس عجیبی است وقتی دختر باشی و خواستگارت مردی باشد که همه‌ی مردان افتخار کنند که از جنس اویند حس عجیبی است وقتی قرار باشد عروس خانه‌ای شوی که مجبور باشی نامت را پشت در پنهان کنی باید بگذری از نامت کلامت برای امامت باید بگذری از همسر بودن از سر بودن از بودن هم تا ام البنین شوی مادر پسران بلند قد مادر پسرانی که سرشان به آسمان می‌رسید و با دستهایشان ابرها را جابجا می‌کردند تا خورشید صورت نوه‌های فاطمه را نسوزاند اگر تو نبودی تکلیف کربلا اینقدر روشن نبود تکلیف کربلا عمو آب حالا تو دیگر ام البنین هم نیستی تو کیستی!؟ راستی بانو صورت قبرهایی را که در بقیع می‌کشی کوتاه‌تر کن بعد از کربلا دیگر پسرانت بلند قد نبودند سلام الله علیها @Shahrah