💚 موعـود 💚
#part555 اولین مردی که برای ساره دوستت دارم، گفته... اولین مردی که تو ساحل دلش چرخیده... اولین
#part556
برای این که احسان این همه در حقش نامردی کرده
اینکه حتی باهاش صحبت نکرده
نظرشو نخواسته
چه دلیلی میتونه داشته باشه؟
هیچی و نمیتونه قبول کنه غیر از اینکه هنوز، سحرو دوست داره!
اینکه اون زنو، اون طور، ول کنه تا برای خودش بگرده
اصلا
شاید دوباره بیاد و بلایی سر ساره بیاره، یعنی مهم نیست؟
چرا اینا رو احسان در نظر نگرفته..؟
سلیمه سیبو پوست میگیره و جلوش
میذاره
ساره از صبح غذا لب نزده فقط غم وغصه خورده...
اما وقتی چشمش به سیب پوست کنده
میافته
با ولع شروع به خوردن
میکنه
سلیمه از این حرکت ساره،
تعجب
میکنه
با حیرت میگه:
_ ساره چرا اینجوری میخوری؟
_ آخه خیلی بوی خوبی میده
_ ساره تو حامله ای؟
ساره سرشو پایین میندازه
سلیمه
میگه:
_ ای وای یعنی قراره دوباره بلایی که سر من در اومد
سر تو هم بیاد؟
یه عمر بی کسیمو ندیدن...
به خدا که کسی ندید
_ یعنی چی؟
مگه من
میرم بچمو بهشون میدم؟
_ آدمهایی که از ما سَرترن و
پولشون بیشتره، همیشه
برندهترن
از الان، دختر جون این بچه رو برای خودت ندون
گرفتن این بچه که براشون کاری نداره
تو خودت منو نخواستی
من اولش لج کردم ولی خیلی زود پشیمون شدم
اونا دیگه تو رو به من ندادن
رمان به #اتمام رسیده برای درخواست شرایط رمان #کامل به صورت فایل به @gavanehelma پیام بدین