eitaa logo
💚 موعـود 💚
1.7هزار دنبال‌کننده
4هزار عکس
3هزار ویدیو
0 فایل
•♡• {نشوم به جز از تو گداۍ ڪسۍ بۍ ولاۍ تو من نڪشم نفسۍ ڪه تو لیلاۍ من مجنونۍ همه هست من دلخـــونۍ💫} ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ @arahmane 🔻کپی از رمان حرام و پیگرد قانونی دارد🔺️
مشاهده در ایتا
دانلود
💚 موعـود 💚
#part585 ولی در مورد ساره، شاید بهش، حق بده که دلش بشکنه، اما بهش حق نمیده که زندگیشو ول کنه و ب
تلفنو قطع میکنه تا از طریق یوسف احوال ساره رو بدونه، و بعد از رفتن پیش مادرش، برگرده و ساره رو برداره سوار ماشین میشه و به راننده آدرس میده. در همین حین شماره یوسفو میگیره، کسی که این روزا زیاد باهاش تماس گرفته یوسف گوشیو بر میداره و بدون تعلل میگه: _ به خدا سه ساعته دارم بهت زنگ میزنم بابام دوباره رفت دنبال همون وکیل، تا ببرتش خونه عمو محمد من به وکیل گفتم وضعیت آبجیمو شاید کوتاه بیاد. ولی نمیدونم چرا رفته. احسان باشه کوتاهی میگه و گوشیو قطع میکنه و آدرسو از کلانتری به خونه محمد، تغییر میده. اول باید ساره رو از اون خونه بیرون بکشه وای به حال ساره ... از ماشین پیاده میشه دستشو روی زنگ میذاره و برنمیداره. نجمه درو باز میکنه. حسین از داخل شدن احسان تعجب میکنه. احسان دور وبر خونه رو نگاه میندازه، همه هستن جز ساره ش! عمو بلند میشه جلو میاد بی هوا یقه احسانو میکشه، طوری که دکمه اول و دومش کنده میشه! دل احسان شور میزنه، دست عمو رو از یقش باز میکنه و بی اهمیت به رفتارش، به طرف اتاق میره و درو بی هوا باز میکنه و با تصویری که نباید ببینه، رو به رو میشه... *** رمان به رسیده برای درخواست شرایط رمان به صورت فایل به @gavanehelma پیام بدین