💚 موعـود 💚
#part609 _ نمیذارم، خونمونو عوض میکنم میبرمت _ داری تهدیدم میکنی؟ _ بریم بخوابیم _ من
#part610
تا یه قدم برمیداره، که از اتاق بیرون بره، پایین لباسش به شصت پاش گیر
میکنه.
میخواد بیوفته، هیچی هم دورش نیست که خودشو بهش بند کنه.
احسان از جاش میپره و بازوشو میگیره و صاف نگهش میداره.
ساره حالتشو حفظ میکنه و بازوشو از دست احسان بیرون میکشه و میگه:
_ گفتم بهم دست نزن...
حالم از بوی عطرت بهم میخوره
حالم از هر چی بهت مربوط باشه بهم میخوره...
احسان ولش میکنه.پر از دلخوری وغم
صورتش از گریه زیاد ورم کرده
جلوی چشمشو نمیبنه
برای بار دوم پاش یه گوشه فرشینهاتاق گیر میکنه
اینار احسان رو زمین خودشو میکشه وروی زمین وهوا ساره رو مثل یه شی ارزشمند در اغوش میگیره
اغوشی که این بار هیچ کدوم قصد ترکشو ندارن
رمان به #اتمام رسیده برای درخواست شرایط رمان #کامل به صورت فایل به @gavanehelma پیام بدین