eitaa logo
💚 موعـود 💚
1.7هزار دنبال‌کننده
4هزار عکس
3هزار ویدیو
0 فایل
•♡• {نشوم به جز از تو گداۍ ڪسۍ بۍ ولاۍ تو من نڪشم نفسۍ ڪه تو لیلاۍ من مجنونۍ همه هست من دلخـــونۍ💫} ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ @arahmane 🔻کپی از رمان حرام و پیگرد قانونی دارد🔺️
مشاهده در ایتا
دانلود
💚 موعـود 💚
#part676 نامردی نمیکنه چون خوب میدونه احسان برای این که دوسش داشته باشه خیلی زحمت کشید خیلی محب
**** هنوز نمیدونه چه جوری گلدوناشو از خونه قبلیش برداره و خونه نازنین ببره هنوزکه عروسی تموم نشده خواهرشو سوپرایز کنه از صبح آرایشگاهو و انجام کارهای شخصیش، وقتی براش نذاشته فقط یوسف میتونه کمکش کنه اما از عکس العمل احسان میترسه به ساعت گوشیش نگاه میندازه، هنوز چهار ساعت، تا آخرعروسی وقت هست شاید بتونه با عمو حسین هماهنگ کنه اما نه! حوصله حرفاشو نداره همین طوری هم دنبال یه وقتی میگرده تا مغزشو شستوشو بده و اینو ساره خوب میفهمه داماد و مردا که بیرون میرن، مولودی خون شروع به خوندن میکنه و بقیه دست میزنن... و باهاش میخونن نازنین در حال صحبت با دوستشه، ساره جلو میره و روی خواهرشو میبوسه اشک شوق توی چشماش شبنم زده روزی که فهمید امیر مهدی عاشق نازنینه، هیچ وقت فکر نمیکرد یه روزی برسه که چشمش غیر احسان، هیچ مردی رو نبینه * نق نق و عصبانیت احسانو به جون میخره وارد اتاق تعویض لباس میشه، به یوسف زنگ میزنه و برای بیست دقیقه دیگه جلوی در تالار، باهاش هماهنگ میکنه. پیالشو بر میداره و بینیشو داخلش میبره و ممتد نفس میکشه قبل این کسی ببینه دوباره داخل کیفش میذارتشو خودشو توی آینه بزرگ و سراسری اتاق چک میکنه آرایشش کمی کرم پودره و یه رژ وسایه دودی. سریع پاکش میکنه و حلقه گل طبیعی یاس رزاقی رو از روی موهاش بر میداره زیپ کنار لباسشو باز میکنه، درش میاره موبایلشو چک میکنه عجیبه که بعد از پیامکایی که احسان یه ساعت بعد رفتنش واسش فرستاد دیگه نه زنگی زده و نه پیامی داده. سعی میکنه مثبت نگر باشه و فکرای مزخرف تو ذهنش نچینه انشاالله که اتفاقی واسش نیوفتاده رمان به رسیده برای درخواست شرایط رمان به صورت فایل به @gavanehelma پیام بدین