eitaa logo
💚 موعـود 💚
2.1هزار دنبال‌کننده
3.8هزار عکس
2.9هزار ویدیو
0 فایل
•♡• {نشوم به جز از تو گداۍ ڪسۍ بۍ ولاۍ تو من نڪشم نفسۍ ڪه تو لیلاۍ من مجنونۍ همه هست من دلخـــونۍ💫} ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ @arahmane 🔻کپی از رمان حرام و پیگرد قانونی دارد🔺️
مشاهده در ایتا
دانلود
▫️ ماه ، پرفضیلت‌ترین ماه سال است؛ بنابراین شایسته است که با خواندن روایات و نکات مربوط به این ماه خود را برای حضور در مهمانی خدا، آماده سازیم. ▫️ شب اول اعمال بسیاری دارد؛ از جمله غسل، دعاهای رؤیت هلال و دعاهای شب اول. ▫️ از اعمال مشترک روزها و شب‌های این ماه، مانند تعقیبات نمازها و دعای افتتاح و اعمال سحر و دعای ابوحمزه نیز نباید غفلت شود. ▫️ زیارت سیدالشهداء‌ علیه‌السلام نیز در شب اول و پانزدهم و پایان ماه، مستحب و قرائت قرآن هم از مهم‌ترین اعمال این ماه است. ▫️ افطار کردن نیز آداب و دعاهای ویژه‌ای دارد. 📚 اقبال‌الاعمال، ج۱، اعمال
خدایا! به دست او تازه گردان! آنچه که فراموش شده از دینت را...! اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیک الفَرَج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💢معنای چیست؟ «رمضان» در لغت از «رمضاء» به معنای شدت حرارت گرفته شده و به معنای سوزانیدن می باشد. چون در این ماه گناهان انسان بخشیده می شود، به این ماه مبارک رمضان گفته اند. (ص) می فرماید: «انما سمی الرمضان لانه یرمض الذنوب؛  ماه رمضان به این نام خوانده شده است، زیرا گناهان را می سوزاند.» 📚مفردات الفاظ ص 209 📚بحارالانوار، ج 55، ص 341 🌿☘
🔴 دعای روز سوم ماه مبارک رمضان 🔹 اللَّهُمَّ ارْزُقْنِي فِيهِ الذِّهْنَ وَ التَّنْبِيهَ وَ بَاعِدْنِي فِيهِ مِنَ السَّفَاهَةِ وَ التَّمْوِيهِ‏ وَ اجْعَلْ لِي نَصِيباً مِنْ كُلِّ خَيْرٍ تُنْزِلُ فِيهِ بِجُودِكَ يَا أَجْوَدَ الْأَجْوَدِينَ‏. 🔹 خدايا در اين روز مرا هوش و بيدارى نصيب فرما و از سفاهت و جهالت و كار باطل دور گردان و از هر خيرى كه در اين روز نازل مى ‏فرمايى مرا نصيب بخش به حق جود و كرمت اى جود و بخشش دارترين عالم.
_ الان دیگه بچه هم دارم، یه بچه که بچمه انگشتاشو آروم روی شقیقه هاش میذاره و شروع به ماساژ میکنه. یه ربعی که میگذره، صورت احسان باز میشه. بغض داشت. ناراحت بود. ولی همه رو تو حیاط چال کرد و الان فقط به این که چه قدر احسانو دوست فکر میکنه. احسان از دستای ساره میگیره و از سرش جداشون میکنه. به صورت ساره خیره میشه لباشو تکون میده و میگه: _ چه عجب خانوم، بعد یه هفته مهربون شدن! _ نه احسان جان! مهربون بودم اون تویی که یه هفته است که تحویل نمیگیری همش اخمات تو همه. حتی یه دونه «بچمم» دیگه نمیگی! لبخند احسان میشکفه و ابروهاش ناخودآگاه بالا میپره: _ مگه بچمی..؟ _ نچ... من کیسه بوکستم... _ واسه همین، بچم دیگه نمیگی؟ بچمی عشقمی جونمی _ نع... چون خسته شدم... _ از من؟ _ نه از خودم _خسته نشو میگذره _
_کاش صبرم تموم نشه احسان راستی مامانت یه کاغذ با مگنت به یخچال چسبونده بود بذار برات بیارمش. احسان سرشو از روی پای ساره بلند میکنه. ساره برگه ای که از پایین آورده رو از روی کانتر بر میداره و به اتاق بر میگرده. کاغذو بدون حرف به طرف احسان میگیره احسان کاغذ و باز میکنه هنوز چند خطی بیشتر نخونده که کاغذو میبنده و چشماشو باریک میشه ساره هول میکنه کاری نکرده ولی اگه دوباره بهونه واسه دعوا باشه، آخر بی انصافیه! دیگه نمیبخشه ظهر هم، با این مقصر احسان بود ولی اون بود که فیصله ش داد. احسان باظن میپرسه: _ تو این برگه رو خوندی؟ _ آره.چون روی ... _ غلط کردی خوندی!
چشمای ساره گرد میشه: _ وصل بود به یخچال به خدا. از تو اتاقش که بر نداشتم چیزی که به یخچال وصله یعنی همه میتونن بخونن _ مگه هر برگه ای دیدی باید بخونی؟ _ چرا این جوری میگی! کسی که به یخچال وصلش کرده حتما احتمال این که کسی غیر بچه هاش هم بخونه رو داده. _ کارت خیلی زشت بود ساره. ساره هر آن منتظره که احسان پقی زیر خنده بزنه و بگه: شوخی کردم. اما احسان هر لحظه اخماش بیشتر تو هم دیگه میره بغضشو قورت میده همچنان به احسان خیره میمونه. احسان بی رحم _ چیه چرا اینجا ایستادی؟ ساره جواب نمیده فقط بغض میکنه _ برو یه لقمه غذا بخور صورتت مثل ماست شده. اینجا هم نمون که من یادم میوفته عصبانی تر میشم. _ آخه من که کاری نکردم. اگه میدونستم اصلا واست نمیاوردمش. _ کاری نکردی؟ واقعا آدم تجسس کنه کاری نکرده؟! _ داد نداره که، ببخشید _ باید سرت داد بزنم تا گوش بدی؟ تا نذاری بری؟ تا فضولی نکنی؟ تا زبون نریزی؟ تا قهر نکنی؟ تا بار مشکلاتم نشی؟ تا واسه یه دکتر رفتن جون به سرم نکنی؟ تا بدون اجازه من بیرون نری؟ تا بذاری حداقل وقتی میام خونه آرامش داشته باشم؟ _ داد نکش دارم میترسم یعنی دوستم نداری؟ _ نه ندارم. همش استرسه، آزاره، قهره رمان به رسیده برای درخواست شرایط رمان به صورت فایل به @gavanehelma پیام بدین
🔴 توصیه امام زمان به خواندن دعاي افتتاح 🔵 امام زمان علیه السلام فرمودند : 🌕 دعای افتتاح را در تمام شب های ماه رمضان بخوانید. زیرا فرشته ها به آن گوش میدهند و برای خواننده آن طلب آمرزش میکنند. 📚 صحیفه مهدیه بخش ۵ دعای ۸
🔴 ذکری ارزشمند‌ در زمان افطار 🔵 امام کاظم علیه السلام فرمودند: 🌕 هر کس این دعا را در هنگام افطار بخواند پاداش تمام کسانی که در آن روز، روزه بوده اند برای او نوشته می‌شود: 🔺 اَللّهُمَّ لَکَ صُمْتُ وَعَلى رِزْقِکَ اَفْطَرْتُ وَعَلَیْکَ تَوَکَّلْت 📚 مفاتیح الجنان اعمال ماه رمضان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فضیلیت ماه شعبان 🌿کانال
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💥 های سخت مردم آخرالزمان❗️ 💥 کیست وازکجا خروج میکند⁉️ جامع ترین کانال با موضوع آخرالزمان ومهدویت با ذکر منابع روایات وکلیپ ها وضعیت در آخرالزمان 🔞 با عرض شرمندگی برخی ها دارای تصاویر ناراحت کننده است # حوادث_هولناک قبل از ظهــور
🌴امام صادق(ع): 🔺 را به شما بشارت می دهم که پس از پدید آمدن اختلافات درمیان امّتم و های بسیار خواهد کرد ‌ بحارالانوار، ج25، ص281 🌹
ساره انگشت اشاره شو بالا میگیره و با غم میگه: _ احسان جان من یه هفته است ناراحتم دلم شکسته. که تو به من بگی دوستم نداری؟ الانم نارحتم کردی من پا جلو گذاشتم قهرم... این شد همش؟ احسان دستشو مشت میکنه و عصبانی به عسلی میکوبه... _ من دوست نداشتم اعترافات مادرمو بخونی... _ خوب منم عضوی... _ جوابمو نده... جواب نده... _ چشم، چشم... ببخشید... نباید میخوندم... _ساکت شو فقط... ساره از اتاق بیرون میزنه... یه نفس عمیق میکشه دستشو روی شکمش میذاره... احساس میکنه، یه چیزی تو دلش داره سر میخوره... نفسش بالا نمیاد همون جا روی مبل میشینه و خیره تلوزیون میشه ولی زیر دلش سنگ شده... آروم از جاش بلند میشه دستشو روی بر جستگی کوچیک شکمش میذاره میخواد یه جوری سرشو بند کنه تا ساعت بگذره... ظرفا رو جمع میکنه... تو همین حین چند قاشق برنج میخوره به امید اینکه، بغضشم باهاش پایین بره... ظرفای کثیفو داخل ظرف شور میذاره و دستکشاشو دستش میکنه، شیر آبو که باز میکنه دیگه نمیتونه خودشو کنترل کنه و در حین این که ظرفا رو آب میکشه، اشک میریزه و ریز ریز گریه میکنه... یاد جمله ای که تو یکی از مجله ها خونده بوده میوفته: زنهایی که در آغوش یک نفر بلند بلند گریه میکنند مظلومند... و زن هایی که در تنهایی گریه میکنند مظلوم تر اما باور کنید زنهایی که هنگام ظرف شستن اشک میریزند از همه مظلومترند ****
ساره در حال شستن قابلمه، و پشتش به ورودی آشپز خونه است. اما حضور احسانو احساس میکنه. آخه حکایت عطر زدن احسان، حکایت دوش گرفتن با عطره. کلا بوی عطرش روی بدنش نشسته. اشکشو با ساق دستش پاک میکنه و به خودش قول، بو کردن پیاله سفالی رو میده. احسان نزدیکش شده. انگاری منتظره که ساره از خودش عکس العملی نشون بده. معلومه که کلافه است احسانم مثل هر مرد دیگه ای نمیدونه زنا این استعدادو دارن که بدون این که سرشونو بگردونن، میتونن با چشماشون زاویه کنارشونو ببینن. دل ساره واسش ضعف میره، وقتی کلافه موهاشو چنگ میزنه. به خودش یه قولی میده، که مطمعنه فرشته های سمت راست شونش براش جشن میگیرن. با خودش میگه: اگه الان بیاد بغلم کنه یا بگه ببخشید، یا حتی غیر مستقیم معذرت خواهی کنه و یا حتی حرفاش حس معذرت خواهی داشته باشه... زود زوِد زوِد میبخشم. تموم میکنم این دور مزخرف قهر وآشتیو. احسان سر یخچال میره یه لیوان آب میخوره. بر میگرده لیوانو روی کانتر میذاره. پشیمون میشه لیوانو بر میداره و نزدیک ساره می ایسته و لیوانشو میشوره. و روی آبچکون میذاره. خودشو میکشه و حوله رو بر میداره تا دستاشو خشک کنه اما از جاش تکون نمیخوره. حال قشنگیه ولی باید خودش شروع کننده باشه ساره اصلا حاضر نیست دیگه برای کار نکرده عذر خواهی کنه بودن در کنار احسانم آرومش میکنه حتی باقهر و دلگیری. چه قدر مقوله آرامش زنو شوهر مقوله خاصیه. آرامشی که هیج جای دنیا مثلشو نمیشه پیدا کرد. دستاشو با وسواسی که تا به حال مثلشو ساره ندیده، خشک میکنه. مثلا انگشتاشو یکی یکی خشک میکنه طوری که ساره نزدیکه، خنده اش بگیره اما ایشون احسان خان محتشمه. چون خیلی طبیعی از آشپز خونه بیرون میزنه.
چون خشک کردن یکی یکی انگشتاش، به حرف زدن ساره کمک نکرده بیرون رفتنش، خیلی بد تو ذوق ساره میزنه. آروم میگه: _ مغرور مغرور مغرور خیلی پرویی احسان صدای زنگ آیفون، دلیلی میشه تا ساره از آشپز خونه بیرون بزنه. پشت در یوسفه. لبخندی روی لبش کیاد خدا دوستش داره اروم زیر لب زمزمه میکنه: خدا دوستم داره تواذیت کن احسان خان! خدا خودش فرشته عذابتو میرسونه درو میزنه و یه سارفون بلند میپوشه و روسری شو هم دور سرش میپیچه و گره میزنه طوری که گردنو موهاش پیدا نباشه یه جوراب شلواری زخیم هم پامیزنه هر کسی ندونه، ساره که میدونه یوسف بلواقع برادرش نیست! ومهم تر از همه دثست نداره با غیرت احسان بازی کنه صبر میکنه خدا خودش تو کاسه اش بذاره با همین افکار لبخند نرم نرم تموم صورتشو میپوشونه احسان نه حرفی میزنه نه کاری میکنه فقط نشسته روی مبل و با چشماش ساره رو اسکن میکنه و رفتو آمدشو چک میکنه. ساره خودشو مرتب میکنه و بی حرف جلوی در می ایسته تا یوسف به طبقه بالا برسه ****
تا سر زبونش میاد که از احسان بپرسه چرا با لباسای بیرون از خونه، دو ساعته که نشستی؟ ولی نمیخواد شروع کننده صحبت باشه. همین جوری هم احسان مثل طلب کارا رفتار میکنه. در خونه که زده میشه، احسان قبل از باز کردن در، توسط ساره، با پوزخند میگه: _ حالا انگار قراره پادشاه مشرف بشه که این جوری حاضر و آماده ایستاده! به جای این کارا برو آشپزخونه واسم یه چایی بذار. ساره ابرو بالامیندازه وورژن جدیدشو رو میکنه: احترام به مهمون از اولویتامه! یواش یواش با اخلاقام آشناشو خان زاده! چشمای احسان میخنده وساره با تموم عشوه ای که از خودش سراغ داره خودشو به در میرسونه درو باز میکنه و با یوسف احوال پرسی میکنه. یوسف میدونه که احسان به ساره حساسه، واسه همین اصلا بهش نزدیک نمیشه. ساره خودش، خودشو میخوره از این همه حق به جانب بودن احسان. چه ساده است که منتظر یه پشیمونی، هر چند کوچیک از طرف احسان بود. این مرد غرورش از همه چیش واسش مهم تره. به احسان دست و با تعارف ساره روی مبل میشینه یوسف از بدو ورود فضای سنگین خونه رو حس میکنه ولی به روی خودش نمیاره وروی مبل دستاشو باز میکنه و با خنده به ساره میگه: _ ساره حلال زاده به داییش میره به من نگاه کن، بچت خوشگل موشگل بشه. احسان چپ چپ نگاهش میکنه و میگه: _ تا باباش هست نیازی به دایی نداره تکمیله ژن من تو قشنگ میشه