eitaa logo
شهید موحد دانش
102 دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
854 ویدیو
40 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از سیاسی شهید مطهری(ره)
با فرزاد اصلی👆 یکی از جوانترین رزمنده های دوران دفاع مقدس، برادر عزیزم فرزاد اصلی از سنقر کلیایی است که متولد فروردین ۱۳۵۰ هستش و اولین عملیاتش هم والفجر۹ بوده. ایشون همشهری فرمانده عزیزم (گروهان) اردشیر خوشبخت از ۱۰سیدالشهداء گردانمون (گردان امام سجاد علیه السلام به فرماندهی برادر عزیز و جانبازم سردار ابوالفضل اسلامی) هستن. اون فیلم کوتاه که می بینید یک روز قبل از عملیات والفجر ۱۰ هستش که دوربین روی ایشون زوم میکنه و فیلمبردار دو سه بار کلمه فابریک رو بکار میبره.. میگه فابریک فابریکه هااا.. ی چیزی گفت که با فامیلیش هم تناسب داشته باشه.. واقعا هم اصلِ اصله.. 😄 خیلی مرده.. عکس ۵۰ سالگیش رو هم ببینید. بسیجی دیده بیدار عشق است بسیجی پیر میدان دار عشق است اگر چه کوچک و کم سن وسال است ولیکن در عمل سردار عشق است از شور و شنگی توی جبهه خودش میگه👇 یک روز من و دو نفر از رفقا شهردار شدیم برای دریافت غذا با یک راننده و یک تیوتا و چهار تا دیگ بزرگ به تیپ رفتیم و ازقضا شام آن شب آش شوله بود تو راه که برمیگشتیم باهم در مورد توزیع غذا و شستن ظرفها صحبت میکردیم متوجه شدیم که واقعا توزیع این آش و شستن ظرفها کار سختیه.. کنار مقرمون ی پادگان آموزشی بود که در همون حوالی سنگرهای کوچیکی حفر کرده بودن برای برادران آموزشی که هر وقت خشم شب داشتن توو اون سنگرها پناه بگیرند.. ما هم تصمیم گرفتیم که آش هارو توو سنگرا بریزیم.. چه میدونستیم که همون شب میخان برای آموزشی ها خشم شب بزارن.. آقا همون شب پادگان خشم شب بود و بیچاره نیروهای آموزشی هم توو اون سنگرا پریده بودن.. یعنی دست کم ۱۲نفر داخل آش شوله پریده بودن و سرتا پاشون آشی شده بود و با همان سرو وضع مربی های آموزشی اونارو پیش فرمانده پادگان میبره.. فرمانده میگه: امشب برنامه غذای ما که شوله نبوده..! برید از گردان تبوک (گردان ما) بپرسید.. اوناهم اومدن از مسئول تدارکات گردان پرسیده بودن غذای شما امشب چه بوده؟ اوناهم گفته بودند هنوز غذا نرسیده واصلا معلوم نیست چرا تا حالا غذارو نیاوردن! بعدش متوجه میشن که غذای گردان رو شهرداران اون شب داخل سنگرها ریخته بودند.. چشمتون روز بد نبینه! فرمانده گردان، مارو احضار کرد و بعد از تفهیم اتهام اونشب حسابی تنبیه شدیم.. از کلاغ پربگیرید تا کوه پیمایی.. هفته بسیج مبارک. صلوات @nmotahari7
با شهدای معرکه جنگ👆‏ شهیدی که در رکاب‏‎ ‎‏امام معصوم (علیه السلام) یا نایب او، در جهاد کشته شده است، به‏‎ ‎‏شرط آنکه در گرماگرم جنگ و در میدان نبرد‏‎ ‎و یا بیرون میدان قبل از‏‎ ‎‏آنکه مسلمانان او را زنده درک کنند، جان تسلیم نماید از غسل و حنوط و کفن معاف بوده و با همان‏‎ ‎‏لباسش باید دفن شود. خواه در خاک دشمن باشد یا در جایِ دیگر؛ حتی اگر رزمنده ای در فاصلۀ زیادی از خط مقدم جبهه، با‏‎ ‎‏توپ دوربرد و یا ضدهوایی مشغول شلیک به دشمن باشد و مورد‏‎ ‎‏هجوم هوایی دشمن قرار بگیرد باز هم حکم شهید معرکه را دارد. این مطابق‌بافتوای حضرت امام ره هست خوبه یادی کنیم از که او هم شهید معرکه بود.. شهید بلا غسل و بلاکفن.. شهیدی که رهبر انقلاب فرمودند ایشان را باید یک مکتب و یک راه دید نه یک فرد. به مناسبت و به عنوان نمونه میهمان چندتا عکس از شهدای معرکه در دفاع مقدس و دفاع از حرم هستیم. که بعضی هاشون از رفقای شهید من جامانده هستن. اللهم ارزقنا توفیق الشهادة فی سبیلک نثار روح همه شهدا به ویژه شهدای معرکه، یک آیت الکرسی و یک حمد و سه توحید احسان بفرمایید. صلوات @nmotahari7
با حمل مجروح👆 بارانکارد، یا همون قبضه چهارلولی که باهاش دونفری باید مجروح رو حملش کنن.. زمستان سال ۱۳۶۶ با اعزام انفرادی راهی منطقه شدم تا برم ۲۷ .. اون موقع گردان آماده برای ۲ بودش و مقرشونم اردوگاه باهنر باختران (آناهیتا) بود. من خیلی دیر به گردان رسیدم.. گردان تکمیل بود و چون آماده عملیات بود جذب نداشت.. میگفتن نمیشه مگر برای حمل‌مجروح که یک نفر میخوایم.. منم با کمال میل و خوشحالی قبول کردم.. هرچند جثه ام خیلی نحیف و نازک بود و برای این کار اصلا مناسب نبودم.. فک کنید چارتا استخونو یه روکش پونزده ساله میتونه نعش کش باشه..😊 رفتم توو یکی از دسته ها به فرماندهی .. اوایل عملیات، دیدم اسماعیل افتاده.. رفتم بالاسرش.. هنوز نفس داشت.. بارانکاردو انداختم کنارش.. با کمک یکی از برادرا.. به سختی کشاندیمش رو بارانکاد.. هوا تاریک بود ونمیدونستم کجاش خورده.. یه داد الله اڪبری زدم سرش بهش گفتم درست بخواب رو بارانکارد! چون به پهلو خوابیده بود میترسیدم موقع حمل سریع، بیافته.. دیدم نه توجهی نمیکنه! طفلی صداش در نمیومد! ته صداشو شنیدم و گوشمو آوردم نزدیک سرش، هی میگفت یازهرا.. یازهرا.. ظاهرا از ناحیه پهلو آسیب دیده بوده..😭 خلاصه با زحمت بردیمش پیش مابقی مجروحا.. دورهمی دیدنی بود.. با زحمت باهم احوالپرسی میکردنو میخندیدن وبه هم روحیه میدادن.. یادمه داشت به مثل آدمای شیره ای میگفت کچل! توهم اینجایی..😁 هوا که روشن شد آماده شدیم تا یکی یکیشونو با خودمون ببریم عقب.. چون بعثیا داشتن میومدن سراغمون.. از طرفی هم اونقدر هواسرد و امکانات امدادی محدود بود که میترسیدیم خون بچه ها یخ بزنه و شهیدشن.. حتی توو اون گیرودار دنبال پتو میگشتیم تا بندازیم روشون ولی یا خیس بود و یا پیدا نمیشد.. هرجوری بود دونه دونه شهدا و مجروحا رو اوردیم عقب.. باید از بالای ارتفاع میاوردیمشون پایین.. تعدادمونم کم بود ولی هرطوری بود باید مجروحارو میرسوندیم عقب وگرنه دست بعثیا میافتادن و تیر خلاص.. اوناییه که جثه‌شون قوی بود رفقای مجروحو مینداختن رو کولشون و با سرعت از ارتفاع میرفتن پایین تا برسن به جاده.. مثل برادر صنعتی که رو برد.. منم چون جثه ای نداشتم.. با کمک یکی از رفقا.. دونفری! یکی از رفقارو به نام برادر محمدی کشان کشان اوردیم عقب.. طفلی ناحیه پشت و کمرش ترکشی بود.. دوتا دستاشو گرفتیم و رو زمین میکشوندیم و میدویدیم.. اونم هی فریاد می کشید.. ما هم نشنیده می گرفتیم.. چاره ای نداشتیم.. به هر حال مجروحا رو آوردیم کنار جاده خوابوندیم تا بلکه محض رضای خدا یه ماشینی بیاد ببرشون عقب.. مجروحامون دیگه رمق نداشتن.. یه ماشین تویوتا اومد که اونم تا کله شهید و مجروح حمل کرده بود.. اصلا جا نداشت.. آمبولانس هم که یافت نمیشد.. ما هم چاره ای نداشتیم.. مجروحامونو با زحمت روی کله همه انداختیم.. توو ماشین معلوم نبود کی شهیده کی مجروح..! جاده هم که قربونش برم خیلی ناجور و پرپیچ و خم بود.. راه هم طولانی.. همش ترس اینو داشتیم که بچه ها از بالای ماشین پرت شن پایین! آخرم چندتا از مجروحامون به علت شدت خونریزی و دیر رسیدن و بد رسیدن، شهید شدن 😭 مثل فرمانده دستمون.. نثار روح این شهید عزیز و همه شهدای حمل مجروح یک حمد و سه توحید احسان بفرمایید. صلوات @nmotahari7
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
برادرعزیزوجانبازم این‌رفیق‌۳۰سالہ‌وبچہ‌محلم‌میگه.. ایستاده‌رفتیم..چهاردست‌وپااومدیم @nmotahari7
با شهدای معرکه جنگ👆‏ شهیدی که در رکاب‏‎ ‎‏امام معصوم (علیه السلام) یا نایب او، در جهاد کشته شده است، به‏‎ ‎‏شرط آنکه در گرماگرم جنگ و در میدان نبرد‏‎ ‎و یا بیرون میدان قبل از‏‎ ‎‏آنکه مسلمانان او را زنده درک کنند، جان تسلیم نماید از غسل و حنوط و کفن معاف بوده و با همان‏‎ ‎‏لباسش باید دفن شود. خواه در خاک دشمن باشد یا در جایِ دیگر؛ حتی اگر رزمنده ای در فاصلۀ زیادی از خط مقدم جبهه، با‏‎ ‎‏توپ دوربرد و یا ضدهوایی مشغول شلیک به دشمن باشد و مورد‏‎ ‎‏هجوم هوایی دشمن قرار بگیرد باز هم حکم شهید معرکه را دارد. این مطابق‌بافتوای حضرت امام ره هست خوبه یادی کنیم از که او هم شهید معرکه بود.. شهید بلا غسل و بلاکفن.. شهیدی که رهبر انقلاب فرمودند ایشان را باید یک مکتب و یک راه دید نه یک فرد. به مناسبت و به عنوان نمونه میهمان چندتا عکس از شهدای معرکه در دفاع مقدس و دفاع از حرم هستیم. که بعضی هاشون از رفقای شهید من جامانده هستن. اللهم ارزقنا توفیق الشهادة فی سبیلک نثار روح همه شهدا به ویژه شهدای معرکه، یک آیت الکرسی و یک حمد و سه توحید احسان بفرمایید. صلوات @nmotahari7
با مهدی خاتمی👆 طلبه مدرسه مرحوم حاج آقا مجتهدی تهرانی و از رزمندگان گردان انصار ۲۷ محمد رسول الله صلی الله علیه وآله که در تکمیلی کربلای پنج سال ۱۳۶۵ در سن ۲۲ سالگی به شهادت رسید. مادراین شهید بزرگوار، اخیرا به رحمت خدا رفت و هفته گذشته هم چهلمشون بود که به دعوت اخوی گرانقدر این شهید عزیز افتخار شرکت در این مجلس را (تهران) پیدا کردم و منبر رفتم. عرفان و ولایتمداری این شهید والامقام را در چند سطر از وصیت نامه اش ببینید👇 سلام به پیشگاه پدر و مادرم؛ آنها که مرا با اکسیر جان پرورش داده و به جانان و محبوب اصلی خویش تقدیم می‌کنند. آنهاکه هیچ گاه نتوانستم و نخواهم توانست قدردان و سپاسگزارشان باشم و از طرف خدا پناهگاهم می‌ باشند و از خدا می خواهم که اجر و پاداش صد چندان به آنها عطا فرماید شهادت في سبيل الله شكستن حجاب حيات است كه مبدا همه حجاب هاست«امام خميني» و وقتي حجاب شكسته شد شهيد نظر مي كند به وجه الله و شاهد جلوة الهي است متولد مي شويم تا بميريم ( لدوا للموت و ابنوا للخراب) پس وقتي خبر كوچ مرا شنيديد، عكس العملتان آن چنان باشد كه خبر تولدم را سالها پيش برايتان گفتند هرگز به ذهنتان خطور نكند كه شهدا حيف بودند، بايد متوجه باشيد كه در راهي رفتند كه حيف تر بود، اسلام مكتبي است كه حمزه (عليه السلام) را داده، جعفر بن ابي طالب راداده.. هرگز اظهار يا احساس سستي نكنید (استعينوا بالصبر و الصلوه) و (ولنبلونكم بشيء من الخوف و الجوع) و (احسب الناس ان يتركوا ان يقولوا امنّا و هم لا يفتنون) و بدانيد اگر مي خواهيد به نيكي برسيد، بايد دوست داشتني ترين چيزها را در راه خدا بدهيد فكر نكنيم كه به درجه اي رسيده ايم و قهرمان هستيم، كسي قهرمان است كه تنها باشد در جامعه اي كه همه قهرمانند، قهرمان شدن درجه نيست کاری كنيد كه همه ما مأجور باشيم و اجرمان را از بين نبريم چرا كه هم چنان كه حسنات يذهبن السيئات، سيئات نيز هم چون آتش سوزان باغها و اعمال صالح را مي سوزاند از اوضاع من خوب خبر داريد و بهتر از شما خود من،لذا مواظب باشيد اغراق و زياده روي نكنيد و به هر چيز حقش را بدهيد،چه نكوهش باشد يا تمجيد همه اعمال زير ذره بين است، سنگين و صبورانه و خدا پسندانه با مسايل بر خورد كنيد دوست ندارم بد گويان به امام (حتي از اقوام) برايتان دل بسوزانند و از شما دلگير مي شوم اگر نزد آنها اظهار ناراحتي از هر كمبودي شود و يا طلب كارگشايي نماييد به قول آيت الله صدر:« ذوبوا في الامام الخميني كما ذاب هو في الاسلام» و نه تنها ايسم ها پوچ هستند، آن اسلامي كه سازشكار شبه مسلمان ادعا مي كنند نيز پوچ بوده و بايد در مقابلش ايستاد هم چنان كه ابوذر وميثم و.. ایستادند اگر امكان دارد و مسأله‌اي نيست و خواستيد ياد بودي داشته باشيد، پيشنهاد مي كنم آن را در يكي از روزهاي محرم يا صفر برگزار نماييد چرا كه«لا يوم كيومك يا ابا عبدالله» اجركم عندالله/ من الله التوفيق عبد عاصي اميدوار، مهدي خاتمي، ۶۵/۱۲/۳ اردوگاه كرخه نثار روح این شهید والامقام یک حمد و سه توحید احسان بفرمایید. صلوات @nmotahari7
کارون و کوسه👆 همرزم عزیزم برادر حسین حسین زاده میگه:👇 در یک روز بسیار گرم شلمچه داداش حسن (برادر حسن اباذری) دستور داد که پتوهای گردان رو جمع کنیم وببریم دم ساحل کارون بشوریم تا تمیز بشن.. پتوهای فرماندهی وگروهانها ومخابرات وارکان رو جمع کردیم وبا چندتا تویتا سوپر بردیم لب ساحل کارون.. اون موقع کارون هم آب زیادی داشت وهم کوسه..! پتوهارو شروع به شستشو کردیم وهمگی مشغول کار بودیم و زمان هم برامون مطرح نبود وخود حاج حسن انصافا از همه بیشتر پتو میشست.. درحین اتمام کار بودیم که یک دفعه وناگهان یکی از مسنولین اگه اشتباه نکنم بنام برادرتاجیک وراننده تویوتا به گمانم با لباس، شیرجه زدن توو آب رونده کارون و یک کوسه هم حوالی همونجا ودر حال کمین بود که شکاری هم بکنه.. بعد از چند ثانیه برادر حمید نفری، علی تاجیک ومحمد تقی ملک، فریاد زدن دیوونه کوسه! کوسه! اینجا شجاعت داداش حسن بداد این سرباز رسید.. بلافاصله داداس حسن شیرجه زد وبا کلت، چندتا تیر به سمت کوسه شلیک کرد.. به گمانم ماهم چندتا بهش شلیک کردیم وسروصدایی ایجاد کردیم تا متواری شه.. چون آب رونده و پرسروصدا بود.. اما داداش حسن، تاجیک رو نجات داد وبعدش رفتیم به مقرمون، پاسگاه زید.. صلوات @movahheddanesh
کرامتی از ساختمان برادر سید جمال حسنی میگه: سال ها بعد از جنگ در تابستان ۱۳۷۴ مسئول شب پادگان دوکوهه بودم.. یک شب ساعت یک و نیم تصمیم گرفتم که به پستهای نگهبانی پادگان سرکشی کنم؛ طبق عادت همیشگیم بین راه به ساختمانهای گردانها سری میزدم؛ هر پنج طبقه ساختمان ها را اتاق به اتاق وتک به تک ادامه دادم تا رسیدم به ساختمان گردان عمار.. به خودم گفتم بعد از سرکشی آخرین پست نگهبانی از ساختمان گردان عمارهم بازدید خواهم کرد.. از محوطه ساختمان گردان چند قدمی دور نشده بودم که صدایی منو متوجه خودش کرد.. با تامل به سمت ورودی درب ساختمان گردان حرکت کردم وواحد های چپ وراست رواتاق به اتاق رفتم.. طبقه دوم و سوم صدا شدیدتروواضحتر بود.. باعجله خودم رو به اتاق آخر سمت چپ رساندم و صحنه ای دیدم عجیب! (گرچه باورش برای شما بسیارسخت است ولی برای من حقیقت محضه) صحنه ای که مشاهده کردم این یود که تعدادی از بچه های گردان، داخل اتاقی داشتند روضه میخواندن و سینه میزدن و یا زهرا میگفتن و سرشونو به دیواراتاق میزدن وتا صبح که اذان صبح از حسینیه دوکوهه پخش شد ادامه داشت.. یکمرتبه من به خودم آمدم ومتوجه شدم که با زیرپوش نشستم وتمام بدنم هم سرخ شده و چندتا مهرنماز وسجاده وچندتا سربند یا زهرا اطرافم بود! بعد که بیشتر بخودم امدم بلافاصله برگشتم به ستاد فرماندهی برای اجرای مراسم صبحگاه. توی راه نیروهای نگهبان بهم گفتن برادر حسنی! دیشب ما چند باربه شما ایست دادیم چرا ایست نکردی وفقط برای ما دست تکان دادی وخسته نباشید گفتید! چرا نیامدید روی برجک وبا عجله به سمت برجک بعدی میرفتی؟! @movahheddanesh