✅نقش پررنگ افکار در حل مشکلات زندگی
✍شخصی ﺳﺮﮐﻼﺱ ﺭﻳﺎﺿﯽ ﺧﻮﺍﺑﺶ ﺑﺮﺩ. وقتی ﺯﻧﮓ ﺭﺍ ﺯﺩﻧﺪ، ﺑﻴﺪﺍﺭ ﺷﺪ و ﺑﺎ ﻋﺠﻠﻪ ﺩﻭ مسئله ﺭﺍ ﮐﻪ ﺭﻭی ﺗﺨﺘﻪﺳﻴﺎﻩ ﻧﻮﺷﺘﻪ شده ﺑﻮﺩ، ﻳﺎﺩﺩﺍﺷﺖ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺑﻪ ﺧﻴﺎﻝ ﺍﻳﻨﮑﻪ ﺍﺳﺘﺎﺩ ﺁنها ﺭﺍ بهعنوان ﺗﮑﻠﻴﻒ ﻣﻨﺰﻝ ﺩﺍﺩﻩ، ﺑﻪ ﻣﻨﺰﻝ ﺑﺮﺩ ﻭ ﺗﻤﺎﻡ ﺁﻥ ﺭﻭﺯ ﻭ ﺁﻥ ﺷﺐ ﺑﺮﺍی ﺣﻞ ﺁنها ﻓﮑﺮ ﮐﺮﺩ.
هیچیک ﺭﺍ ﻧﺘﻮﺍﻧﺴﺖ ﺣﻞ ﮐﻨﺪ ﺍﻣﺎ ﺗﻤﺎﻡ ﺁﻥ ﻫﻔﺘﻪ ﺩﺳﺖ ﺍﺯ ﮐﻮﺷﺶ ﺑﺮﻧﺪﺍﺷﺖ. ﺳﺮﺍﻧﺠﺎﻡ ﻳﮑﯽ ﺭﺍ ﺣﻞ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺑﻪ ﮐﻼﺱ ﺁﻭﺭﺩ.
ﺍﺳﺘﺎﺩ ﺑﻪﮐﻠﯽ ﻣﺒﻬﻮﺕ ﺷﺪ، ﺯﻳﺮﺍ ﺁنها ﺭﺍ بهعنوان ﺩﻭ ﻧﻤﻮﻧﻪ ﺍﺯ ﻣﺴﺎﺋﻞ ﻏﻴﺮﻗﺎﺑﻞﺣﻞ ﺭﻳﺎضی نوشته ﺑﻮﺩ.
ﺍﮔﺮ ﺍﻳﻦ ﺩﺍﻧﺸﺠﻮ ﺍﻳﻦ ﻣﻮﺿﻮﻉ ﺭﺍ میدانست، ﺍﺣﺘﻤﺎﻻً ﺁن را ﺣﻞ نمیکرد، ﻭلی ﭼﻮﻥ ﺑﻪ ﺧﻮﺩ ﺗﻠﻘﻴﻦ ﻧﮑﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ مسئله ﻏﻴﺮﻗﺎﺑﻞﺣﻞ ﺍﺳﺖ و ﺑﺮﻋﮑﺲ ﻓﮑﺮ میکرد ﺑﺎﻳﺪ ﺣﺘﻤﺎً ﺁن ﺭﺍ ﺣﻞ ﮐﻨﺪ، ﺳﺮﺍﻧﺠﺎﻡ ﺭﺍﻫﯽ ﺑﺮﺍی ﺣﻞ مسئله ﻳﺎﻓﺖ.
ﺣﻞ ﻧﺸﺪﻥ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﻣﺸﮑﻼﺕ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﺎ ﺑﻪ ﺍﻓﮑﺎﺭ ﺧﻮﺩماﻥ ﺑﺴﺘﮕﯽ ﺩﺍﺭد.
#پندانه
@movahheddanesh
10.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹 لحظههای بسیار ناب، خاطرهانگیز و فراموش ناشدنی، همراه با مهمانان ویژه الهی در ماه مبارک رمضان دهه 1360 که هرگز تکرار نخواهد شد.
#ماه_رحمت
@movahheddanesh
تروریستها ازونور ترور میکنند
اصلاحطلبان هم از اینور به سرعت شروع میکنند حاشیه سازی
ترکیب خوبی درست کردین با تروریستهاتروریستها ازونور ترور میکنند
اصلاحطلبان هم از اینور به سرعت شروع میکنند حاشیه سازی
ترکیب خوبی درست کردین با تروریستها
#روشنگری
@movahheddanesh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دنبال گناه نباش
سخنران دکتر رفیعی
#چراغ_راه
@movahheddanesh
﷽
💠یک دعای مستجاب برای هر روزهدار هنگام افطار
🔹عنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ(ع): «أَنَّ لِكُلِّ صَائِمٍ عِنْدَ فُطُورِهِ دَعْوَةً مُسْتَجَابَةً فَإِذَا كَانَ أَوَّلُ لُقْمَةٍ فَقُلْ بِسْمِ اللهِ اللَّهُمَّ يَا وَاسِعَ الْمَغْفِرَةِ اغْفِرْ لِي»؛
🔸از امام حسن مجتبی(ع) نقل شده است: هر روزهداری هنگام افطار یک دعای مستجاب دارد، پس هنگامی که خواستی اولین لقمه را تناول کنی بگو: بسم الله، خدایا! ای کسی که مغفرت او گسترده است، مرا بیامرز.
📚بحار الأنوار 95: 14.
____🍃🌸🍃___
#بهوقت_افطار
#رمضان_بهار_قرآن
@movahheddanesh
202030_745571659.mp3
774.5K
دعای صوتی روزپنجم ماه مبارک رمضان
#ماه_رحمت
@movahheddanesh
💠 حضرت محمد صلی الله علیه و آله:
🌺 رمضان ماهى است كه
✨ابتدايش رحمت است
✨و ميانه اش مغفرت
✨و پايانش اجابت و آزادى از آتش جهنم.
📚 کافی/جلد4 / صفحه67
#حدیث_روز
@movahheddanesh
💫جامعهی ما اگر جامعهی تقوا و دعا و معنویت باشد، بسیاری از مشکلات مادّی او هم قطعاً برطرف خواهد شد
🔻رهبرانقلاب: در ماه رمضان دعا را قدر بدانید، حاجات بزرگ را، حاجات امّت و کشور اسلامی را، حاجات ملت خودتان را، حاجات شخصی خودتان را، مورد توجّه قرار دهید و آنها را متضرّعانه و مجدّانه از خدای متعال بخواهید.
🔺جامعهی ما اگر جامعهی تقوا و دعا و معنویت باشد، بسیاری از مشکلات مادّی او هم قطعاً برطرف خواهد شد. ۱۳۷۷/۱۰/۰۴
#رهبری
@movahheddanesh
کارون و کوسه👆
همرزم عزیزم برادر حسین حسین زاده میگه:👇
در یک روز بسیار گرم شلمچه داداش حسن (برادر حسن اباذری) دستور داد که پتوهای گردان رو جمع کنیم وببریم دم ساحل کارون بشوریم تا تمیز بشن.. پتوهای فرماندهی وگروهانها ومخابرات وارکان رو جمع کردیم وبا چندتا تویتا سوپر بردیم لب ساحل کارون.. اون موقع کارون هم آب زیادی داشت وهم کوسه..!
پتوهارو شروع به شستشو کردیم وهمگی مشغول کار بودیم و زمان هم برامون مطرح نبود وخود حاج حسن انصافا از همه بیشتر پتو میشست.. درحین اتمام کار بودیم که یک دفعه وناگهان یکی از مسنولین اگه اشتباه نکنم بنام برادرتاجیک وراننده تویوتا به گمانم با لباس، شیرجه زدن توو آب رونده کارون و یک کوسه هم حوالی همونجا ودر حال کمین بود که شکاری هم بکنه.. بعد از چند ثانیه برادر حمید نفری، علی تاجیک ومحمد تقی ملک، فریاد زدن دیوونه کوسه! کوسه! اینجا شجاعت داداش حسن بداد این سرباز رسید.. بلافاصله داداس حسن شیرجه زد وبا کلت، چندتا تیر به سمت کوسه شلیک کرد.. به گمانم ماهم چندتا بهش شلیک کردیم وسروصدایی ایجاد کردیم تا متواری شه.. چون آب رونده و پرسروصدا بود.. اما داداش حسن، تاجیک رو نجات داد وبعدش رفتیم به مقرمون، پاسگاه زید.. صلوات
#جامانده
@movahheddanesh
کرامتی از ساختمان #گردان_عمار
برادر سید جمال حسنی میگه:
سال ها بعد از جنگ در تابستان ۱۳۷۴ مسئول شب پادگان دوکوهه بودم.. یک شب ساعت یک و نیم تصمیم گرفتم که به پستهای نگهبانی پادگان سرکشی کنم؛ طبق عادت همیشگیم بین راه به ساختمانهای گردانها سری میزدم؛ هر پنج طبقه ساختمان ها را اتاق به اتاق وتک به تک ادامه دادم تا رسیدم به ساختمان گردان عمار.. به خودم گفتم بعد از سرکشی آخرین پست نگهبانی از ساختمان گردان عمارهم بازدید خواهم کرد.. از محوطه ساختمان گردان چند قدمی دور نشده بودم که صدایی منو متوجه خودش کرد.. با تامل به سمت ورودی درب ساختمان گردان حرکت کردم وواحد های چپ وراست رواتاق به اتاق رفتم.. طبقه دوم و سوم صدا شدیدتروواضحتر بود.. باعجله خودم رو به اتاق آخر سمت چپ رساندم و صحنه ای دیدم عجیب! (گرچه باورش برای شما بسیارسخت است ولی برای من حقیقت محضه) صحنه ای که مشاهده کردم این یود که تعدادی از بچه های گردان، داخل اتاقی داشتند روضه میخواندن و سینه میزدن و یا زهرا میگفتن و سرشونو به دیواراتاق میزدن وتا صبح که اذان صبح از حسینیه دوکوهه پخش شد ادامه داشت.. یکمرتبه من به خودم آمدم ومتوجه شدم که با زیرپوش نشستم وتمام بدنم هم سرخ شده و چندتا مهرنماز وسجاده وچندتا سربند یا زهرا اطرافم بود! بعد که بیشتر بخودم امدم بلافاصله برگشتم به ستاد فرماندهی برای اجرای مراسم صبحگاه. توی راه نیروهای نگهبان بهم گفتن برادر حسنی! دیشب ما چند باربه شما ایست دادیم چرا ایست نکردی وفقط برای ما دست تکان دادی وخسته نباشید گفتید! چرا نیامدید روی برجک وبا عجله به سمت برجک بعدی میرفتی؟!
#جامانده
@movahheddanesh