روزهای ابتدایی تیرماه ۱۳۶۵ بود که گردان مالک از لشکر محمد رسول الله «ص» وارد دهلران شد. باید چند روزی را در آن جا می ماندیم و بعد برای عملیات به طرف مهران می رفتیم. برای استقرار نیروها، ساختمان های نوسازی انتخاب شد که ظاهراً در گذشته مورد استفاده قرار نگرفته بود. ساختمانی که گروهان ما در آن مستقر شد یک خانه ی یک طبقه بود با دو اتاق و یک حیاط. نیروها داخل دو اتاق، مستقر شدند. هوا گرم بود و نشستن در اتاق ها هم کلافه کننده. اوقات فراغت ما معمولاً در کوچه و پس کوچه های شهر طی می شد. دهلران سوت و کور بود و هیچ صدایی از آن برنمی خاست. فقط وقتی خودروهای نظامی از خیابان ها می گذشتند، سکوت شهر شکسته می شد.
خیلی از خانه ها در و پیکر نداشتند. نظاره ی اثاثیه ی مردم که زیر آوارها مانده بود، دل آدم را به درد می آورد. عروسکی را دیدم که از زیر تلی خاک چشم در چشم من دوخته بود. حتماً منتظر دست های کوچکی بود که روزی او را تنها گذاشته بودند.
غروب که می شد، آفتاب سوزان هم دست از سر ما برمی داشت. حالا پشت بام ها محل خوبی بود برای تجمع بچه ها پشت بام ساختمان را جارو و با چند پتو فرش کردند. نماز را آن بالا می خواندیم و شام می خوردیم و بعد هم دور هم شروع به گفت و شنود می کردیم. شب و فانوس و سکوت شهر و زمزمه ی باد خنک، فضای خاصی را به وجود می آورد که خاطره ی دهلران را برای همیشه در ذهنم حک کرد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اولین تفحص شهدای کانال کمیل سال ۱۳۷۲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اولین حضور خانواده شهدای فکه در مقتل فرزندانشان سال ۱۳۷۲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تشیع شهید محمد رضا شفیعی که بعد از ۱۶ پیکر مطهرش سالم به ایران برگشت.
به نام خدا
*نقل خاطره ای از تفحص شهدای فکه*
زمستان سال ۷۴ در منطقه فکه بیش از یکماه بود که در این منطقه تفحص صورت می گرفت اما شهیدی پیدا نمی شد. در آن شب که ما در چادر بودیم و ساعت حدود ۲ نیمه شب بود و بچه ها در حال صحبت بودیم، از بیرون چادر صدای خنده دسته جمعی آمد و ما به یکباره ساکت شدیم تا ببینیم صدای خنده چه کسانی است که در این خلوت شب آن هم به صورت دسته جمعی می خندند ولی این صدای خنده دیگر قطع شد و ما نیز کسی را مشاهده ننمودیم.
پس از مدت کوتاهی این بار صدای گریه دسته جمعی به داخل چادر ما آمد که ما را نگران نمود و با کنجکاوی به جستجوی صدای گریه دسته جمعی پرداختیم اما هیچ کس را مشاهده ننمودیم. بار دیگر و پس از مدت زمان اندکی صدای تلاوت قرآن به صورت دسته جمعی آمد که بسیار ما را متعجب نمود و این بار وقتی جرات نمودیم و به بیرون از چادر رفتیم با کمال حیرت مشاهده نمودیم که نوری شدید از زمین می تابد و همه با تعجب همراه با ترس این نور که در دل شب تابیده شده بود را نگاه می کردیم.
در همین حین یکی از سربازها از درون چادر یک بشقاب به همراه خود آورد و در همان نقطه ایی که نور می تابید بشقاب را بر زمین گذاشت و همگی به درون چادر آمدیم و به شدت هم ترسیده بودیم.
صبح که گروه تفحص آمد بشقاب را که نشانه علامت نور تابیده شده در دل شب بود را به گروه تفحص نشان دادیم و آنان نیز در همان نقطه شروع به کندن زمین با دستگاه نمودند که در کمال حیرت مشاهده نمودیم ۵۳ شهید که به صورت دسته جمعی دفن شده بودند در این مکان کشف و از خاک بیرون آورده شد و برای شناسایی به بنیاد شهید تحویل داده شد.
به نام خدا "انالله و انا الیه راجعون"
روح بلند حاجیه خانم "فاطمه صادق زاده" مادر صبور و ارجمند شهیدان حسین و حسن قجه ای به فرزندان شهیدش پیوست.
با آرزوی غفران و رحمت الهی برای آن مرحومه و عرض تسلیت به خاندان بزرگوار قجه ای، بویژه فرمانده دلاور گردان سلمان شهید حسین قجه ای.
صلوات هدیه به روح این مادر و همه شهدا
الّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ و َعَجِّلْ فَرَجَهُمْ
به نام خدا
*حمیدرضا عباسی* از گردان مالک اشتر، گروهان شهید بهشتی در عملیات بیت المقدس ۴ فروردین ۱۳۶۷
منطقه سد دربندیخان در سن ۱۸ سالگی به شهادت رسید.
تولد ۲ اردیبهشت ۱۳۴۹
شهادت ۷ فروردین ۱۳۶۷