eitaa logo
محمدرضارنجبر(۳)قرآن
10.2هزار دنبال‌کننده
861 عکس
338 ویدیو
0 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
تفسیر گزیده ۵۹۳.mp3
4.03M
☘ محمدرضا رنجبر 🌒 شب پانصد و نود و سوم - ۵۹۳ ✅ ترجمه صوتی و تصویری ، کاری است از موسسه پیامبر  مهر و رحمت @mrranjbar3
نهج البلاغه حکمت ۱۵.mp3
9.9M
نهج‌البلاغه ۱۵ محمد رضا رنجبر @mrranjbar4
پیش از قضاوت، همراه باش! حکمت ۱۵ وَ قَالَ (علیه السلام): مَا كُلُّ مَفْتُونٍ يُعَاتَبُ. نه هر گرفتار و دردمندی را می‌توان شایسته سرزنش دانست؛ چه‌بسا رنجی که بر دوش می‌کشد، نه از خطا، بلکه آزمایشی باشد که او را به آستانه صبر و کمال می‌برد، گاه مسیری برای پاکی، و گاه تقدیری که او را استوارتر و پخته‌تر می‌سازد. واژه ها: مَا: هرگز، نه، نیست كُلُّ: هر، تمام، همه مَفْتُونٍ: گرفتار، فریب‌خورده، در فتنه‌افتاده يُعَاتَبُ: سرزنش می‌شود، ملامت می‌شود، نکوهش می‌شود
شرح: آدم‌ها، مانند شعله‌های شمع و زغال یک فوتِ ملایم حتی شعله‌ی شمع را خاموش می‌کند، اما یک بادِ تند نه‌تنها شعله‌ی زغال را خاموش نمی‌کند، بلکه آن را شعله‌ورتر هم می‌سازد. آدم‌ها نیز چنین‌اند؛ برخی مانند شعله‌ی شمع‌اند و در برابر کوچک‌ترین ناملایمتی خاموش می‌شوند. برخی دیگر درست مثل شعله‌ی زغال، حتی در سخت‌ترین شرایط و شداید، شعله می‌کشند و نیرومندتر می‌شوند. آیا آدم‌های شکننده سزاوار سرزنش‌اند؟ هرگز! چراکه حد و توان آن‌ها همین است. در طبیعت هم بعضی درخت‌ها در برابر بادهای تند مقاوم‌اند، خم می‌شوند اما نمی‌شکنند. برخی دیگر اما، در هم می‌شکنند و خرد می‌شوند. آیا درختی که شکسته و خرد می‌شود، سزاوار سرزنش است؟ نه! شاید ریشه‌اش در زمین سست بوده، شاید خاکش فقیر بوده، شاید سال‌ها تشنگی کشیده است. و این همان قصه‌ی آدم‌هاست. برخی توان استقامت در برابر طوفان حوادث را دارند و از سختی‌ها عبور می‌کنند. برخی دیگر نه، می‌شکنند و سقوط می‌کنند. اما آیا سزاوار سرزنش‌اند؟ خیر! قفس پرنده و دامِ فتنه‌ها پرنده‌ای را تصور کنید که در دامِ شکارچی گرفتار می‌شود. آیا سزاوار سرزنش است؟ هرگز! شاید قفس آن‌قدر ماهرانه طراحی شده که راه گریزی نداشته باشد. شاید گرسنگی، او را به سوی دام کشانده باشد. شاید ناآگاهی‌اش باعث این اسارت شده باشد. انسانی که در دام فتنه‌ها می‌افتد نیز چنین است. شاید شرایط او را به اینجا کشانده، شاید نیازهایش او را مجبور کرده، شاید ناآگاهی‌اش سبب شده باشد. پس همه‌ی انسان‌هایی که در مسیر خطا قرار گرفته‌اند، لزوماً سزاوار سرزنش نیستند، زیرا همه از روی بدی و شرارت اشتباه نمی‌کنند. نقش شرایط در خطاهای انسانی گاهی محیط، گاهی ضعف‌های شخصیتی، گاهی ناآگاهی و گاهی نیازها، فرد را به ورطه‌ی اشتباه می‌کشاند. همه‌ی گرفتاران، مقصر نیستند. برخی مقصرند، اما بسیاری قربانی شرایط‌اند. بر همین اساس، امام (علیه‌السلام) فرمودند: «ما کُلُّ مَفتونٍ یُعاتَبُ»؛ یعنی هر فریب‌خورده‌ای سزاوار سرزنش نیست. ماهی در گل و لای و انسان در گرفتاری‌ها ماهی‌ای را تصور کنید که در آبی کم‌عمق گرفتار شده و در گل و لای مانده است. آیا این ماهی سزاوار سرزنش است؟ آیا تقصیر اوست که آب کم شده؟ در زندگی نیز چنین است. از نگاه امام (علیه‌السلام)، برخی افراد در مشکلاتی گرفتار می‌آیند که خود باعث آن نبوده‌اند. شاید جامعه، شاید تربیت، شاید فقر، شاید ناآگاهی یا عوامل دیگر، آن‌ها را در گل و لای خطاها گرفتار کرده باشد. نه هر انسانی که در مسیر اشتباه قرار گرفت، از روی قصد و نیت بد بوده است. گاهی شرایط او را به اینجا کشانده و اگر دستی برای کمک به سمت او دراز شود، دوباره می‌تواند برخیزد. درست مانند همان ماهی که اگر آبی روانه‌ی او شود، دوباره زنده می‌شود، نفس می‌گیرد و زندگی را از سر می‌گیرد. به جای قضاوت، راهی برای کمک بیابیم پس به‌جای عجله در قضاوت، باید راهی برای کمک و هدایت او پیدا کرد. بسیاری از افراد، اگر فرصتی دوباره داشته باشند، می‌توانند تغییر کنند. این همانند آب گل‌آلود است که اگر فرصت دهی، زلال می‌شود. پس حکمت حکیمانه «ما کُلُّ مَفتونٍ»؛ در حقیقت به ما گوشزد می‌کند که در برخورد با خطای دیگران، با درک و مدارا رفتار کن، نه شتاب در ملامت و نه عجله در قضاوت. و پیش از هر چیز و بیش از هر چیز، ببین و بیندیش که چه عاملی او را به این حال و روز افکنده است. مانند باغبان، با مهربانی اصلاح کنیم باغبان، وقتی با نهالی پژمرده روبه‌رو می‌شود، آن را از ریشه بیرون نمی‌کشد، بلکه خاک، آب و فضای آن را بررسی می‌کند. شما هم، پیش از عتاب، ریشه‌ها و علل خطاها را وارسی کنید. آن هم با گرمی و نرمی، زیرا در بسیاری از موارد، مهربانی مؤثرتر از عتاب و سرزنش است. همان‌طور که آبیاری به‌موقع و با ملایمت، گیاهی خشک را احیا می‌کند، بسیاری از افراد نیز در سایه‌ی مهربانی، جانی دوباره گرفته‌اند و به درختانی تناور تبدیل شده‌اند، سایه‌بانی برای دیگران شده‌اند. باید فرصت داد... مثل آب گل‌آلود که اگر فرصت بدهی، زلال می‌شود. نتیجه‌گیری نه هر کسی که در خطا افتاده، مقصر است، و نه هر فریب‌خورده‌ای سزاوار سرزنش. پیش از آنکه قضاوت کنیم، باید ببینیم که او چگونه به اینجا رسیده است. شاید بتوانیم با نرمی و درک، مسیر بازگشت را برایش فراهم کنیم. برای پیاده‌سازی این حکمت در زندگی: ۱. در مواجهه با خطای دیگران، ابتدا به دنبال علت باشیم، نه سرزنش. شاید شرایط، نیاز یا ناآگاهی فرد را به اینجا کشانده باشد. ۲. مهربانی را در اصلاح دیگران مقدم بداریم. سرزنش، گاهی مانند تندبادی است که به‌جای خاموش کردن آتش، آن را شعله‌ورتر می‌کند.
۳. فرصت دوباره دادن را تمرین کنیم. همان‌طور که طبیعت، فرصتی دوباره به درخت پژمرده می‌دهد، ما نیز برای تغییر افراد فرصت قائل شویم. ۴. به‌جای حذف و طرد، اصلاح کنیم. همان‌گونه که باغبان، نهال پژمرده را از ریشه بیرون نمی‌آورد، بلکه آن را تقویت می‌کند، ما نیز ریشه‌ی مشکلات را بررسی کنیم. ۵. آب زلال مهربانی را جاری سازیم. همان‌طور که آب، گل و لای را از بین می‌برد و ماهی را زنده می‌کند، محبت نیز می‌تواند دل‌های خطاکاران را زنده کند.
☘ محمدرضا رنجبر 🌒 شب پانصد و نود و چهارم - ۵۹۴ ✅ ترجمه صوتی و تصویری ، کاری است از موسسه پیامبر  مهر و رحمت @mrranjbar3
تفسیر گزیده ۵۹۴.mp3
3.13M
☘ محمدرضا رنجبر 🌒 شب پانصد و نود و چهارم - ۵۹۴ ✅ ترجمه صوتی و تصویری ، کاری است از موسسه پیامبر  مهر و رحمت @mrranjbar3
نهج‌البلاغه حکمت ۱۶.mp3
13.56M
نهج‌البلاغه ۱۶ محمد رضا رنجبر @mrranjbar4
بکوش و به خدا بسپار! حکمت ۱۶ وَ قَالَ (علیه السلام): تَذِلُّ الْأُمُورُ لِلْمَقَادِيرِ، حَتَّى يَكُونَ الْحَتْفُ فِي التَّدْبِيرِ. امیر گل‌ها که رحمت خدا بر او باد، فرمود: تمامی امور تحت سلطه تقدیر الهی هستند، به‌طوری‌که گاهی حتی بهترین تدابیر و برنامه‌ریزی‌های انسان نیز می‌تواند او را به مرگ یا مشکلاتی بزرگ دچار کند. واژه‌ها: تَذِلُّ: تسلیم می‌شود، رام و خوار می‌شود. الْأُمُورُ: امور، کارها، مسائل. لِلْمَقَادِيرِ: نسبت به تقدیرها، سرنوشت‌ها، و خواست‌های الهی. حَتَّى: تا، تا اینکه، تا آنجا که. يَكُونَ: باشد، می‌شود، باشد که. الْحَتْفُ: مرگ، نابودی، بدبختی. فِي: در، در درون، در داخل. التَّدْبِيرِ: تدبیر، تدبیر کردن، برنامه‌ریزی.
شرح: تدبیر انسان و تقدیر خداوند زنبور عسل از این باغ گل به آن باغ گل می‌رود. از روی این گل برخاسته و روی آن گل دیگر می‌نشیند که چه بشود؟ که شهد بیشتری به دست آورد و برخوردارتر شود. اما در همین میان، ناگهان بادی تند می‌وزد و او را محکم به تخته‌سنگی یا دار و درختی می‌کوبد و کارش تمام می‌شود. و آمد که برخوردارتر شود، اما همان برخورداری اندک را هم از کف داد. امیرالمؤمنین علیه‌السلام می‌فرماید: بسیاری از تدبیرهای ما از همین قبیل است. با برنامه‌ریزی‌های خود، گور خود را می‌کنیم و در هلاک خود می‌کوشیم. چرا گاهی تدبیر نتیجه عکس می‌دهد؟ ندیده‌ای کسی رژیم می‌گیرد که سالم‌تر شود، اما همان رژیم، مشکلات گوارشی، کمبود ویتامین، تحلیل عضلات، کدر شدن پوست، ریزش مو، خستگی شدید و ضعف سیستم ایمنی برایش به ارمغان می‌آورد؟ یعنی همان مختصر سلامتی هم که داشت، از کف می‌دهد. زیرا تقدیر الهی چنین است. تقدیر، آزمون یا کیفر؟ تقدیر الهی گاه ریشه در آزمون دارد؛ یعنی بیماری، یک امتحان الهی می‌شود. و گاه ریشه در گناه دارد؛ یعنی کیفر و مکافات است. دانه‌ی انگور را ببین! آیا هیچ شباهتی به درخت انگور دارد؟ نه. همان‌طور که دانه‌ی انگور هیچ شباهتی به تاک ندارد، گاهی نتیجه‌ی گناه نیز هیچ شباهتی به خود گناه ندارد. اینجاست که انسان گناه می‌کند، اما در نتیجه به یک بیماری گرفتار می‌شود. ما تدبیر می‌کنیم، اما حرف آخر را تقدیر می‌زند در این عالم، ما تدبیر می‌کنیم و خداوند تقدیر. اما حرف اول و آخر را تقدیر می‌زند. و تو نگو پس چرا تدبیر کنیم؟ ببین، تدبیر مثل کار کشاورز است. زمین را شخم می‌زند و بذر خود را می‌کارد، اما رشد محصول به عواملی مثل باران، آفات، شرایط جوی و خواست الهی بستگی دارد. ماجرای تاریخی این حکمت محمد بن جریر طبری شیعی در کتاب دلائل الإمامة آورده است: در زمان خلیفه‌ی دوم، اعراب به ایران حمله کردند و سلسله‌ی ساسانیان را از پا درآوردند. یزدگرد سوم، پادشاه وقت، پا به فرار گذاشت. زنان بسیاری به اسارت رفتند و به مدینه آورده شدند. امیرالمؤمنین علیه‌السلام فرمود: «پیشنهاد من آزادی این زنان است.» و بنی‌هاشم هم گفتند: «همان که علی می‌گوید.» خلیفه‌ی دوم نیز ناگزیر همان را پذیرفت و زنان آزاد شدند. ازدواج شهربانو با حسین بن علی علیه‌السلام بعد از آزادی، برخی از مسلمانان از امیرالمؤمنین پرسیدند: «آیا ما می‌توانیم با این زنان ازدواج کنیم؟» حضرت فرمود: «شرط، رضایت خود آنان است. اگر راضی به ازدواج باشند، هیچ اشکالی ندارد.» در میان این زنان، دختری بود در اوج وقار و آرامش. او دختر یزدگرد سوم بود و بسیار خواهان داشت. امیرالمؤمنین از او پرسید: «آیا مایل به ماندن در این شهر و ازدواج با یکی از این جوانان هستی؟» او سکوت کرد. حضرت فرمود: «راضی است.» خلیفه‌ی دوم پرسید: «از کجا فهمیدید؟ او که چیزی نگفت!» امیرالمؤمنین به نقل از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «دختران باحیا، سکوتشان علامت رضاست.» بعد حضرت از او پرسید: «با کدام‌یک از این جوانان مایل به ازدواج هستی؟» او هیچ کدام را نپسندید را نپسندید، جز یک نفر! جوانی که گوشه‌ای ایستاده بود، بی‌توجه به صف طالبان. و او حسین بن علی علیه‌السلام بود! شهربانو؛ ملکه‌ی حسین علیه‌السلام حضرت پرسید: «نامت چیست؟» گفت: «شاه‌زنان.» فرمود: «نه! روی این زمین، زیر این گنبد نیلگون، تنها یکی است که شاه زنان است، و او مادر همین جوانی است که تو خواهان ازدواج با او هستی! او سرور زنان عالم است. اما تو، شهربانو هستی؛ یعنی بانوی ملک و مملکت، و این یعنی حسین سلطان عالم است، سلطان عشق، و تو ملکه‌ی روزگاران!» پند یزدگرد سوم و تأیید امیرالمؤمنین آنگاه حضرت فرمود: «از پدرت سخنی به یاد داری؟» گفت: «بله! پدرم می‌گفت:» إِذَا غَلَبَ اللَّهُ عَلَى أَمْرٍ ذَلَّتِ الْمَطَامِعُ دُونَهُ «وقتی خداوند بر کاری غالب شود، تمام آرزوها به خاک می‌نشینند.» حضرت فرمود: «دیگر چه گفت؟» گفت پدرم می‌گفت: إِذَا انْقَضَتِ الْمُدَّةُ كَانَ الْحَتْفُ فِي الْحِيلَةِ «هرگاه عمر آدمی سپری شود، هلاک در چاره‌اندیشی است.» امیرالمؤمنین فرمود: «پدرت چه زیبا سخنی گفته است!»