eitaa logo
محمدرضارنجبر(۴) نهج البلاغه
3هزار دنبال‌کننده
216 عکس
106 ویدیو
0 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
در برابر حق، سکوت نکنید! حکمت ۱۸ وَ قَالَ (علیه السلام) فِي الَّذِينَ اعْتَزَلُوا الْقِتَالَ مَعَهُ: خَذَلُوا الْحَقَّ، وَ لَمْ يَنْصُرُوا الْبَاطِلَ. امیر گل‌ها، که درود خدا بر او باد، درباره کسانی که از جنگیدن در کنار او خودداری کردند فرمود: «آن‌ها حق را رها کردند و از باطل نیز حمایت نکردند.» در حقیقت امام تأکید می‌کند که حتی عدم حمایت از حق، قابل سرزنش است، و اینکه سکوت در برابر حقیقت به اندازه حمایت از باطل اشتباه است. واژه ها: فِي: در، درباره، در مورد الَّذِينَ: کسانی که، افرادی که، آن‌ها که اعْتَزَلُوا: کناره‌گیری کردند، خودداری کردند، ترک کردند الْقِتَالَ: جنگ، نبرد، پیکار مَعَهُ:(مَعَ+هُ) با او، همراه او، در کنار او خَذَلُوا: ترک کردند، رها کردند، واگذاشتند الْحَقَّ: حق، حقیقت، راستی وَ: و، همچنین، نیز لم يَنْصُرُوا:(لم+ يَنْصُرُوا) یاری نکردند، حمایت نکردند، پشتیبانی نکردند الْبَاطِلَ: باطل، نادرست، ناحق
شرح: تلخی حق و شیرینی صبر شهد گل تلخ است، اما زنبور عسل این تلخی را تاب می‌آورد و تحمل می‌کند. نتیجه آن، عسلی است که هم کام خود را شیرین می‌کند و هم دیگران را. و همین شیرینی است که او را در عالم شهره و مشهور می‌سازد و ارزشمند می‌کند، و قیمتی. زنبور عسل تنها حشره‌ای است که در چرخه اقتصادی و تجارت ، نقشی مستقیم دارد. و این همان حکمت صبر بر تلخی است. و حق دقیقاً مانند همین شهد گل است؛ تلخ است، اما شیرین می‌شود و شیرینی‌ها به بار می‌آورد، اگر آدمی مانند زنبور عسل، صبور باشد. از همین رو، امام باقر (علیه‌السلام) از پدرش امام سجاد (علیه‌السلام) و او از پدرش امام حسین (علیه‌السلام) و او از امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) نقل فرمود: «اِصْبِرْ عَلَی الْحَقِّ وَ إِنْ کَانَ مُرًّا» بر حق صبر کن، هرچند تلخ باشد. شیرینی حق در گذر زمان حق مانند میوه‌های شیرین است که در ابتدا تلخ، ترش یا گس و بی‌مزه‌اند. اما در برابر سوز آفتاب و گرمای سوزان مقاومت می‌کنند و به شیرینی می رسند. جمله ثمر ز آفتاب پخته و شیرین شود «الثَّمَرُ یَطِیبُ بِالشَّمْسِ» حق، پناهگاه و پشتوانه‌ای محکم علاوه بر شیرینی، حق امنیت‌بخش است. در حدیثی آمده است: «الْحَقُّ أَقْوَی ظَهِیرٍ» حق، نیرومندترین پشتوانه و پشتیبان است. حق مانند کوه است. در برابر طوفان، کوه پابرجاست بلکه صیقل می‌خورد صیقل می خورد، و گرد و غبارش و خس و خاشاکش از او پاک و زدوده می‌شود و برق می‌اندازد و شفاف می‌شود. باطل اما مانند تپه‌ای از شن است که طوفان، آن را به‌کلی از میان برمی‌دارد و می‌برد. کسی که به حق روی آورد، پشت به کوه دارد؛ و کسی که از حق روی بگرداند، پشت به کوه کرده و به تپه‌های سست شن پناه برده است. حق، عزت می‌بخشد امام حسن عسکری (علیه‌السلام) می‌فرماید: «ما تَرَکَ الْحَقَّ عَزِیزٌ إِلَّا ذَلَّ، وَ لا أَخَذَ بِهِ ذَلِیلٌ إِلَّا عَزَّ» هیچ عزیزی حق را رها نکرد، مگر آنکه ذلیل شد؛ و هیچ ذلیلی سراغ حق نرفت، مگر آنکه عزیز شد. درست همچون درختی تناور و شکوهمند که در خاکی سست ریشه دارد، اما در برابر طوفان سقوط خواهد کرد. به تو گویی عزیزی که ذلیل شده باشد. و در مقابل، نهالی کوچک که در خاکی سخت ریشه دارد، روزی قد خواهد کشید و سایه و ثمری خواهد داشت، و تو گویی ذلیلی که عزیز شده باشد. بنابراین، وقتی امام (علیه‌السلام) فرمود: «خَذَلُوا الْحَقَّ» یعنی آنان که حق را ترک کردند، شیرین نشدند، و ناامن و بی‌پناه ماندند و خفیف و خوار شدند، حتی اگر به یاری باطل نشتافتند. بی‌تفاوتی، خطری هم‌سطح دشمنی با حق بادبادکی که اوج نگیرد، چه بر زمین باشد و چه در دره‌ای عمیق، تفاوتی ندارد. آدمی هم که با حق همراه نشود، حتی اگر در باطل هم نیفتد، باز هم بی‌ثمر خواهد بود. بودن کافی نیست؛ باید اوج گرفت. اوج‌گیری تنها با حق ممکن است. عبدالله بن عمر، که در ماجرای جمل و صفین بی‌طرف ماند، در آخرین لحظات عمر، حسرت خورد که چرا در کنار علی نبود و از علی کناره گرفت، و چرا زیر سایه علی و در رکاب علی نجنگید. اما چه سود؟ حسرت او، همچون بادی بود که بر برگ خشکیده‌ای می‌وزید. او ندانست که بی‌تفاوتی در برابر حق، به‌اندازه دشمنی با آن خطرناک است. آدم بی‌تفاوت آدم منفعل مانند دانه‌ای است که نه می‌روید و نه می‌پوسد، بلکه در دل خاک بی‌اثر و بی‌ثمر می‌ماند و در همان سکون و بی عملی تلف و تباه می‌شود. نتیجه‌گیری: حق تلخ است، اما صبر بر آن، شیرینی به بار می‌آورد. حق، امنیت‌بخش و عزت‌آفرین است و تنها راه اوج گرفتن انسان، پیوستن به حق است. بی‌تفاوتی در برابر حق، همان‌قدر خطرناک است که دشمنی با آن. برای پیاده‌سازی این حکمت در زندگی: ۱. در برابر سختی‌های مسیر حق، صبور باشید و به یاد داشته باشید که شیرینی در پایان راه است. ۲. حق را حتی در شرایط دشوار انتخاب کنید، چراکه پشتوانه‌ای محکم است و شما را از تزلزل حفظ می‌کند. ۳. هرگز نسبت به حق بی‌تفاوت نباشید. بی‌عملی، خود نوعی سقوط است. ۴. در انتخاب‌های خود، مصلحت زودگذر را بر حقیقت ترجیح ندهید، چراکه عزت در همراهی با حق است. ۵. در برابر سختی‌های ناشی از پایبندی به حق، به یاد داشته باشید که این تلخی‌ها، بهایی برای دستیابی به عزت و آرامش پایدار است.
آرزوها را با عقل مهار کن! حکمت ۱۹ وَ قَالَ (علیه السلام): مَنْ جَرَى فِي عِنَان أَمَلِهِ، عَثَرَ بِأَجَلِهِ. امیر گل‌ها، که درود خدا بر او باد، فرمود: هرکس بی مهار، بی پروا و بی‌محابا افسار خواست‌ها، خواهش‌ها و آرزوهایش را رها کند و در جادهٔ بی‌پایان آرزوهای دور و دراز بتازد، ناگهان مرگ از کمینگاه بیرون می‌آید، پایش را گرفته و او را به لغزش می‌اندازد و بر خاک سرد واقعیت نقش بر زمین می‌کند. واژه‌ها: مَنْ: هر کس، کسی که، آنکه جَرَى: دوید، شتافت، حرکت کرد فِي: در، داخل، میان عِنَان: مهار، افسار، لگام أَمَلِهِ: (امل+ه) آرزویش، امیدش، خواسته‌اش عَثَرَ: لغزید، افتاد، زمین خورد بِأَجَلِهِ: (بِ+أَجَلِ+هِ) با مرگش، به پایان عمرش، با سرنوشتش شرح: عطر کم، لذت‌بخش و دلنشین عطر وقتی در مقدار کم و ملایم باشد، هم برای خود فرد و هم برای دیگران لذت‌بخش و سودمند است. حس بویایی ما زمانی که با رایحه لطیف و متعادل مواجه می‌شود، احساس خوشایندی پیدا می‌کند. بوی ملایم عطر باعث افزایش تمرکز، آرامش و حتی بهبود روحیه می‌شود بدون اینکه گیرنده‌های بویایی خسته یا تحریک شوند. عطر کم و ملایم عین یک نسیم خوشبویی است که از کنار آدمی عبور می‌کند.
اما همین عطر، اگر زیاد از حد باشد، آزاردهنده است و دیگران را فراری می‌دهد. عطر زیاد گیرنده‌های بویایی را بیش از حد تحریک می‌کند و همین منجر به خستگی، سرگیجه، تهوع، حساسیت، اضطراب و استرس می‌شود. بنابراین، عطر مثل هر چیز لذت‌بخش دیگری، اگر به اندازه باشد، دلنشین است؛ اما اگر از حد بگذرد، به جای لذت، آزاردهنده می‌شود. عین چاشنی غذاست. کمش غذا را معطر و دلپذیر می‌کند و زیادش، ضایع می‌کند. عین موسیقی است. اگر ملایم باشد، آرامش‌بخش است، اما اگر زیاد از حد باشد، گوش‌خراش و آزاردهنده است. حالا آرزو عین عطر، عین چاشنی و عین موسیقی است. کمش زندگی را رنگ می‌کند، مثل عطر کمش زندگی را طعم می‌دهد، مثل چاشنی کمش آرامش‌بخش است، مثل موسیقی. اما زیادش، آزاردهنده است، مثل همان عطر، مثل همان چاشنی، مثل همان موسیقی. آرزوها و کنترل آن‌ها آرزوهای زیاد و زیاد از حد، ذهن را آشفته می‌کند، آرامش را از میان می‌برد و آدمی را مورد هجوم خواسته‌های بی‌پایان گرفتار می‌کند. آرزوهای زیاد آدمی را گرفتار استرس، نارضایتی و سردرگمی می‌کند. آرزوها وقتی زیادند و از حد می‌گذرند، نقش افسار را ایفا می‌کنند. افسار یک ابزار است برای کنترل مرکب و هدایت آن. یک سوار به وسیله افسار مرکب را به هر سمت و سویی که بخواهد می‌کشد. مرکب فقط زبان افسار را می‌فهمد. حالا اگر آرزوها افسار شوند، یعنی کنترل و هدایت انسان را به دست بگیرند، ذهن و قلب آدمی را به هر سمت و سویی می‌کشانند. اینجاست که ما می‌شویم مرکب آرزوها. آرزوها عین گیاه بامبو قد می‌کشند و خط پایان ندارند. همانطور که جاده پشت جاده سبز می‌شود، آرزو نیز پشت آرزو خواهد آمد. آرزوهای بی‌پایان و مرگ آرزوها وقتی افسار می‌شوند که آدمی در پی بهترین‌ها باشد. چنین آدمی به مرگ می‌رسد، اما به آرزو نه. چرا؟ چون هر بهترینی، بهترینی دارد. کسی که در پی بهترین خانه باشد، به بهترین خانه هم برسد، باز بهتر از آن، لوکس‌تر از آن و مدرن‌تر از آن هم خواهد بود. لذا می‌رود و می‌رود و می‌دود تا برسد. اما همین که رسید، باز بهتر از آن خواهد بود. در نتیجه، هیچگاه نمی‌رسد، چون مرگ از راه می‌رسد. یعنی به مرگ می‌رسد، اما به آرزوی خود نه. منظور امیرالمومنین (علیه‌السلام) تمام سخن امیرالمومنین علیه‌السلام همین است: آرزو می‌خواه، اما اندازه. اندازه هم این است که دنبال بهترین نباشی، بلکه دنبال مناسب‌ترین باشی. چون در این دنیا همیشه بهتر از آنچه داری وجود دارد. اگر خودت را در مسابقه بهترین‌ها قرار بدهی، هیچگاه آرام نمی‌گیری و همیشه در هستی چرا که به سطح بالاتری نرسیدی. اما اگر بپذیری که مناسب‌ترین چیز برای تو همان است که هم توان رسیدن به آن را داری، هم آرامش و شادی‌ات را فراهم می‌کند، آن وقت واقعاً خوش و خوشبخت خواهی شد. یا اگر بخواهی بالاترین درآمد ممکن را داشته باشی، هیچ وقت موفق نخواهی شد، چون همیشه کسی هست که بیشتر از تو درآمد دارد. اما اگر دنبال درآمد مناسب باشی که زندگی آرام فراهم کند، هم می‌رسی و هم احساس شادی و رضایت خواهی داشت. خلاصه اینکه منظور از مناسب‌ترین این است که نیازهای واقعی خود را بشناسیم. به ارزش‌ها و اولویت‌های خود توجه کنیم. به شرایط و امکانات خود نگاه کنیم و به جای تمرکز روی بهترین‌ها، روی چیزهایی تمرکز کنیم که با شرایط ما همخوانی دارند و باعث می‌شود احساس خوشبختی کنیم. این تنها نسخه آرامش است: یعنی کنترل آرزوها. ما آرزوها را کنترل کنیم، نه اینکه آرزوها ما را کنترل کنند. وگرنه تلف خواهیم شد. آرزوها مثل گرداب و گردبادند، اگر درگیرشان شوی، اختیار خود را نداری. به موج دریا می‌مانند که اگر سوارش نشدی، سوارت می‌شود و غرقت می‌کند. نتیجه‌گیری: اگر آرزوهای خود را کنترل نکنیم، به سرعت به بردگی آن‌ها درخواهیم آمد. برای پیاده‌سازی این حکمت در زندگی: ۱. نیازهای واقعی خود را بشناسید و به آن‌ها توجه کنید. ۲. به جای دوندگی بی‌پایان در پی بهترین‌ها، به دنبال مناسب‌ترین‌ها باشید. ۳. از رقابت با دیگران دست بردارید و با خودتان رقابت کنید. ۴. توجه خود را به لحظه حال معطوف کنید و از لذت‌های کوچک زندگی بهره‌برداری کنید. ۵. به آرزوهای خود افسار بزنید و اجازه ندهید که آن‌ها شما را کنترل و هدایت کنند.
حکمت ۲۰ وَ قَالَ (علیه السلام): أَقِيلُوا ذَوِي الْمُرُوءَاتِ عَثَرَاتِهِمْ، فَمَا يَعْثُرُ مِنْهُمْ عَاثِرٌ إِلَّا وَ يَدُ اللَّهِ بِيَدِهِ يَرْفَعُهُ‏. امیر گل‌ها,که درود خدا بر او باد، فرمود: باید با دلی نرم و نگاهی مهربان از لغزش‌های افراد شرافتمند و نیکوکار چشم بپوشید، چرا که خداوند دست نوازشگر خود را به سوی آنان می‌گشاید و از سقوط و افتادنشان جلوگیری و محافظت می‌کند، تا دوباره با توان و عزتی نو بر پا ایستند و در راه خوبی و خیر گام بردارند. واژه ها: أَقِيلُوا: بگذرید، چشم‌پوشی کنید، نادیده بگیرید ذَوِي: صاحبان، دارندگان، افراد الْمُرُوءَاتِ: شرافت‌ها، جوانمردی‌ها، شخصیت‌ها عَثَرَاتِهِمْ:(عَثَرَاتِ+هِمْ) لغزش‌هایشان، اشتباهاتشان، خطاهایشان فَمَا: (فَ+مَا)پس چه، بنابراین، پس يَعْثُرُ: لغزش می‌کند، اشتباه می‌کند، سقوط می‌کند مِنْهُمْ:(مِنْ+هُمْ) از آنها، از میان آنان، از این افراد عَاثِرٌ: لغزیده، خطاکار، سقوط کرده إِلَّا: مگر، جز، تنها وَ: و، همچنین، و در عین حال يَدُ: دست، یاری، کمک اللَّهِ: خداوند، پروردگار، خالق بِيَدِهِ:(بِ+يَدِ+هِ) به دست او، به دست خدا، در دستان او يَرْفَعُهُ:(يَرْفَعُ+هُ) بلند می‌کند او را، بالا می‌برد، یاری می‌کند
شرح: جوانمرد و لغزش‌ها درختی که سال‌ها سایه و ثمر داده باشد، اگر شاخه‌ای از آن دچار آفت شود، کسی اره به پای آن نمی‌گذارد و از ریشه برنمی‌کند. بلکه از آن مراقبت کرده و آفت‌زدایی می‌کنند، به‌ویژه اگر پای باغبان در میان باشد، همان کسی که آن را کاشته و با اشتیاق، لحظه‌لحظه رشدش را انتظار کشیده است. جوانمرد، درختی خوش‌سایه و پربار است یک انسان جوانمرد، درست مانند چنین درختی است؛ درختی خوش‌سایه و پرثمر. اگر روزی، روزگاری لغزشی پیدا کند، نباید ریشه‌اش را زد. این حکایت، حکایت درختی است که شاخه‌اش آفت گرفته است. بخصوص خداوند که باغبان عالم است، دست او را می‌گیرد و از زمین بلند می‌کند. چراکه نه جوانمرد از یک بذر گل کمتر است و نه خداوند از خاک کمتر. خاک دانه افتاده را بلند می‌کند و آن را سبز و تناور می‌سازد. لزوم فرصت دوباره در دنیای مجازی باید فرصت دوباره داد، به‌ویژه در این دنیای مجازی که هر اشتباهی به‌سرعت به خبر تبدیل می‌شود. و ما بیش از همیشه نیاز داریم درک کنیم که هر انسانی امکان لغزش دارد و هر انسانی ظرفیت اصلاح و تغییر. انسان، درست مانند رود زلالی است که گاهی گل‌آلود می‌شود. مانند آینه شفافی که ممکن است غبار بگیرد. اما همان‌طور که رود دوباره زلال می‌شود و آینه دوباره درخشان، انسان نیز می‌تواند پاک و صاف و شفاف گردد. جوانمرد، الماس درخشان است جوانمرد مانند الماس است؛ سخت‌ترین و درخشان‌ترین سنگ دنیا. اما همین سنگ، گاهی به‌خاطر گردوغبار، جلای خود را از دست می‌دهد. و این به آن معنا نیست که دیگر الماس نباشد. کافی است آن را صیقل دهیم تا دوباره بدرخشد. جوانمرد نیز اگر دچار لغزش شود، نیاز به فرصتی دارد برای درخشش دوباره. از همین رو، امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) فرمودند: أَقِيلُوا ذَوِي الْمُرُوءَاتِ عَثَرَاتِهِمْ یعنی از لغزش‌های صاحبان جوانمردی بگذرید. و این یعنی جوانمردان هم می‌لغزند و هم باید از لغزش ایشان گذشت. البته جوانمرد در کلام امیرالمؤمنین (علیه‌السلام)، با جوانمرد در فرهنگ عامیانه تفاوت دارد. جوانمرد در فرهنگ عامیانه ایرانی همان لوتی یا عیار است؛ کسی که کلاهی دوردار بر سر دارد، دستمال یزدی بر دوش انداخته و تسبیح کهربایی یا عقیقی در دست دارد. و معمولاً سبیل‌های کلفتی دارد و از ضعیفان دستگیری می‌کند. اما در نگاه امیرالمؤمنین (علیه‌السلام)، جوانمردی به کلاه و دستمال و تسبیح و سبیل نیست. ایشان در جایی فرمودند: «الْمُرُوءَةُ اسْمٌ جَامِعٌ لِسَائِرِ الْفَضَائِلِ» یعنی اگر تمامی خوبی‌ها مانند صداقت، صبوری، فروتنی، وفا، صفا، انصاف، دلسوزی، مهربانی و خدمت به دیگران را یکجا جمع کنند و نامی بر آن نهند، آن نام «مروت» است، یعنی جوانمردی. حال، اگر کسی چنین بود و لغزشی داشت، باید گذشت. بعد فرمودند: فَمَا يَعْثُرُ مِنْهُمْ عَاثِرٌ إِلَّا وَ يَدُهُ بِيَدِ اللَّهِ‏ يَرْفَعُهُ یعنی هیچ جوانمردی نمی‌لغزد، مگر اینکه دستش در دست خداوند است و خداوند او را به بالا می‌برد. جوانمردی، شرط دستگیری خداوند و این یعنی اگر جوانمرد باشی، خدا دستت را می‌گیرد. و این یعنی اگر می‌خواهی خدا دستت را بگیرد، جوانمرد باش. ببین! در این دنیای پر از چالش، حتی خوبان عالم می‌لغزند، اما این لغزش‌ها به معنای شکست ایشان نیست و نباید باشد. که اسبان اصیل و قدرتمند که در مسابقات بزرگ می‌درخشند، آن‌ها نیز گاه می‌لغزند. اما این لغزش، از اعتبار و اصالتشان چیزی کم نمی‌کند و نمی کاهد. پس اگر گذشتی هست، باید در حق جوانمردان روا داشت. و فراموش نکنیم که گذشت از خطای دیگران مانند بارانی است که زمین خشکیده را سیراب و سرسبز می‌کند. باید مانند خدا خدایی کرد و دست دیگران را گرفت، و دستگیری نمود. نتیجه‌گیری: لغزش، جزئی از ذات انسان است، حتی برای جوانمردان. آنچه اهمیت دارد، فرصت دوباره دادن و گذشتن از خطای آن‌هاست. خداوند، جوانمرد را تنها نمی‌گذارد و دست او را می‌گیرد. پس ما نیز باید دستگیر باشیم. برای پیاده‌سازی این حکمت در زندگی: ۱. از قضاوت سریع درباره لغزش دیگران پرهیز کنیم. ۲. به جای سرزنش، فرصت اصلاح به دیگران بدهیم. ۳. در مواجهه با اشتباهات، گذشت و مهربانی را سرلوحه خود قرار دهیم. ۴. خوبی‌های افراد را ببینیم و بر لغزش‌های اشان تمرکز نکنیم. ۵. اگر کسی را زمین‌خورده دیدیم، او را بلند کنیم، نه اینکه بیشتر فرو بکشیم.