eitaa logo
محمدرضارنجبر(۴) نهج البلاغه
3هزار دنبال‌کننده
216 عکس
109 ویدیو
0 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
آرزوها را با عقل مهار کن! حکمت ۱۹ وَ قَالَ (علیه السلام): مَنْ جَرَى فِي عِنَان أَمَلِهِ، عَثَرَ بِأَجَلِهِ. امیر گل‌ها، که درود خدا بر او باد، فرمود: هرکس بی مهار، بی پروا و بی‌محابا افسار خواست‌ها، خواهش‌ها و آرزوهایش را رها کند و در جادهٔ بی‌پایان آرزوهای دور و دراز بتازد، ناگهان مرگ از کمینگاه بیرون می‌آید، پایش را گرفته و او را به لغزش می‌اندازد و بر خاک سرد واقعیت نقش بر زمین می‌کند. واژه‌ها: مَنْ: هر کس، کسی که، آنکه جَرَى: دوید، شتافت، حرکت کرد فِي: در، داخل، میان عِنَان: مهار، افسار، لگام أَمَلِهِ: (امل+ه) آرزویش، امیدش، خواسته‌اش عَثَرَ: لغزید، افتاد، زمین خورد بِأَجَلِهِ: (بِ+أَجَلِ+هِ) با مرگش، به پایان عمرش، با سرنوشتش شرح: عطر کم، لذت‌بخش و دلنشین عطر وقتی در مقدار کم و ملایم باشد، هم برای خود فرد و هم برای دیگران لذت‌بخش و سودمند است. حس بویایی ما زمانی که با رایحه لطیف و متعادل مواجه می‌شود، احساس خوشایندی پیدا می‌کند. بوی ملایم عطر باعث افزایش تمرکز، آرامش و حتی بهبود روحیه می‌شود بدون اینکه گیرنده‌های بویایی خسته یا تحریک شوند. عطر کم و ملایم عین یک نسیم خوشبویی است که از کنار آدمی عبور می‌کند.
اما همین عطر، اگر زیاد از حد باشد، آزاردهنده است و دیگران را فراری می‌دهد. عطر زیاد گیرنده‌های بویایی را بیش از حد تحریک می‌کند و همین منجر به خستگی، سرگیجه، تهوع، حساسیت، اضطراب و استرس می‌شود. بنابراین، عطر مثل هر چیز لذت‌بخش دیگری، اگر به اندازه باشد، دلنشین است؛ اما اگر از حد بگذرد، به جای لذت، آزاردهنده می‌شود. عین چاشنی غذاست. کمش غذا را معطر و دلپذیر می‌کند و زیادش، ضایع می‌کند. عین موسیقی است. اگر ملایم باشد، آرامش‌بخش است، اما اگر زیاد از حد باشد، گوش‌خراش و آزاردهنده است. حالا آرزو عین عطر، عین چاشنی و عین موسیقی است. کمش زندگی را رنگ می‌کند، مثل عطر کمش زندگی را طعم می‌دهد، مثل چاشنی کمش آرامش‌بخش است، مثل موسیقی. اما زیادش، آزاردهنده است، مثل همان عطر، مثل همان چاشنی، مثل همان موسیقی. آرزوها و کنترل آن‌ها آرزوهای زیاد و زیاد از حد، ذهن را آشفته می‌کند، آرامش را از میان می‌برد و آدمی را مورد هجوم خواسته‌های بی‌پایان گرفتار می‌کند. آرزوهای زیاد آدمی را گرفتار استرس، نارضایتی و سردرگمی می‌کند. آرزوها وقتی زیادند و از حد می‌گذرند، نقش افسار را ایفا می‌کنند. افسار یک ابزار است برای کنترل مرکب و هدایت آن. یک سوار به وسیله افسار مرکب را به هر سمت و سویی که بخواهد می‌کشد. مرکب فقط زبان افسار را می‌فهمد. حالا اگر آرزوها افسار شوند، یعنی کنترل و هدایت انسان را به دست بگیرند، ذهن و قلب آدمی را به هر سمت و سویی می‌کشانند. اینجاست که ما می‌شویم مرکب آرزوها. آرزوها عین گیاه بامبو قد می‌کشند و خط پایان ندارند. همانطور که جاده پشت جاده سبز می‌شود، آرزو نیز پشت آرزو خواهد آمد. آرزوهای بی‌پایان و مرگ آرزوها وقتی افسار می‌شوند که آدمی در پی بهترین‌ها باشد. چنین آدمی به مرگ می‌رسد، اما به آرزو نه. چرا؟ چون هر بهترینی، بهترینی دارد. کسی که در پی بهترین خانه باشد، به بهترین خانه هم برسد، باز بهتر از آن، لوکس‌تر از آن و مدرن‌تر از آن هم خواهد بود. لذا می‌رود و می‌رود و می‌دود تا برسد. اما همین که رسید، باز بهتر از آن خواهد بود. در نتیجه، هیچگاه نمی‌رسد، چون مرگ از راه می‌رسد. یعنی به مرگ می‌رسد، اما به آرزوی خود نه. منظور امیرالمومنین (علیه‌السلام) تمام سخن امیرالمومنین علیه‌السلام همین است: آرزو می‌خواه، اما اندازه. اندازه هم این است که دنبال بهترین نباشی، بلکه دنبال مناسب‌ترین باشی. چون در این دنیا همیشه بهتر از آنچه داری وجود دارد. اگر خودت را در مسابقه بهترین‌ها قرار بدهی، هیچگاه آرام نمی‌گیری و همیشه در هستی چرا که به سطح بالاتری نرسیدی. اما اگر بپذیری که مناسب‌ترین چیز برای تو همان است که هم توان رسیدن به آن را داری، هم آرامش و شادی‌ات را فراهم می‌کند، آن وقت واقعاً خوش و خوشبخت خواهی شد. یا اگر بخواهی بالاترین درآمد ممکن را داشته باشی، هیچ وقت موفق نخواهی شد، چون همیشه کسی هست که بیشتر از تو درآمد دارد. اما اگر دنبال درآمد مناسب باشی که زندگی آرام فراهم کند، هم می‌رسی و هم احساس شادی و رضایت خواهی داشت. خلاصه اینکه منظور از مناسب‌ترین این است که نیازهای واقعی خود را بشناسیم. به ارزش‌ها و اولویت‌های خود توجه کنیم. به شرایط و امکانات خود نگاه کنیم و به جای تمرکز روی بهترین‌ها، روی چیزهایی تمرکز کنیم که با شرایط ما همخوانی دارند و باعث می‌شود احساس خوشبختی کنیم. این تنها نسخه آرامش است: یعنی کنترل آرزوها. ما آرزوها را کنترل کنیم، نه اینکه آرزوها ما را کنترل کنند. وگرنه تلف خواهیم شد. آرزوها مثل گرداب و گردبادند، اگر درگیرشان شوی، اختیار خود را نداری. به موج دریا می‌مانند که اگر سوارش نشدی، سوارت می‌شود و غرقت می‌کند. نتیجه‌گیری: اگر آرزوهای خود را کنترل نکنیم، به سرعت به بردگی آن‌ها درخواهیم آمد. برای پیاده‌سازی این حکمت در زندگی: ۱. نیازهای واقعی خود را بشناسید و به آن‌ها توجه کنید. ۲. به جای دوندگی بی‌پایان در پی بهترین‌ها، به دنبال مناسب‌ترین‌ها باشید. ۳. از رقابت با دیگران دست بردارید و با خودتان رقابت کنید. ۴. توجه خود را به لحظه حال معطوف کنید و از لذت‌های کوچک زندگی بهره‌برداری کنید. ۵. به آرزوهای خود افسار بزنید و اجازه ندهید که آن‌ها شما را کنترل و هدایت کنند.
حکمت ۲۰ وَ قَالَ (علیه السلام): أَقِيلُوا ذَوِي الْمُرُوءَاتِ عَثَرَاتِهِمْ، فَمَا يَعْثُرُ مِنْهُمْ عَاثِرٌ إِلَّا وَ يَدُ اللَّهِ بِيَدِهِ يَرْفَعُهُ‏. امیر گل‌ها,که درود خدا بر او باد، فرمود: باید با دلی نرم و نگاهی مهربان از لغزش‌های افراد شرافتمند و نیکوکار چشم بپوشید، چرا که خداوند دست نوازشگر خود را به سوی آنان می‌گشاید و از سقوط و افتادنشان جلوگیری و محافظت می‌کند، تا دوباره با توان و عزتی نو بر پا ایستند و در راه خوبی و خیر گام بردارند. واژه ها: أَقِيلُوا: بگذرید، چشم‌پوشی کنید، نادیده بگیرید ذَوِي: صاحبان، دارندگان، افراد الْمُرُوءَاتِ: شرافت‌ها، جوانمردی‌ها، شخصیت‌ها عَثَرَاتِهِمْ:(عَثَرَاتِ+هِمْ) لغزش‌هایشان، اشتباهاتشان، خطاهایشان فَمَا: (فَ+مَا)پس چه، بنابراین، پس يَعْثُرُ: لغزش می‌کند، اشتباه می‌کند، سقوط می‌کند مِنْهُمْ:(مِنْ+هُمْ) از آنها، از میان آنان، از این افراد عَاثِرٌ: لغزیده، خطاکار، سقوط کرده إِلَّا: مگر، جز، تنها وَ: و، همچنین، و در عین حال يَدُ: دست، یاری، کمک اللَّهِ: خداوند، پروردگار، خالق بِيَدِهِ:(بِ+يَدِ+هِ) به دست او، به دست خدا، در دستان او يَرْفَعُهُ:(يَرْفَعُ+هُ) بلند می‌کند او را، بالا می‌برد، یاری می‌کند
شرح: جوانمرد و لغزش‌ها درختی که سال‌ها سایه و ثمر داده باشد، اگر شاخه‌ای از آن دچار آفت شود، کسی اره به پای آن نمی‌گذارد و از ریشه برنمی‌کند. بلکه از آن مراقبت کرده و آفت‌زدایی می‌کنند، به‌ویژه اگر پای باغبان در میان باشد، همان کسی که آن را کاشته و با اشتیاق، لحظه‌لحظه رشدش را انتظار کشیده است. جوانمرد، درختی خوش‌سایه و پربار است یک انسان جوانمرد، درست مانند چنین درختی است؛ درختی خوش‌سایه و پرثمر. اگر روزی، روزگاری لغزشی پیدا کند، نباید ریشه‌اش را زد. این حکایت، حکایت درختی است که شاخه‌اش آفت گرفته است. بخصوص خداوند که باغبان عالم است، دست او را می‌گیرد و از زمین بلند می‌کند. چراکه نه جوانمرد از یک بذر گل کمتر است و نه خداوند از خاک کمتر. خاک دانه افتاده را بلند می‌کند و آن را سبز و تناور می‌سازد. لزوم فرصت دوباره در دنیای مجازی باید فرصت دوباره داد، به‌ویژه در این دنیای مجازی که هر اشتباهی به‌سرعت به خبر تبدیل می‌شود. و ما بیش از همیشه نیاز داریم درک کنیم که هر انسانی امکان لغزش دارد و هر انسانی ظرفیت اصلاح و تغییر. انسان، درست مانند رود زلالی است که گاهی گل‌آلود می‌شود. مانند آینه شفافی که ممکن است غبار بگیرد. اما همان‌طور که رود دوباره زلال می‌شود و آینه دوباره درخشان، انسان نیز می‌تواند پاک و صاف و شفاف گردد. جوانمرد، الماس درخشان است جوانمرد مانند الماس است؛ سخت‌ترین و درخشان‌ترین سنگ دنیا. اما همین سنگ، گاهی به‌خاطر گردوغبار، جلای خود را از دست می‌دهد. و این به آن معنا نیست که دیگر الماس نباشد. کافی است آن را صیقل دهیم تا دوباره بدرخشد. جوانمرد نیز اگر دچار لغزش شود، نیاز به فرصتی دارد برای درخشش دوباره. از همین رو، امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) فرمودند: أَقِيلُوا ذَوِي الْمُرُوءَاتِ عَثَرَاتِهِمْ یعنی از لغزش‌های صاحبان جوانمردی بگذرید. و این یعنی جوانمردان هم می‌لغزند و هم باید از لغزش ایشان گذشت. البته جوانمرد در کلام امیرالمؤمنین (علیه‌السلام)، با جوانمرد در فرهنگ عامیانه تفاوت دارد. جوانمرد در فرهنگ عامیانه ایرانی همان لوتی یا عیار است؛ کسی که کلاهی دوردار بر سر دارد، دستمال یزدی بر دوش انداخته و تسبیح کهربایی یا عقیقی در دست دارد. و معمولاً سبیل‌های کلفتی دارد و از ضعیفان دستگیری می‌کند. اما در نگاه امیرالمؤمنین (علیه‌السلام)، جوانمردی به کلاه و دستمال و تسبیح و سبیل نیست. ایشان در جایی فرمودند: «الْمُرُوءَةُ اسْمٌ جَامِعٌ لِسَائِرِ الْفَضَائِلِ» یعنی اگر تمامی خوبی‌ها مانند صداقت، صبوری، فروتنی، وفا، صفا، انصاف، دلسوزی، مهربانی و خدمت به دیگران را یکجا جمع کنند و نامی بر آن نهند، آن نام «مروت» است، یعنی جوانمردی. حال، اگر کسی چنین بود و لغزشی داشت، باید گذشت. بعد فرمودند: فَمَا يَعْثُرُ مِنْهُمْ عَاثِرٌ إِلَّا وَ يَدُهُ بِيَدِ اللَّهِ‏ يَرْفَعُهُ یعنی هیچ جوانمردی نمی‌لغزد، مگر اینکه دستش در دست خداوند است و خداوند او را به بالا می‌برد. جوانمردی، شرط دستگیری خداوند و این یعنی اگر جوانمرد باشی، خدا دستت را می‌گیرد. و این یعنی اگر می‌خواهی خدا دستت را بگیرد، جوانمرد باش. ببین! در این دنیای پر از چالش، حتی خوبان عالم می‌لغزند، اما این لغزش‌ها به معنای شکست ایشان نیست و نباید باشد. که اسبان اصیل و قدرتمند که در مسابقات بزرگ می‌درخشند، آن‌ها نیز گاه می‌لغزند. اما این لغزش، از اعتبار و اصالتشان چیزی کم نمی‌کند و نمی کاهد. پس اگر گذشتی هست، باید در حق جوانمردان روا داشت. و فراموش نکنیم که گذشت از خطای دیگران مانند بارانی است که زمین خشکیده را سیراب و سرسبز می‌کند. باید مانند خدا خدایی کرد و دست دیگران را گرفت، و دستگیری نمود. نتیجه‌گیری: لغزش، جزئی از ذات انسان است، حتی برای جوانمردان. آنچه اهمیت دارد، فرصت دوباره دادن و گذشتن از خطای آن‌هاست. خداوند، جوانمرد را تنها نمی‌گذارد و دست او را می‌گیرد. پس ما نیز باید دستگیر باشیم. برای پیاده‌سازی این حکمت در زندگی: ۱. از قضاوت سریع درباره لغزش دیگران پرهیز کنیم. ۲. به جای سرزنش، فرصت اصلاح به دیگران بدهیم. ۳. در مواجهه با اشتباهات، گذشت و مهربانی را سرلوحه خود قرار دهیم. ۴. خوبی‌های افراد را ببینیم و بر لغزش‌های اشان تمرکز نکنیم. ۵. اگر کسی را زمین‌خورده دیدیم، او را بلند کنیم، نه اینکه بیشتر فرو بکشیم.
فرصت‌ها را دریابید، از ترس بگریزید! حکمت ۲۱ وَ قَالَ (علیه السلام): قُرِنَتِ الْهَيْبَةُ بِالْخَيْبَةِ، وَ الْحَيَاءُ بِالْحِرْمَانِ؛ وَ الْفُرْصَةُ تَمُرُّ مَرَّ السَّحَابِ، فَانْتَهِزُوا فُرَصَ الْخَيْرِ. امیر گلها، که درود خدا بر او باد، فرمود: ترس نابجا همیشه به یأس و ناامیدی می‌انجامد، و شرم بی‌مورد فرد را از دست یابی به نعمت‌ها و فرصت‌های ارزشمند زندگی محروم می‌سازد. فرصت‌های گرانبها مانند ابرهایی زودگذر از کنار ما می‌گذرند، پس باید آنها را غنیمت شمرد و هرگز اجازه ندهیم که از دست بشوند. واژه ها: قُرِنَتِ : همراه شد، پیوسته گردید، ضمیمه شد الْهَيْبَةُ : ترس، هراس، دلهره بِالْخَيْبَةِ :(بِ+الْخَيْبَةِ) با ناامیدی، با شکست، با ناکامی وَ : و، همچنین، و نیز الْحَيَاءُ : شرم، حیا، خجالت بِالْحِرْمَانِ : (بِ+الْحِرْمَانِ)با محرومیت، با از دست دادن، با بی‌بهره‌گی وَ : و، همچنین، و نیز الْفُرْصَةُ : فرصت، موقعیت، شانس تَمُرُّ : می‌گذرد، عبور می‌کند مَرَّ : به سرعت، به شکل، به گونه السَّحَابِ : ابر، ابرها، باران‌زا فَانْتَهِزُوا : (فَ+انْتَهِزُوا)غنیمت بشمارید، استفاده کنید، بهره ببرید فُرَصَ : فرصت‌ها، موقعیت‌ها، شانس‌ها الْخَيْرِ : خیر، نیکی‌ها، خوبی‌ها
شرح: ریشه‌های ترس و شجاعت هر بوته‌ای، چه گل باشد و چه خار، ریشه دارد و تمام داشته‌هایش از ریشه‌ است. شجاعت مانند بوته گل، ریشه‌ای مستحکم دارد و ترس مانند بوته خار، از ریشه خود تغذیه می‌کند. امیرالمؤمنین (ع) ریشه ترس را مشخص کرده و در نتیجه، ریشه شجاعت نیز روشن می‌شود. ایشان فرمودند: قُرِنَتِ الْهَیْبَةُ بِالْخَیْبَةِ ترس و ناامیدی همواره در کنار هم هستند، چرا که ترس ریشه در ناامیدی دارد. ابتدا انسان مأیوس و ناامید می‌شود، سپس می‌ترسد. کسی که از جبران شکست ناامید شود، از شکست خواهد ترسید. کسی که از رحمت خدا ناامید شود، از خدا خواهد ترسید. به همین دلیل قرآن کریم می‌فرماید: لَا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ (یوسف: ٨٧) وَلَا تَیْأَسُوا مِنْ رَوْحِ اللَّهِ (زمر: ۵٣) یعنی ناامید نباشید، چرا که ناامیدی شما را به ترس و عقب‌نشینی می‌کشاند. معنای حقیقی ترس از خدا شاید این سؤال پیش بیاید که پس چرا می‌گویند از خدا بترسید؟ بله درست گفته‌اند اما ما درست نگرفته‌ایم بترسید از خدا یعنی بترسید از اینکه خدا را از دست بدهید! که اگر خدای رحمان، رحیم، غفار و ستار را از دست بدهید، چه چیزی جای آن را خواهد گرفت؟ یعنی همان که حافظ می‌گفت: ذره‌ای خاکم و در کوی توام جای خوش است ترسم ای دوست که بادی ببرد ناگاهم هیبت و عظمت، بازدارنده دشمنان البته این سخن امام علیه السلام که فرمود: الْهَیْبَةُ بِالْخَیْبَةِ یک معنای لطیف دیگری هم دارد و آن اینکه هیبت و شکوه، دشمن را مأیوس می‌کند. اگر کسی هیبت و مهابت داشته باشد، دشمن حتی هوس تعرض به او را هم نخواهد کرد. در روایتی آمده است: دَعَا رَسُولُ اللَّهِ (ص) لِأَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ (ع) فِی آخِرِ صَلَاتِهِ، رَافِعًا بِهَا صَوْتَهُ یُسْمِعُ النَّاسَ: اللَّهُمَّ اجْعَلْ لِعَلِیٍّ الْمَوَدَّةَ فِی صُدُورِ الْمُؤْمِنِینَ، وَالْهَیْبَةَ وَالْعَظَمَةَ فِی صُدُورِ الْمُنَافِقِینَ خدایا، محبت علی را در دل‌های مؤمنان و هیبت و عظمت او را در دل‌های منافقان قرار بده. و البته هیبت، ویژگی‌ای است که هر کسی می‌تواند به آن دست یابد، اما لازمه‌های خود را دارد. الف) بی‌نیازی بی‌نیازی، مایه مهابت آدمی است. دریا را ببینید، چقدر باشکوه است! چون بی‌نیاز است، برخلاف حوض‌های کوچک. در حدیثی آمده است: پنج چیز از ۵ کس و پنجمین آن الْهِیْبَةُ مِنَ الْفَقِیرِ مهابت داشتن نیازمند است و این یعنی هیبت داشتن برای فرد نیازمند، ناممکن است. یعنی بی‌نیازی مایه مهابت و هیبت است و دیگر هیچ فرق نمی‌کند که این بی‌نیازی در فرد باشد یا در جامعه. جامعه ای که وابسته باشد، هیچ هیبتی ندارد. به همین دلیل، قرآن فرمود: وَأَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ (انفال: ۶٠) تا می‌توانید قدرتمند باشید، چرا که قدرت، مانند نخ تسبیحی است که اگر باشد، تمام دانه‌ها در اختیار شما خواهد بود. ب) کم سخن گفتن امیرالمؤمنین (ع) می‌فرماید: بِکَثْرَةِ الصَّمْتِ تَکُونُ الْهِیْبَةُ سکوت زیاد، موجب هیبت می‌شود. کوه را ببینید، چه هیبت و مهابتی دارند، چون کوه غرق سکوت است. اما اگر از دامن همین کوه سنگ های چند غلطان فرو افتند و صدایی به راه اندازند، دیگر آن شکوه و مهارت را ندارد. ج) نیکخواهی و صفای باطن رسول خدا (ص) فرمودند: مَنْ وُلِّیَ مِنْ أُمُورِ أُمَّتِی شَیْئًا، فَحَسُنَتْ سَرِیرَتُهُ، رَزَقَهُ اللَّهُ الْهِیْبَةَ فِی قُلُوبِهِمْ کسی که مسئول باشد و مسئولیتی داشته باشد و خیرخواه مردم باشد، خداوند هیبت و مهابت را نصیب او خواهد کرد. و فرمود: وَالْحَیَاءُ بِالْحِرْمَانِ در بهار، درختی که پر از شکوفه است، اگر شکوفه‌هایش بشکفند، باز شوند و دهان بگشایند و در معرض بادها و زنبورها قرار بگیرند، گرده‌افشانی می‌شوند و در نتیجه به میوه تبدیل خواهند شد. اما اگر غنچه بمانند، دهان باز نکنند و گرده‌افشانی نشوند، از میوه شدن محروم خواهند شد. آدمی نیز همچون شکوفه است. اگر شرم کند، حیای بی‌جا به خرج دهد و دهان نگشاید، از آنچه باید به دست آورد محروم خواهد شد. درست مانند کسی که از پرسیدن شرم کند و در نتیجه از دانش، دانستن و آگاهی محروم بماند. از این رو فرمودند: الْحَیَاءُ بِالْحِرْمَانِ. و چه زیبا در جمله نخست فرمودند: قُرِنَتِ الْهَیْبَةُ بِالْخَیْبَةِ اولی که ترس باشد، ریشه در دومی که ناامیدی است، دارد. یعنی وقتی کسی امید به پیروزی نداشته باشد، از خطرات و شکست‌ها خواهد ترسید. اما در جمله دوم که فرمودند: الْحَیَاءُ بِالْحِرْمَانِ دومی که محرومیت است، ریشه در اولی که حیا و شرم است، دارد. یعنی محرومیت، ریشه در حیا، شرم و کم‌رویی بی‌جا دارد. و این یعنی کسی که بیش از حد شرم داشته باشد و جرأت ابراز نداشته باشد، از بسیاری از نعمت‌ها و فرصت‌ها محروم خواهد شد.
و فرمود: وَالْفُرْصَةُ تَمُرُّ مَرَّ السَّحَابِ، فَانْتَهِزُوا فُرَصَ الْخَیْرِ به محض شکفتن گل‌ها، زنبورها باید به سراغ آن‌ها بروند، گرده‌های گل را جمع کنند و گرده‌افشانی نمایند. اما اگر دیر بجنبند، باد تندی خواهد وزید و گرده‌ها را با خود خواهد برد. در نتیجه، چرخه تولید شهد و عسل تعطیل شده و گیاه نیز فرصت باروری خود را از دست خواهد داد. از این رو می‌توان گفت: فرصت‌های خوب و فرصت‌های خیر، همچون ابرهای آسمان هستند؛ می‌آیند، اما نمی‌مانند و نمی‌پایند. فرصت‌ها همچون ابر می‌روند و اگر بروند، همچون ابر باز نخواهند گشت. از این رو فرمود فرصت‌ها را غنیمت شمارید. پیامبر (ص) فرمودند: نَفَحَاتُ اللَّهِ فِی أَیَّامِکُمْ، أَلَا فَتَعَرَّضُوا لَهَا نسیم‌های رحمت الهی در زندگی شما می‌وزد، خود را در معرض آن قرار دهید. یعنی فرصت‌ها را از دست ندهید. گفت پیغمبر که نفحت‌های حق اندر این ایام می‌آرد سبق گوش و هوش دارید این اوقات را درربایید این چنین نفحات را نفحه آمد مر شما را دید و رفت هر که را می‌خواست جان بخشید و رفت یک کشاورز که یک کیسه از دانه‌های گندم دارد، اگر در بهار فرصت را غنیمت بداند و آن‌ها را بکارد، در تابستان خوشه‌های طلایی درو خواهد کرد. اما اگر تعلل کند و فصل بذرپاشی را از دست بدهد، حتی اگر بهترین دانه‌ها را هم داشته باشد، دیگر فرصتی برای رشد نخواهد یافت. فرصت مانند فصل‌های طبیعت است؛ اگر از آن استفاده نکنی، از دست خواهد رفت و از کف خواهد شد. نتیجه‌گیری: ۱. ترس، ریشه در ناامیدی دارد. پس اگر نمی‌خواهید بترسید، ناامید نشوید. ۲. ترس از خدا، یعنی ترس از دست دادن او، نه ترسیدن از او. ۳. هیبت و شکوه، دشمن را ناامید می‌کند و امنیت می‌آورد. ۴. بی‌نیازی، کم‌گویی و نیکخواهی، موجب هیبت است. ۵. شرم بیش از حد، انسان را از فرصت‌ها محروم می‌کند. ۶. فرصت‌ها مانند ابر درگذرند؛ آنها را از دست ندهید. برای پیاده‌سازی این حکمت در زندگی: ۱. امید را در خود تقویت کنید تا جرأت تصمیم‌گیری داشته باشید. ۲. از خدا نترسید، بلکه از دور شدن از او بترسید. ۳. در جهت بی‌نیازی و استقلال مالی تلاش کنید. ۴. کم سخن بگویید و بیشتر عمل کنید. ۵. نیکخواه و خیرخواه باشید، زیرا نیت پاک، هیبت می‌آورد. ۶. فرصت‌ها را غنیمت بشمارید، قبل از آنکه از دست بروند.