#محتوای_قرآنی
☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆
#حضرت_ابراهیم #قسمت_نهم
... از ابراهیم خواستند در صندوق را بگشاید .
ابراهیم گفت :«
فرض کن در این صندوق 🗳 طلا و نقره است هر چه می خواهی بگو تا بدهم اما با آن صندوق 🗳 کاری نداشته باش .»
مامور مالیات گفت :«
باید در صندوق را 🗳 بگشایی تا داخلش را ببینم .»
ابراهیم در صندوق را 🗳 گشود و او در آن صندوق 🗳 زن بسیار زیبایی را 👩🦰 دید ؛ سپس پرسید :«
این زن 👩🦰 کیست ؟»
ابراهیم گفت :«
زن من 👩🦰 می باشد .»
مامور ، پادشاه را 👑 از وجود زن زیبایی که داخل صندوق 🗳 بود ، با خبر کرد .
☆☆☆☆☆
پادشاه 👑 ، ابراهیم را به همراه ساره احضار کرد و دستور داد در صندوق را 🗳 بگشایند .
ابراهیم گفت :«
این زن من است همه اموال خود را 💰 می دهم تا در صندوق را 🗳 نگشایید .» پادشاه 👑 ، ابراهیم را مجبور کرد که در صندوق را 🗳 باز کند . هنگامی که چشم پادشاه 👀 به ساره افتاد اختیار از کف داده و خواست که دست 🖐 بر او دراز کند که دستش 🖐 خشکید و از ابراهیم خواست که از خدا 🕋 بخواهد که دستش 🖐 به حالت اول 1️⃣ بازگردد و چون باز مجدداً قصد سوء ❎ کرد دستش 🖐 دوباره خشکید و تا سه مرتبه 3️⃣ از ابراهیم تقاضا کرد که دعا کند دستش 🖐 به حالت اول 1️⃣ بازگردد و پادشاه 👑 توبه کرد و ابراهیم را تکریم و احترام نمود و گفت :«
مرا کنیز زیبایی است که هر گاه می خواهم قصد او کنم چنین حالتی برای من پیش می آید گمان می کنم که او از نسل شماست بنابراین او را به شما بخشیدم و هر کجا که مایل هستید بروید ...
☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆
Rubika.ir/msarjoob
کانال روبیکا
Eitaa.com/msarjoob
کانال ایتا