ابامحمد.docx
حجم:
66.3K
•••─━━⊱✦🔹﷽🔹✦⊰━━─•••
چند سال بود که وقتی ایام شهادت یا ولادت حضرت #عسکری میرسید، گوشم عادت کرده بود به شنیدنِ یک حدیث نیمخطی از ایشان و بعد هم اینکه ایشان پدر امام زمان هستند و.... همینها. بخاطر همینها همیشه شاکی بودم که چرا حرف و نقل و توضیحی دربارهی زندگی ایشان و کرامات و معجزاتش به میان نمیآید ولی میگفتم حتماً حضرت اینقدر مظلوم بوده که چیزی از زندگی ایشان به ما نرسیده. چند سال گذشت و یکسری قضایا پیش آمد که فهمیدم مشکل از خود ماست و الا....
خلاصه که این یازده متن، تلاشی است برای توجه بیشتر به ساحت مقدّس یازدهمین امام حضرت #ابامحمّد ؛ گرچه باید اعتراف کنم اگر استقبال مجازی نبود، این نوشتهها به عدد یازده نمیرسیدند. معمولاً همینطور است: اوضاع نیتهای ما خراب است و روغن ریخته را نذر امام و امامزاده میکنیم اما آنها به رویمان نمیآورند و قبول میکنند. حالا هم این الفاظ الکن را با همهی بیارزشیشان تقدیم میکنم به ساکن سامرّاء و آن کنیهی دوستداشتنیش؛ با این امید که شفاعت ما را پیش تکفرزندشان بکنند تا حضرت ولیعصر بیادبیهای ما را ببخشد. هر چه باشد، «ابامحمّد» پدرِ امام زمان است...
___
✍: #محمدصادق_حیدری
بله | آیگپ | سروش | تلگرام | ایتا
@msnote
•••─━━⊱✦🔹﷽🔹✦⊰━━─•••
🔰شُکوه و شِکوهی یک «گره»
🔹از همان بچگی با گِره مشکل داشتم. چه باز کردنش و چه بستنش. طوری که وقتی میخواستم بند کفشم را ببندم و بقیه هم عجله داشتند، گریهام در میآمد و اشکهایم درشتدرشت میافتادند و بندها را خیس میکردند. بخاطر همین هیچوقت فکر نمیکردم یک گِره چقدر میتواند با شُکُوه باشد. مثل همین گرهِ سیمی که #سنوار قاعدتاً یکدستی اما محکم بسته روی دست مجروحش تا بتواند حتی چند دقیقه بیشتر هم که شده، محکم بایستد. شکوه تلاش و تدبیر برای باقیماندن؛ بقائی با هدف ضربهزدن به دشمن حتی در آخرین لحظاتی که دیگر نشانهای از بقاء نمانده.
🔸...بخاطر همین هیچ وقت فکر نمیکردم یک گِره چقدر میتواند پر شِکوِه باشد. مثل همین گره سیمی که سنوار روی دست مجروحش بسته. یعنی یک رهبر سیاسی که چون چیزی برای از دست دادن نداشته، خودش به میدان نظامی آمده و دو سه هفته بوده که وقت و انگیزهای برای پاسخدادن به واسطههای مبادله اسرا را هم نداشته. با دو نفر همراه که آنها را هم از دست داده. بدون کمترین مداوا و امداد که او را به فکر استفاده از سیم انداخته؛ زخمی و چوببهدست و دور افتاده از سلاحی که فقط با چسب برق، استوار مانده. در مقابل تانک و پهپاد و یک دستهی پیاده از یگان عادی دشمن که نیروهای ویژه هم نبودهاند و اتفاقی دورهاش کردهاند و حتی ترس و بیخبری و تاخیر یک روزهی همین نابلدها هم باعث نشده تا همرزمان یحیی بتوانند جسدش را از دشمن دورکنند و به خانه برگردانند. این سطح از تنهایی برای مهندسِ بزرگترین ضربه به اسرائیل که یک سال هم در مقابل حمله دیوانهوار دشمن مقاومت کرده، خیلی شِکوِه دارد.
🔹بلانسبت و بدون قصد مقایسه، آدم تازه میفهمد تنهایی حسین در عصر عاشورا چقدر دردناک بوده. همین که یک رهبر سیاسی بدون یار و علمدار شود و به جایی برسد که چیزی برای از دستدادن نداشته باشد و تنها به میدان بیاید و زخمی بیفتد و کسی نباشد که جسدش را از دشمن پس بگیرد. شاید بخاطر همین بوده که اولین جایی که در مقاتل، حرفی از «بلند شدن صدای گریهی زنان» به میان آمده، همان موقعی است که اباعبدالله عزم میدان کرد: «لَمَّا رَأَى الْحُسَيْنُ ع مَصَارِعَ فِتْيَانِهِ وَ أَحِبَّتِه،ِ عَزَمَ عَلَى لِقَاءِ الْقَوْمِ بِمُهْجَتِهِ.. فَارْتَفَعَتْ أَصْوَاتُ النِّسَاءِ بِالْعَوِيل...
🔸آقای سنوار! ما نمیخواستیم شما اینطور تک و تنها بیفتید. تلاشمان را هم کردیم و برای اولین بار در تاریخ، هفت جبهه را در برابر دشمن باز کردیم اما نشد. غافلگیر شدیم و فکر نمیکردیم که دشمن اینقدر دیوانه شود و همه محاسبات را به هم بریزد و بیخیال کشتههایش شود و ککش هم برای اسرایش نگزد و اینقدر جنگ را ادامه بدهد که غزه و قسام، به این روز بیفتند و لبنان در نوبت بایستد. به همین شُکوهها و شِکوههای شما و رفقای شما دلبستهایم که ما را هوشیار کند تا در مقابل دشمن، محاسبات متداول را به هم بریزیم و پیشبینیناپذیر بشویم. آنوقت است که نسیم نصرت خدا روی سر و صورتمان وزیدن میگیرد و «گره»ها را باز میکند...
🏴 تنهایی بددردی است آقاجان! نه فقط برای شما؛ برای ما بد است که اجدادتان شما را به «الشَّرِيدَ الطَّرِيدَ الْفَرِيدَ الْوَحِيدَ الْمُفْرِدَ مِنْ أَهْلِه» توصیف کردهاند. حق هم دارند. تا وقتی ما در تمرینِ «تنهانگذاشتن همدیگر» در مقابل حملههای بزرگ دشمن موفق نباشیم، چرا شما را ـ که با آمدنتان میخواهید ریشهی دشمنان را بکنید ـ در مقابل پاتکهای آنها تنها نگذاریم؟ خدا قرنهاست که تصمیم گرفته بر تنهایی شما صبر کند تا وقتی برگشتید و جلوی خیل دشمن ایستادید، دیگر تنهایتان نبیند. خدا صبور و صبّار است و باید هم از این کارها بکند! من از خودمان تعجب میکنم که چقدر در برابر تنهایی شما صبور شدهایم... الشَّرِيدَ الطَّرِيدَ الْفَرِيدَ الْوَحِيدَ الْمُفْرِدَ مِنْ أَهْلِه....
#جمعه_ناک
___
✍: #محمدصادق_حیدری
بله | آیگپ | سروش | تلگرام | ایتا
@msnote
هدایت شده از محمدصادق
•••─━━⊱✦▪️﷽▪️✦⊰━━─•••
🔅و عباد الرحمن الذین یمشون علی الارض هونا...🔅
🔹_ «بالاخره مسجدیه که با کمکهای مادربزرگِ مرحومت راه افتاده. شما هم باید یه سهمی داشته باشی دیگه. این بچهها حیفن به خدا. بیا یه برنامهای، چیزی براشون راه بنداز. هفتهای یه شب که دیگه کاری نداره ...»
🔹این آخرین اصرارهای «آقای جعفری» بود که بالاخره بر تنبلی و ترسم غلبه کرد. به جز تنبلی، میترسیدم که چطور و با چه زبانی میشود مقولهی پیچیدهای مثل دین را برای چند کودک، ساده کرد. ولی دستآخر، حوالی سال نود و پنج بود که گیر افتادم و قرار شد یکشنبهها بعد از نماز عشا، بچههای یک مسجد در فقیرترین محلّهی «نیروگاه» را دور خودم جمع کنم و برایشان یک داستان از زندگی ائمّه تعریف کنم و یک سوال بپرسم و بعدش به برندهها، هزار تومانی و دوهزار تومانی جایزه بدهم.
••─━⊱✦▪️✦⊰━─••
🔹 یکبار یادم رفت قبل از رفتن به مسجد، پول خُرد جور کنم: وقتی از خواب بیدار شدم، نزدیک اذان بود و کلّی راه تا نیروگاه داشتم. با ناامیدی جلوی اولین سوپری ترمز کردم و پریدم تو. ملتمسانه گفتم: «آقا میشه من کارت بکشم و شما بجاش چند تا دو هزاری و هزاری لطف کنی و کار ما رو راه بندازی؟» جوانکِ فروشنده، اول منّومن کرد و تهریشِ روی چانهاش را خاراند. بعد نگاهی به دخل انداخت و همینطور که اسکناسها را میجورید، گفت: «حالا برا چه کاری میخوای؟» داشتم قضیهی مسجد و بچهها و جایزه را تعریف میکردم که سه تا دوهزاری و دو تا هزاری را روی میز گذاشت. کلّی تشکر کردم و کارت کشیدم. وقتی کارتخوان، رسید را بیرون داد، جوانک دست کرد توی جیب خودش و یک اسکناس دیگر هم به قبلیها اضافه کرد و چشمهایش برق زد که:
_ «اینم از طرف من به جایزهها اضافه کن. یه حاجتی دارم.»
••─━⊱✦▪️✦⊰━─••
🔹از برق چشمها و لبخند لبها و ذوقی که توی چهرهاش بود، حدس زدم که دلش برای دلبری از دختری تپیده. بعد به خودم نهیب زدم که: «پس چی شد حسن ظنّ؟ شاید خواستگاری رفته و منتظر جوابه. دختربازی تو قم که به شدّت و حدّت تهران نیست.» لبخند زدم و گفتم: لطف کردی! ایشالا حاجتروا شی.
تنبلی و حواسپرتیام هفتهی بعد هم ادامه پیدا کرد و بخاطر پولخُرد دوباره جلوی همان سوپری ترمز کردم و همان جوانک با حالتی رفاقتآمیزتر از قبل، اسکناسها را داد و کارت را کشیدم. بعد دوباره دست به جیب شد. اصرار کردم که خجالتم ندهد. اما با گفتنِ «من که نمیخوام به شما پول بدم؛ میخوام خرج کار خیر و اون بچهها کنم تا حاجت بگیرم» ساکتم کرد و گفتم حتما بخاطر آن حاجتی که دارد، دعایش میکنم.
••─━⊱✦▪️✦⊰━─••
🔹خداحافظی کردم اما دم در ماشین متوجه شدم که از سوپری بیرون آمده و پشت سرم ایستاده. وقتی صورتم را برگرداندم، سرش را جلو آورد و دستی به موهای مدلدارش کشید و گفت:
🔸 «دعا کن درست شه. من آموزش رفتم؛ قبول هم شدم. مدارکم هم کامله. چند وقته منتظرم که رفتنم جور بشه؛ سوریه.»🔸
🔹از درون در هم شکستم. خیلی خُردتر از آن پولخُردها. دندانهای عقلم را روی هم فشار دادم تا بغضم نترکد. چشمها را به نحو مسخرهای گشاد کردم تا اشکها بیرون نپاشد. با حسادت یا حسرت یا حقارت و فقط برای اینکه مقدار فروپاشیام معلوم نشود، گفتم: «شنیدم دیگه سخت میگیرن و نمیبرن.» گفت: «نه بابا! همین دیروز دوستم شهید شد. سعید سامانلو.» انگار صاحب مغازه هم فهمید که حرفی برای گفتن نمانده. از داخل سوپری، جوانک را صدا زد و از من جدایش کرد.
••─━⊱✦▪️✦⊰━─••
🔹 آنجا کنار ماشین، از «من» چیزی باقی نمانده بود جز یک مذکّرِ تحقیرشده که به زور لفظ «مرد» را رویش گذاشته بودند تا این کلمه هم مثل سایر کلمات به لجن کشیده شود. از آن طرف، مردی که نذر و نیّت کرده بود و پول خرج میکرد تا شهید شود؛ اسمش شده بود «جوانک» یا «شاگرد مغازه»....
••─━⊱✦▪️✦⊰━─••
🔹....میبینید که چطور داریم هرز میرویم و چه قدر بد خرج میشویم؟ میبینید که الفاظ الکن شدهاند و کلمات کودتا کردهاند و حروف تحریف شدهاند؟ بله؛ همهی اینها را میبینید. اما ما را هم میبینید که چطور داریم از شما فرار میکنیم و با عجله و اضطراب و دغدغه به سمت دنیا میدویم... در این شلوغی، تنها چیزی که نصیبمان میشود، تنهخوردن از مردانی است که دارند خلاف مسیر حرکت میکنند و با طمأنینه و آرامش، به طرف شما میآیند: و عباد الرحمان الذین یمشون علی الارض هونا ...
••─━⊱✦▪️✦⊰━─••
🔹به یاد همه شهدای #قم_عزیزم ، مخصوصا شهید فخریزاده؛ مردی که اینقدر آرام و «هونا» روی زمین قدم برمیداشت که خیلی از ما نمیشناختیمش ولی آخرسر به همهی ما تنه زد و در یک عصر جمعه به شما رسید...
••─━⊱✦▪️✦⊰━─••
🖊: #محمدصادق_حیدری
••─━⊱✦▪️✦⊰━─••
#شهید_هسته_ای
#شهيد_فخري_زاده
#شهيد_محسن_فخري_زاده
#جمعه_ناک
@msnote
•••─━━⊱✦▪️﷽▪️✦⊰━━─•••
🔅علنیترین جلسات خصوصی🔅
🔶🔸آن آخرهای مناجات شعبانیه و قاعدتاً به برکت تکرار کلماتی که امیرالمومنین و فرزندانش در ماه محبوبشان میخواندهاند، انگار خیلی ارج و قرب پیدا کردهایم و مطمئنیم که قرار است خیلی تحویلمان بگیرند. شاید بخاطر همینهاست که خواستههای بزرگبزرگ به زبان میآوریم: «و اجعلنی ممن نادیته فاجابک و لاحظته فصعق لجلالک فناجیتَه سرّاً و عمل لک جهراً... من را از کسانی قرار بده که تو صدایشان کردی و آنها جوابت را دادند و با گوشه چشمت به آنها نگاهی انداختی و آنها از جلال و عظمتت بیهوش شدند. بعد با آنها خصوصی و پنهانی صحبت کردی و آنها هم برایت آشکارا و علنی عمل کردند.»
🔶🔸فرازهای بلندی است که دست عقل و درک من به آنها نمیرسد. ولی بعضی قسمتهایش را خودشان در روایات دیگر توضیح دادهاند. مثل «فناجیتَه سرّاً» و آن موقع که نه بنده با خدایش؛ بلکه خدا با بندهاش خلوت میکند و حرفهای خصوصی میزند. از مناجات خدا با حضرت موسی به نقل مرحوم کلینی در کافی: «ان موسى عليه السلام ناجاه اللّه تبارك تعالى فقال له فی مناجاته موسى لا يطول فى الدنيا أملك فيقسو بذلك قلبك و قاسى القلب منى بعيد» تا مناجات خدا با زائر کربلای حسین که مرحوم ابن قولویه در کامل الزیاراتش آن را به ما نوید داده: «إنّ الرجل ليخرج إلى قبر الحسينعليه السلام فله إذا خرج من أهله بأوّل خطوة مغفرة ذنوبه، ثمّ لم يزل يقدّس بكلّ خطوة حتّى يأتيه، فإذا أتاه ناجاه اللّه فقال: عبدي سلني اعطك، ادعني اجيبك، اطلب منّي اعطك، سلني حاجة اقضيها لك.»
🔶🔸اما بیشک و مثل همهی خوبیها، صدر جدولِ «مناجات خدا با بندهاش» را باز هم محمّد و علی پُر کردهاند. در این ماه شعبان، شعاعی از نور پیامبر اکرم ببارد به قبر صاحب «بصائر الدرجات» که یک باب باز کرده و قضایای مناجات خدا با علی را برایمان به یادگار گذاشته: «خدا در غزوه طائف و تبوک و حنین، با علی مناجات کرد و حرفهای خصوصی با او گفت و جبرئیل و پیامبر هم در کنار علی بودند... «بعضیها» گفتند: عجیب است که پیامبر با این جوان، حرف خصوصی میزند و پیامبر گفت: من با علی مناجات نکردم و این خدا بود که با علی، حرف خصوصی زد.... در روز خیبر، وقتی پیامبر با آب دهان مبارکش، چشمدرد علی را شفا داد، فرمود: وقتی قلعه را فتح کردی، بین مردم بایست که خدا چنین دستوری داده. وقتی قلعه فتح شد، علی بین مردم ایستاد و ایستادنش طول کشید و... پیامبر فرمود: خدا با علی مناجات کرد...»
🔶🔸حرفهای خصوصی خدا با بهترین بندههایش فقط در قعر پستو نیست. کارهای خدا فرق میکند و خلوتکردنش با عزیزانش وسط غزوه و میانهی معرکه است؛ معرکهای که محل عمل علنی و آشکار برای خدا شده و به دشمنان او ضربه زده و کمر کفر و نفاق را شکسته تا «تنفس در منطقه توحید» ممکن شود... فناجیتَه سرّاً و عمل لک جهراً
ــــــــــــــــــــــ
سیدّ! تو هم مثل جدّت همیشه در میانهی معرکه بودی و این قدر عزّت و قدرت برای شیعه ساختی که از صوفی تا سلفی، جلسات مشترک میگرفتند تا با موج تشیّع برخاسته از جهاد تو در کشورهایشان مقابله کنند... آن عصر جمعه همین طور بود. آن وقت که ما داشتیم زور میزدیم با دعای سمات و صلوات ابوالحسن ضراب به دستگاه خدا راهی پیدا کنیم، تو در تکاپوی جنگ بودی و در اتاق عملیات نشسته بودی و داشتی برای نجات اهل ضاحیه و جنوب طراحی میکردی. پس خدا تصمیم گرفت با تو خلوت کند در میانه معرکه... فناجیتَه سرّاً و عمل لک جهراً... و در میانهی 85 هزار کیلو بمب که آشکارترین فداکاریت بود، با خدا جلسه خصوصی گرفتی... حالا ما ماندهایم و زنجیرهایی که دست و پایمان را بسته بودند تا وارد معرکه نشویم و دیگر نمیدانیم کی میرسد که خدا با ما خصوصی صحبت کند...حالا به قول حضرت رهبر تو در اوج عزّتی و کاش وسط جلسههای خصوصیت با خدا شفاعت ما را بکنی تا آن زنجیرها را بشناسیم و بازشان کنیم و مثل تو، بشویم از اهالیِ و الحقنی بنور «عزّ»ک الابهج...
🖊: #محمدصادق_حیدری
#جمعه_ناک
#عصر_جمعه_ی_ضاحیه
#اذاـجاء_نصرالله_فی_المقتل
#گودال_قتلگاه
__
@msnote
هدایت شده از محمدصادق
•••─━━⊱✦🔹﷽🔹✦⊰━━─•••
... و «زن» اگر که تویی،
ما کداممان «مَرد»یم؟
••─━⊱✦🔸✦⊰━─••
یک بانوی قدرتمند و ثروتمند طبعاً در معرض انواع ارتباطات اجتماعی است. پس وقتی نه فقط مراکز قدرت و ثروت که حتی تمامی زنهای مکّه به دلیل ازدواج با یک مرد فقیر، با او قطع ارتباط کنند، در میانه موجهای سهمگینی از فشار روحی بالا و پایین خواهد شد... گذشته از این، بحرانیترین لحظات زندگی یک زن، همان وقتی است که میخواهد از بار فرزندش فارغ شود. درست در همچین لحظاتی، تمامی زنان قریش را بسیج کردهاند تا او تنها بماند و بخاطر وفاداری اعجازآمیزش به محمّد مجازات شود؛ اما یقین پولادین او ذرّهای متزلزل نمیشود.
در مقابل چنین عظمتی است که
«برترین زنان جهان»
از بهشت فرود میآیند
و لیاقت پیدا میکنند و قابل میشوند
تا قابلگی کنند برایش ...
••─━⊱✦🔸✦⊰━─••
پینوشت:
همهی مردهایِ نامردی که یک روز به دنیا آمدند و یک روز هم با خفّت و حقارت، سرشان را روی زمین گذاشتند، مشکلشان این بوده که برای نصرت ولیّ خدا، به شاگردی ِ بانویی مثل شما تن ندادهاند.
••─━⊱✦🔸✦⊰━─••
سیزده شب مانده تا شب قدر که در آن، عرضهدارها برای نصرت ولیّ، مقدر و معیّن میشوند، میشود دست نوازشی بر سرم بکشید تا کمی از شما وفاداری یاد بگیرم ای «امّالمومنین»؛ ای «مادرِ همهی مومنها»؛ و ای «پرورشدهندهی ایمان در قلبها و فکرها و رفتارها»...
••─━⊱✦🔸✦⊰━─••
وفات حضرت #خدیجه (س) را تسلیت عرض میکنم.
التماس دعا
••─━⊱✦🔸✦⊰━─••
🖌: #محمدصادق_حیدری
#وفات_حضرت_خديجه
🔹سروش sapp.ir/msnote
🔸ایتا Eitaa.com/msnote
🔹بله https://ble.im/msnote
🔸تلگرام https://t.me/msnote
•••─━━⊱✦🔹﷽🔹✦⊰━━─•••
شواهدی دربارهی
حادثهسازیهای «کریم اهلبیت»
••─━⊱✦🔸✦⊰━─••
از جود امام مجتبی و کرم کریم اهلبیت زیاد شنیدهایم اما درباره تحلیل این بخششها کم گفتهایم. خصوصاً وقتی یادمان بیاید که بخش مهمی از رفتار ائمّه، متناسب با افشای حیلهی دشمن و ضربه به قدرت او بوده. پس برای فهم درست از بخششهای حضرت حسن باید بدانیم معاویه چه نقشه خطرناک و رفتار کثیفی داشته.
معاویه، رسوایی بزرگی را اجرایی کرده که میتوانیم اسمش را بگذاریم «بازگشت بنیامیّه به قدرت»؛ یعنی بزرگترین دشمن پیامبر، جانشین او بشود! و ایضا بنیانگذار افتضاح بزرگتری به نام «موروثیکردن خلافت» و رساندن آن به اوباشی مثل یزید! همچین افتضاحاتی را فقط با پول و خریدن آدمها میشود به سرانجام رساند. اما قیمت خریدِ این مناصب، خیلی بالاست. ناچار باید بنا را بر فاصله طبقاتی بگذاری و در جامعه قبیلهمحورِ آن زمان، زیردستان و مردم عادی را بیخیال شوی و فقط سیبیل روسای قبائل را چرب کنی. (صارت صنائع معاویه عند اهل الغنی) همانهایی که ثروتمند بودهاند و هر مبلغی را نمیگیرند و علاوه بر این، در معرض واردات کالاهای لوکسی که معاویه به جامعه اسلامی آورده، قرار گرفتهاند (نامه امیرالمومنین به معاویه: تاجگذاری کردهای و لباس ابریشمی میپوشی و فرشهای آنچنانی در دربارت میاندازی) و بعد از فتوحات، الگوی مصرف امپراتوری ایران و روم را دیدهاند و برایش لهله میزنند.
الگوی مصرف گران و البته تعداد زیادِ روسایی که باید خریداری شوند و حرصی که به جامعه تزریق شده، ناترازی درست میکند و حتی به خزانهای که از غنائم جنگ با ابرقدرتهای جهان پُر شده هم، فشار میآورد و برای معاویه خطر میسازد (لو سلک بالناس غیر سبیل البذل لاختطف اختطافا). پس برای تأمین مالی، باید افتضاحها را بهروزرسانی کند و احکام صریح فقهی را هم زیرپا بگذارد: به جای اینکه مثل پیامبر دستور دفن بدهد برای بتهای کفاری که در جنگ شکست خوردهاند، سراغ ترانزیت بُت برود و آنها را بار کشتی کند و به دیگر کفار بفروشد یا به اولین خلیفهای تبدیل شود که دستور میدهد خانههای مکه را محصور کنند و از زائران برای اسکانشان اجاره بگیرند و...
در شرایطی که معاویه در حال پولیکردن همه چیز حتی مکّه است و جامعه را در «مسابقه بر سر دنیا» غرق کرده و همه به اندازه خود به دنبال ثروتاند تا قدرت بخرند، مردی در مدینه جلوی موج دنیاپرستی ایستاده و با «انفاق» دارد حادثهی اجتماعی میسازد و آبروی معاویه را میبرد و تکیهگاه او را به بازی میگیرد و سلطه ثروت و تسلط سرمایه را زیرپایش لِه میکند. بدون اینکه به خزانهی مملوّ از غنائم فتوحات وصل باشد، نه تنها از مردم نمیچاپد؛ که ثروت شخصیاش را چندین بار میبخشد آن هم نه به رؤسای قبائل که به فقرا و زیردستان و مستضعفین؛ تا بگوید راه جامعهسازی و مدیریت الهی از «محوریت پول و سرمایه» نمیگذرد...
معاویههای مدرن با اقتصاد سرمایهداری چه نظمهایی در تولید و توزیع و مصرف تنظیم کردهاند تا سرمایه بر همه چیز حاکم شود؟ و ما چه نظمهایی را پذیرفتهایم و به کدامها ضربه زدیم؟ و چطور باید در معرکه درگیری بین وجدان دینی و نظم سرمایهداری، به همریختگی اقتصادمان را به سامان کنیم؟ و از انفاق و خیرات و اوقاف و ایثار و همه انگیزههای دینی که در بین این مردم زنده است، چطور میتوانیم رونق تولید و ارزش افزوده و قدرت اقتصادی درست کنیم؟ اینها سوالهای مهمی هستند که اگر عمق نیازمان به پاسخشان را درک کنیم، فرصت خوبی برای توسل به امام حسن پیدا کردهایم؛ مردی که سطوت سرمایه را شکست و آبروی پولپرستی را برد و اینها را اگر بخواهیم در یک عبارت خلاصه کنیم، باید بگوییم «کریم اهلبیت»...
ـــــــــــــــ
پ.ن: برای تفصیل این بحث میتوانید مراجعه کنید به کتاب «ساختارهای اجتماعیِ قاتل امام (ع)؛ ساختارهای اجتماعی برانداز نظام» که به لطف اباعبدالله الحسین و به کمک برادرانم در حسینیه اندیشه، چند سال پیش منتشر شد و در آن، پاسخهایی برای سوالهای بالایی مطرح شده و «نشر معارف» هم چاپش کرد و اخیراً به چاپ دوم رسیده. فایل رایگان کتاب هم در سایت «حسینیه اندیشه» قابل دسترسی است.
••─━⊱✦🔸✦⊰━─••
🖌: #محمدصادق_حیدری
#میلاد_امام_حسن علیه السلام
#امام_حسن علیه السلام
ـــــــــــــ
سروش | ایتا | بله | تلگرام
@msnote
•••─━━⊱✦▪️﷽▪️✦⊰━━─•••
🔰رفت و برگشتی بین «امید و رغبت و عطا»
🏴خب چه کار کنیم؟ عادت کردهایم دیگر. عادت کردهایم که ذهنمان هی از این کلمات شما بپَرد به آن جملههایتان، از این نور به آن نور، از این دُرّ و گوهرها به آن لعل و لُعبتها.
🏴 مثل وقتی که ابوحمزه میخوانیم و به «الیک تأمیلی» میرسیم و فریاد میزنیم که «امیدواریم به توست» و لبهای مبارک حضرت سجاد را تصور میکنیم که لابد موقع خواندن این دعا از اشک خیس شده و با گفتن این جمله در مدینه و مثلاً کنار قبر نبیاکرم، داشته به تاریخ امید میداده.
🏴 بعد ذهنمان می پَرد به زیارتنامه امیرالمومنین و همان لبهای مبارک را تصور میکنیم که این «تأمیلی» را جای دیگری هم تکرار کرده: وقتی سیدالساجدین به اطراف کوفه رفته و به نقطهای رسیده و همانجا ایستاده و گریه کرده _ و لابد لبهایش خیس اشک شده _ و کنار قبر گمشدهی علی، سلام به جدش را شروع کرده: «السلام علی ابی الائمه و خلیل النبوه...» و گفته و گفته تا برای درخواست شفاعت از پسر ابوطالب، از این واژهها کمک گرفته: «و لی حق موالاتی و تأمیلی» من حقی دارم، حق دوستداشتن تو و حق امیدواری به تو...
کدام دم و دستگاه است که بخاطر امیدبستن، حقی برای کسی قائل بشود؟! اما کار خدا از گذشت و بخشیدن گذشته و همینطور برای ما حق درست میکند... حق امیدواری و امیدبستن!
🏴 بعد دوباره ذهنمان بر میگردد به سحرهای ماه مبارک و ابوحمزههایش و میبیند که ماجرای لطف و محبت خدا به ما، با «حق امید» هم تمام نشده؛ که «اندازهی امید» ما را هم جزء حساب و کتابش قرار داده و ما را عزتتَپان کرده: «فأعطنی من عفوک بمقدار أملی... به اندازهی امیدم، از عفوت به من عطا کن» و بعدتر در شبهای ماه رمضان، وقتی پای حضرت ولیعصر به میان میآید و در دعای افتتاح، ضمیرهای «به» مرجعی جز او پیدا نمیکند، حدّ عطا و بخشش را از این مقدارهای کوچک ما هم گذرانده و میخواهد بالاتر از میل و رغبت ما را به ما بدهد: «و أعطنا به فوق رغبتنا... به برکت امامزمان، بالاتر از میل و رغبتمان را به ما عطا کن.»
🔘 میشود بگویی که این چه وضعی است؟ میشود توضیح بدهی که چرا این قدر خوبی؟
☑️ پینوشت: امید و امل و رغبت ما در این شب قدر این است که به درد این زمانه بخوریم و در این جنگ فرهنگی و اقتصادی، درک درستی از نقشه دشمن پیدا کنیم و سهمی در فتح «خرمشهر»ها داشته باشیم و لبخندی بر لب ولیّ بنشانیم. میدانم که این آرزوها و خواستها به قدّ و قواره و قدرِ «اراده و علم و عمل» ما نمیخورد و با پروندهی سال قبلمان هیچ تناسبی ندارد؛ اما مگر تو خودت قواعد بخشش و امید را به هم نریختی و مرزهای محبت را جابجا نکردی؟! مگر خودت نبودی که با مهربانیت از اندازههای ما و کوچکیشان عبور کردی؟! مگر از تو چیزی کم میشود که ما هم وسط این معرکه خواب نباشیم و پیش خودت شرف و آبرویی پیدا کنیم؟! مگر با این همه بزرگواریت چیزی باقی گذاشتهای که ما طمع خواستنش را نکنیم؟! خلاصه؛ هر افتضاحی هم که به بار آورده باشیم، باز هم آخرش وقت قرآنبهسر و «بعلی بن الحسین» گفتن، پشت جملههای محبوب خودت پناه میگیریم که همیشه در سحرهای این ماه به تو می گفت: «أَنْتَ إِلَهِي أَوْسَعُ فَضْلًا وَ أَعْظَمُ حِلْماً مِنْ أَنْ تُقَايِسَنِي بِفِعْلِي وَ خَطِيئَتِي... تو ای خدای من، فضلت گستردهتر و بردباریت بزرگتر از این است که من را با کارم و خطایم بسنجی و مقایسه کنی.» نه نشد! متن نباید اینجا تمام میشد. اینجا و پای نحوهی مقایسه و سنجش تو نسبت به خرابکارها، تازه باید نوشتن را شروع میکردم...
___
✍: #محمدصادق_حیدری
بله | آیگپ | سروش | تلگرام | ایتا
@msnote
•••─━━⊱✦▪️﷽▪️✦⊰━━─•••
اندر عاقبتِ سحریها و افطارهای سیاسی!
🔸خیلی از ما موقع سحریخوردن مَست خوابیم و افطارها هم اسیر دست گرسنگی. با این احوالات احتمالاً ولمعطلیم. اما آنهایی که بر خودشان مسلطند و سحرها خوشحالند که توفیق شبزندهداری پیدا کردهاند و افطارها قبراقاند که یک روز برای خدا مرام گذاشتهاند و گرسنگی کشیدهاند هم، نباید خیلی به خودشان مطمئن باشند. گویا خدا برای آنها هم برنامههایی دارد و شاید بخاطر همینها بوده که فرمودهاند: «موقع سحر و افطار سوره قدر بخوانید که در این صورت، مثل شهیدِ غوطهور در خون حساب میشوید.»
🔸البته قبول دارم! اینکه «سحری و افطاری و سوره قدر و شهادت چه ربطی به هم دارند» برای خودش سوالی است. شاید جوابش را بشود از این روایت زیبا حدس زد که فرمود: «قلب ماه رمضان، شب قدر است» انگار که تمام این روزهها و شبزندهداریها و فضیلتها و فرصتهای ماه مبارک برای این است که ما آمادهی شب قدر شویم. پس هم در سحرها و هم در افطارها میگویند: «فکر نکن شق القمر کردی با تهجد شبانه و گرسنگی روزانه! دنبال اثر عباداتت باش تا بفهمی به دردت خورده یا نه! سوره قدر بخوان تا بفهمی اینها اصل نیست و فقط ابزاری است برای یک هدف. همه اینها برای این است که برای شب قدر آماده شوی و عیار صیام و قیام تو وقتی معلوم میشود که شب قدرت را بسازد. برای اینکه وقتی دارد «کل امر» نازل میشود و اندازهی خیرات و البته اندازهی شرور رقم میخورد، ببینیم چند مَرده حلاجی؟ خدایی که به روایت دعای جوشن، «قدّر الخیرَ و الشر» است میخواهد ببیند تو چقدر اهل ریسک هستی و چه سهمی از مقابله با شرور و دفاع از خوبیها را به عهده میگیری و در کمکردن شرور و ازدیاد خوبیها چقدر مشارکت میکنی و اندازهها و مقدرات را تغییر میدهی؟» معلوم است دیگر! وسط دعوای خیر و شر که حلوا خیرات نمیکنند. اگر کسی در این معرکه مسئولیتی قبول کرد، چیزی منتظرش نیست جز زد و خورد و به قول خدا «یَقتلون و یُقتلون» و یا همان شهادت خودمان.
🔸نشان به آن نشان که در هر شب از شبهای دههی آخر ماه مبارک ـ که مهمترین دههی این ماه است و گویا هر شبش در تعیین مقدرات دخالت دارد ـ دائماً از خدا میخواهیم: «أن تجعل... روحی مع الشهداء..» و دنبال این هستیم که روح و جان را که مهمترین داراییمان است، با شهدا همراه کنیم. همانها که در دعوای خیر و شرّ، روح و جان دادند و بیشترین مسئولیتها را به عهده گرفتند.
🔸نشان به آن نشان که وقتی عید فطر رسید و به قول معصوم هنگامهی دادن مزد روزهدارها شد و در قنوتهای مکرر، کلی خدا را به پیامبر و خاندانش قسم دادیم و دستهایمان را دراز کردیم تا مزدمان را تحویل بگیریم، درباره همراهی با معصوم در خیر و شر صحبت میکنیم: «أن تدخلنی فی کل خیر ادخلت فیه محمداً و آل محمد و أن تخرجنی من کل سوء اخرجت منه محمدا و آل محمد» بعد از هر ماه رمضان، امام میخواهد برنامه تقدیر شده در شب قدر را محقق کند و موج جدیدی از خیرات راه بیندازد و با سطح جدیدی از شرور درگیر شود و «من انصاری الی الله» میگوید. مزد ما همین است عباداتمان برایمان در شب قدر، مسئولیت ساخته باشد تا بتوانیم با امام، وارد معرکهی امسال شویم.
🔸حالا انصافاً با این روزههای سیاسی و این سحریهای سیاسی و این افطارهای سیاسی که خدا از ما خواسته و این شبقدرهایی که مثل ملت ایران «شهیدپرور» هستند، نباید ماه رمضانمان به یک مانور سیاسی ختم شود و چیزی مثل «روز قدس» پا بگیرد تا اهل خیر برای اهل شر خط و نشان بکشند و پشت بازو نشان دهند؟! اینجاست که ما طلبهها میگوییم: «فقیه یعنی #خمینی »...
ـــــ تقدیم به حضرت رهبری که این قلیلِ ناقابل، به عشق پیام بیسابقه و ناگهانی و شبانه و ایستاده و بلندگو به دستشان نوشته شد.
___
#قدس
#شبـقدر
#روزـقدس
✍: #محمدصادق_حیدری
بله | آیگپ | سروش | تلگرام | ایتا
@msnote
♦️ حتی اگر مشرکین بدشان بیاید و از نفرت و عصبانیت بمیرند، ترکیبشدن امّت با پیامبر از فراز قرنها عبور کرده و صدای منادی رسولالله زمان و مکان را درنوردیده به دوازدهم فروردین رسیده و در کوچههای ایران پیچیده: «بدانید که شعبان، ماه من است. پس خدا رحمت کند هر کسی را که من را بر [ادای حق] ماه من، یاری کند...»ـ
❤️تقدیم به جمهوری اسلامیِ عزیزتر از جان در سالروز ولادتش؛ نظامی که با «استکبارستیزی در سیاست»، پرچم دفاع از «پرستش اجتماعیِ خدای متعال» را در قرن بیستم به اهتزاز در آورد و حالا باید با دستیابی به نسخهی عملیِ «عدالتمحوری در اقتصاد»، از آزمون «ظهور کامل نفرت از مشرکین» در این عرصه هم با سربلندی عبور کند...
••─━⊱✦▪️✦⊰━─••
🖊: #محمدصادق_حیدری
سروش splus.ir/msnote
ایتا Eitaa.com/msnote
بله https://ble.im/msnote
تلگرام https://t.me/msnote
••─━⊱✦▪️✦⊰━─••
✅هفت:
«بعثت رسول خدا برای این است که... مردم بتوانند با قدرتهای بزرگ مقابله کنند...» و «هیهات که خمینی، در برابر تجاوز دیوسیرتان و مشرکان و کافران به حریم قرآن کریم و عترت رسول خدا و امت محمد ـصلی الله علیه و آله و سلمـ و پیروان ابراهیم حنیف ساکت و آرام بماند و یا نظارهگر صحنههای ذلت و حقارت مسلمانان باشد. من خون و جان ناقابل خویش را برای ادای واجب حق و فریضه دفاع از مسلمانان آماده نمودهام و در انتظار فوز عظیم شهادتم. قدرتها و ابرقدرتها و نوکران آنان مطمئن باشند که اگر خمینی یکه و تنها هم بماند به راه خود که راه مبارزه با کفر و ظلم و شرک و بتپرستی است، ادامه میدهد و به یاری خدا در کنار بسیجیان جهان اسلام، این پابرهنههای مغضوب دیکتاتورها، خواب راحت را از دیدگان جهانخواران و سرسپردگانی که به ستم و ظلم خویشتن اصرار مینمایند سلب خواهد کرد.»
صحیفه امام ج20 ص 318
••─━⊱✦▪️✦⊰━─••
♦️ـ تقدیم به جمهوری اسلامی ِ عزیزتر از جان که وقتی دولتهای اهلتسنن و امپراطوری عثمانی پس از هزارسال مقابله با کفر و شرک، بالاخره پرچم دفاع از اسلام را کنار گذاشتند، علَمِ حفاظت از امت اسلامی در برابر بتپرستی جدید و جاهلیت مدرن را برافراشت و با شجاعت نواب عام حضرت ولیعصر، آرمانهای بعثت در شکستن هیمنهی ابرقدرتهای مادی را زنده کرد و امروز بخش عظیمی از «معادلات سیاسی» و روابط قدرت جهانی را به نفع امتِ پیامبراکرم به همریخته است و در ادامه لاجرم به این نتیجه خواهد رسید که ناکارآمدیها و ناهنجاریهای امروزش تنها با ادامه این راه یعنی شکستنِ «معادلات فرهنگی و اقتصادیِ» کفار ممکن خواهد شد.
••─━⊱✦▪️✦⊰━─••
🖊: #محمدصادق_حیدری
#جمهوری_اسلامی
#روز_جمهوری_اسلامی
@msnote
•••─━━⊱✦▪️﷽▪️✦⊰━━─•••
🔅تکپریدن با خدا!
🔶🔸 انگار کلاً کار حضرت سجاد در صحیفهاش این است که با ترکیبسازیهای معجزگون، زیباییِ «ارتباط با خدا» را به جایی برساند که «فنّ ترجمه» هم به «چهکنم چهکنم» بیفتد. یک موردش همان اواسط دعای عرفهای است که چند روز پیش خواندیم: «توَحّدنی بما تتوحّد به مَن وفی بعهدک...»
🔶🔸 آدم نمیداند این «توحّدنی» را چطور معنا کند که کمی از زیباییش معلوم شود. مثلا بگوید: «یگانهام باش یا برای من یگانگی کن؛ همانطور که برای وفاداران به عهدت یگانگی میکنی.» یا از محضر کلمات امام معصوم عذرخواهی کند و بعد به تعبیرات عوامانه پناه ببرد و بگوید: «با من تک بپّر؛ همانطور که با وفاداران به عهدت تک میپری». خلاصه یکجوری با من تا کن که فقط خودت باشی و من؛ و دیگران را به این خلوت راه نده و با وجود همه دستگاه بزرگی که برای لطف به بندگانت داری، فقط خودت بیا وسط و با من تکی کار کن! البته گمانم همچین خواستهای آن هم از طرف امثال من فقط بخاطر عظمت روز عرفه و اوج مهربانی خدا و بارش عجیب و غریب رحمتش در آن روز ممکن میشود و الا چرا خدا با منِ بیمرام هم مثل وفاداران به عهدش رفتار کند و با من تک بپرد؟!
🔶🔸گویا این «توَحّد» خیلی خاص است که در کل صحیفه و تقریباً همه ادعیه، فقط یک جای دیگر تکرار شده. آن هم در دعای بیست و هفتم صحیفهی سجادیه یعنی «دعا برای مرزداران». همانهایی که از مرزهای مسلمین دفاع میکنند و با جانشان، بین اسلام و کفر سنگر زدهاند تا «پرستش اجتماعی خدای متعال» ضربه نخورد. انگار خدا به حدی جهاد و دفاع از پرچم خداپرستی را دوست دارد که به اندازهی روز عرفه، رحمتش را به سر و روی مجاهدین میبارد؛ بدون آنکه حج رفته باشند یا دهه اول ذیحجه را درک کرده باشند یا در مسجدالحرام و مشعر و منا و عرفات، به فیض زیارت رسیده باشند. حضرت سجاد برای اینها خیلی از خدا خواسته و باز پای «توحد» را به میان کشیده: «توَحّد بکفایه مُؤنهم»
🔶🔸 یا به قول من: خودت تنهایی بیا وسط میدان و سختیهای مجاهدین و رزمندگان را به عهده بگیر و در مقابل شدائد، با آنها تک بپّر! اگر غرض خلقت «قرب به خدا» باشد، سراغ بهترین موقعیتهایش را یا باید در زمانهایی مثل عرفه گرفت یا در مکانهایی مثل خط مقدم درگیری با کفر؛ همانجایی که بزرگترین رشد ایمانی رقم میخورد و خدا با بندگانش خلوت میکند و تک میپرد و برایشان یگانگی میکند...
ــ با سپاس ویژه از مکر و تدبیر خدای متعال که بعد از کلی صبر استراتژیک و مذاکرات راهبردی و اثبات اینکه ما به دنبال جنگ نیستیم برای بعضیها، دشمن به چنین خباثت و بلاهتی دست زده و امریکا و اسرائیل پس از آشکار کردن زشتترین چهرهشان و وحشیانهترین رفتار تاریخشان در یک سال و نیم گذشته، امروز به جان ما افتادهاند. در دنیایی که هیچ ملت و دولتی جرأت رودررویی نظامی با آمریکا و سگ هارش را ندارند، خدا فقط با ما یگانگی کرده و تنها ایرانیان را برای این درگیری برگزیده. امروز همهی ملت ایران پشت سر جمهوری اسلامی و جهادش در برابر کفار حربی ایستاده. حالا خدا برای نیروهای مسلح ما و رزمندگان ایرانی یگانگی میکند و با ملت ایران که همگی با حمایت از رهبری به مجاهدین جنگ تبدیل شدهاند، تک میپرد. ما به نیابت از انسانیت برای درگیری با بربریّت انتخاب شدهایم تا با آمدن خدا به وسط میدان، بالاترین درجات قرب برای ایران و ایرانی رقم بخورد... و توَحّد بکفایه مؤنهم...
_
#جنگ_تحمیلی
#فرصت_تکمیلی
#جنگ_نیابتی
#به_نیابت_از_بشریت
#به_نیابت_از_انسانیت
#ایران_نائب_انسان
✍: #محمدصادق_حیدری
_
بله | آیگپ | سروش | تلگرام | ایتا
@msnote
•••─━━⊱✦▪️﷽▪️✦⊰━━─•••
🔰داستان بدشانسی و بیاقبالی ما!
🚩علیابن ابراهیم قمی در تفسیرش از امام صادق نقل کرده که: «وقتی موسی عصایش را به زمین انداخت و عصا به اژدها تبدیل شد، همهی درباریان فرار کردند. فرعون هم به قدری ترسید که اختیار از کف داد و دیگر نمیتوانست خودش را نگه دارد [و قاعدتاً خودش را خیس کرد] و گفت: ای موسی! تو را به «الله» و به پیوند رضاعی که با تو دارم، قسم میدهم که این اژدها را از من باز داری.»
🚩«ذو الاوتاد»ی که هر مخالفی حتی همسرش آسیه را به چهارمیخ میکشید، در مقابل یک عصا ناچار شده بود به پای چوپانی پشمینهپوش بیفتد و قصرش را خیس کند. برای مدّعیِ «انا ربکم الاعلی» و «أ لیس لی ملک مصر و هذه الانهار تجری من تحتی» افتضاح بزرگی بود. گمان کنم همین آبروریزی بود که باعث شد که سراغ هامان برود و به فکر یک طراحی جدید بیفتد. چون خدا هم در سوره قصص بعد از اینکه میگوید «موسی آیات روشن ما را برای فرعونیان آورد»، تعریف میکند که: «وَ قالَ فِرْعَوْنُ يا أَيُّهَا الْمَلَأُ ما عَلِمْتُ لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرِي فَأَوْقِدْ لِي يا هامانُ عَلَى الطِّينِ فَاجْعَلْ لِي صَرْحاً لَعَلِّي أَطَّلِعُ إِلى إِلهِ مُوسى وَ إِنِّي لَأَظُنُّهُ مِنَ الْكاذِبِين... و فرعون گفت اى بزرگان قوم، من جز خودم براى شما خدايى نمىشناسم. پس اى هامان؛ برايم بر گل آتش بيفروز و برجى بلند براى من بساز، شايد به خداى موسى اطّلاع يابم، و من جداً او را از دروغگويان مىپندارم.»
🚩از حق نگذریم، حیلهی خوبی بود برای اینکه فکر آن همه قبطی و سبطی از عصای موسی و خفّتی که به فرعون داد، منحرف شود و باز هم تنشان را از قدرت فرعون بلرزاند. یک عمارت بلند که چشم همه را در بیاورد و فرعون از آن بالا برود و بر خدای موسی اشراف پیدا کند و وقت برگشت، دروغگویی موسی را همهجا جار بزند.
🚩بازم گلی به گوشهی جمال فرعون که وقتی کم میآورد و عصبانی میشد، کارهای با کلاس میکرد و برج میساخت و سازه بالا میبرد. ما که از فرعون عصرمان هم شانس نیاوردیم. مستر پرزیدنت که ادعای جمعکردن جنگ و رسیدن به پیروزی بزرگ داشت (و شاید عجله مسئولین ما هم در آن شب، به کمک ادعایش آمد)، وقتی دیده منطق حضرت رهبری با اعلام پیروزی و تبریک به ایرانیان آبرویش را برده، اینقدر عصبانی شده که جلوی آن همه دوربین با تمسخر، سر و صورت نحسش را تکان داده و ادای رهبر ما را درآورده و نشان داده که از بچههای دبیرستانی و دعواهایشان هم پایینتر و ضایعتر است. آدم یاد یزیدی میافتد که مثلا برنده جنگ و امپراتور شرق و غرب اسلامی بود اما وقتی خطبه زینب در کاخش به پایان رسید، تنها راهی که برایش ماند این بود که «یا صیحه تحمد من صوائح...» بخواند و دهان به بد و بیراه باز کند! خدا را شکر که آیههای قرآن جلوی چشممان دارد دوباره جان میگیرد: «قد بدت البغضاء من افواههم.... عضوا علیکم الانامل من الغیظ... دشمنی از لحن و سخنشان آشکار است... از شدت خشم بر شما سرانگشتانشان را میگزند...»
❗️هی! کلهزرد وقیح! فقط مواظب بند انگشتهایت باش که زخم نشود! مسلمانان دنیا با آن دستهای نجس کارهای زیادی دارند!
✍: #محمدصادق_حیدری
_
بله | آیگپ | سروش | تلگرام | ایتا
@msnote