• منطق مقاومت؛ مقاومت امری ایجابی است.
❖ «فاقتلوهم حتی لا تکون فتنه و یکونَ الدین کلّه لله» (با آنان بجنگید تا هیچ نوع فساد و فتنه ای (ناامنی و خونریزی) بر جا نماند و دین کلش برای خدا باشد)
📝#یادداشت حجت الاسلام #علی_اسدی
بحثی وجود دارد به نام «کنش متقابل» که در این یادداشت قصد تفصیل آن را ندارم، به صورتِ بسیار ساده اگر بگویم، در صورتی که برای جامعه واقعیت قائل شویم و نیز برای جامعه کنش نیز قائل باشیم، آنگاه اگر یک جامعه ای به جامعۀ دیگر ظلم بکند، اگر جامعۀ دوم ظلم را قبول کند بر اساس کنش متقابل مفهوم «ظالم و مظلوم» شکل می گیرد، ولی اگر جامعۀ دوم مبارزه کند در آن صورت مفهوم #جهاد، مفهوم #استضعاف و مفهوم #مقاومت و مانند آن شکل می گیرد.
جامعه ای که مورد ظلم واقع شود و این ظلم را قبول کند مظلوم است ولی اگر قبول نکند مورد ظلم واقع شده است ولی مظلوم نیست بلکه مقاوم است.
امروز ما باید مقاومت نشان دهیم اما مقاومتِ رو به جلو، مقاومت فقط امری سلبی نیست باید کاری کنیم دیگر ظلمی نباشد، زمانی مبارزه برای مقاومت جنگِ وجودی است که شما احساس کنید اساسا وجودِ ظالم مشکلِ شماست پس دست به انقلاب می زنید، شما می خواهید دیگر آن فردی که ظالم است نباشد چون اگر امروز فقط دفاع کردید دوباره ممکن است چند ساله دیگر بازگردد پس چاره ای جز حمله ندارید، اینجاست که #جنگی_وجودی آغاز می شود..
ـــــــــــــ
#جنگ #مقاومت #اسرائیل
ــــــــــــــــــــ
✦ مدرسه علوم انسانی اسلامی سها 👇🏻
📮 کانال ایتا | وب سایت
❖ تاملی در ابتذال ایدئالیسم سیاسی
📝 یادداشتی از حجت الاسلام #علی_اسدی
#ابتذال_ایدئالیسم واژه ای است که گاهی من دربارۀ برخی از سیاسیون به کار می برم، اگر کانت و هگل کسانی بودند که مسیر واقعیت را از سمت ذهن به عین تغییر دادند و به این اعتقاد رسیدند که عینیت را سوژه و فاعل شناسا می سازد، این بدین معنا نبود که رویاهای خود را به عنوان عین جا بزنند، اساسا سوژه امری استعلایی بود که توان فراروی از ذهن ها کوچک را داشت، اما امروز ایدئالیست های ما یک سری گزاره هایی که دوست دارند را به عنوان ایدئالیسم جا می زنند، در سیاست خارجی این مسئله بسیار مسخره شده است هر چیزی را که دوست دارند به عنوان توضیح ایدئال جامعۀ جهانی به مردم می فروشند، آنها بیش از اینکه خود توان سوژه شدن داشته باشند محصولِ سوژه ای هستند که آنها را ساخته است، به واقع آنها ایدئالیست نیستند بلکه محصول سوژه ای هستند که بر آنها سلطه دارد و خود را مقهور آن سوژه می دانند و هر کس به آن سوژه چیزی بگوید برافروخته می شوند، این سوژه که آنها را ساخته است تنها دولت مدرنِ غربی نیست بلکه بیش از آن فرهنگ مدرنِ غربی است، آن فرهنگی که در آرزوهای خود می جویند و خیالات خود را به آن گره زده اند، فرهنگی که در بیرون از ذهن آنها نیست عینیت این فرهنگ چیزی نیست جز در رویاهای این گروه، و سوژه مدرن توانسته است در ذهن آنها به این فرهنگ عینیت بخشد
#یادداشت
#ایدئالیسم #فلسفه_غرب #سوژه
ـــــــــــــــــــ
✦ مدرسه علوم انسانی اسلامی سها 👇🏻
📮 کانال ایتا | وب سایت
مدرسه علوم انسانی سها
💡#منتشر_شد جلسه 11 مبانی فلسفی نظام سازی 🗒وقتی خدا سوژه میشود؛ سکولاریزاسیون هگلی آیا میتوان هگلی ب
📋 آغاز سکولاریزاسیون مسیحیت در فلسفه هگل
در فلسفه هگل، دو عنصر ترانسندنتال (شرط امکان تجربه ) و ترانسندانت (مرز آگاهی) با یکدیگر در هم تنیده شده و متحد میگردند. دلیل این امر آن است که « Ding an sich » (شیء فینفسه) که در فلسفه کانت بیرون از آگاهی قرار داشت و امری ترانسندانت محسوب میشد، در نظام هگلی درونی است. هگل بر این نکته تأکید میکند که اصولاً شیء فینفسهای خارج از آگاهی وجود ندارد. هر آنچه که هست، در درون سوژه قرار دارد. سوژه است که همه چیز را سامان میدهد و میسازد. اگر خدایی نیز وجود داشته باشد، باز هم در دل سوژه حضور دارد.
بسیاری بر این باورند که هگل در واقع سکولاریزاسیون فلسفه مسیحیت را انجام داده است. زیرا در دیدگاه مسیحی، ایمان امری فراتر از عقل نظری محسوب میشد، اما هگل آن را درون سوژه خود قرار داد.
امر ترانسندانت بهطور مستمر در زمان محقق میشود. سوژه خویش را در مراحل مختلف حسیات، آگاهی، خودآگاهی، هنر، دین و فلسفه تجربه میکند تا سرانجام به اوج تحقق که همان «اAbsolut » (مطلق) است، برسد. هنگامی که به مرحله مطلق دست یافت، امر ترانسندنتال دیگر بیرونی نخواهد بود. ایدهها خارج از آگاهی قرار ندارند، بلکه ایده در دل خود سوژه شکل میگیرد و در اوج خود به «بگریف» (مفهوم) میرسد. این امر به معنای سکولاریزاسیون کامل دین مسیحیت و کل جهان است.
🗒 بریده از جلسه 11 درس گفتار مبانی فلسفی نظام سازی
_________
#یادداشت
#نظام_سازی #مبانی_فلسفه
#امام_خمینی #علامه_طباطبایی #هگل
ــــــــــــــــــــــــ
✦ مدرسه علوم انسانی اسلامی سها 👇🏻
📮 کانال ایتا | وب سایت
مدرسه علوم انسانی سها
💡#منتشر_شد جلسه 11 مبانی فلسفی نظام سازی 🗒وقتی خدا سوژه میشود؛ سکولاریزاسیون هگلی آیا میتوان هگلی ب
📋 "بحران همیشگی: زندگی در سایۀ نقد مدرن"
نقادی دوران مدرن در فلسفه هگل به اوج خود میرسد
چپها نمیتوانند خود را از هگل جدا کنند. به اعتقاد ما، چپها هم به نوعی هگلی هستند، زیرا مارکس کل روش و سیستم خود را از هگل اخذ کرده است. هرچند او سعی کرده این روش و سیستم را - به قول خودش - تا حدی «روی زمین بیاورد» و از آن جنبۀ ایدئالیستی خارج کند، اما بالاخره سیستم و روش او هگلی است .
اما برای ما اصلاً خود هگل هم چندان مهم نبود، بلکه این ایده که دوران جدید، دورانِ نقد است و این نقد در اتصال با زمان، در اوج خود در هگل نمود پیدا میکند، برای ما اهمیت داشت .
هنگامی که نقد اساس شد، انسان در بحران زندگی میکند. اگر نقد هویت افراد را تشکیل دهد، آنها همیشه در حال نقد هستند: چه نسبت به خود، چه نسبت به جامعه، و چه نسبت به دیگران . اگر واقعاً این ایده درست باشد که دوران مدرن، دوران نقادی است که از کانت آغاز شد (هرچند ریشه اش در دکارت نیز وجود داشت)، این دورۀ نقادی یا دورانِ کریتیک که در هگل به اوج خود میرسد، بشر را در یک بحران فرو میبر. این نقد، ثبات را از بشر میگیرد.
نقد از یک جهت امید میدهد - اینکه آیندهای بهتر از امروز داریم - و از جهت دیگر بحران میسازد، زیرا همیشه در نقد، بحران پیش میآید . نکتۀ بدتر این است که آیندهای که قرار است امید بدهد، آن نیز مبهم است.
مثالی که ارائه میشود، کارخانهدار سنتی است که پسرش به او میگوید روش تولید باید عوض شود و طرحهای جدیدی به کار گرفته شود. پدر به دلیل ابهام آینده، مقاومت میکند. اما درگیری با جامعه، تحولات فناوری، و خواستههای بشر ناشی از تحولات تکنولوژیک، نهایتاً باعث میشود پدر با ایدۀ پسر سازگاری پیدا کند و این تضاد ظاهری ابتدایی به یک وحدت برسد. مشکل اینجاست که هنگامی که به وحدت بعدی میرسیم، تازه نقد جدید شروع میشود و قرار نیست متوقف شویم. همچنین، در لحظهای که هنوز وحدت حاصل نشده، ما در بحران هستیم که آینده چه خواهد بود .
این نگاه فلسفی میگوید نقد در عین آنکه هست، امیدبخش است. نقد میان بحران و امید حرکت میکند، اما هیچگاه به امید کامل نمیرسد، مگر با دیدگاه هگلیها و هگل در آخر تاریخ - که مشخص نیست هگل به پایان تاریخ قائل بوده است یا خیر .
🗒 بریده از جلسه 11 درس گفتار مبانی فلسفی نظام سازی
_____
#یادداشت
#نظام_سازی #مبانی_فلسفه
#امام_خمینی #علامه_طباطبایی #هگل
#دوران_مدرن #مارکس #عقل_نقاد
ــــــــــــــــــــــــ
✦ مدرسه علوم انسانی اسلامی سها 👇🏻
📮 کانال ایتا | وب سایت
مدرسه علوم انسانی سها
💡#منتشر_شد جلسه 11 مبانی فلسفی نظام سازی 🗒وقتی خدا سوژه میشود؛ سکولاریزاسیون هگلی آیا میتوان هگلی ب
📋تمایز امر استعلایی-ترانسندنتال - و متعالی-ترانسندانت- در فلسفه کانت
ایمان و اخلاق مسیحی قرار نیست با عقل نظری اثبات گردد
۱. ترانسندنتال (امر استعلایی)
در فلسفه کانت امر استعلایی است که در عقل نظری میخواهد تجربه را (یعنی فیزیک را) و قوانین فیزیکی را نشان دهد که چگونه سامان پیدا میکنند. امر ترانسندنتال در واقع امری است که سوژه به نحو استعلا ایستاده و دارد امور را مدام نظم میدهد. سوژه (انسان دارای آگاهی و خودآگاهی) امور را نظم میدهد.
دادههای حسی در واقع از مرحله نومن میآیند. نومن به معنای مفهوم خام است. در اولین مرحله، ذهن بشر به صورت استعلایی به این دادههای حسی زمان و مکان میدهد. در اینجا هم زمان یک امر ایستا است و هم مکان یک امر ایستا است (که هگل به همین دلیل دارد این دیدگاه کانت را نقد میکند).
پس از حسیات، مواد فهم وارد فاهمه میشوند و مقولات فاهمه به آن داده میشود. مقولات فاهمه شبیه مقولات ارسطویی است، ولی در اینجا ذهنی است.
۲. ترانسندانت (متعالی)
هنگامی که به ایدهها میرسیم (مانند خدا، جهان، نفس)، این ایدهها اموری هستند که دیگر در فلسفه نظری نیستند، بلکه امور متعالی هستند. این امور متعالی دیگر قابلیت ترانسندنتال نیستند.
ترانسندنت به معنای مرز عقل نظری، حد آگاهی و فاهمه است. حد فاهمه میشود ترانسندانت. ترانسندانت به معنای مرز آگاهی و مرز فاهمه است. خدا، جهان، نفس نمیتوانند در دل آگاهی قرار بگیرند. اینها ایدههای نظمبخش همه چیز هستند. اینها حدود آگاهی هستند.
کانت میگوید عقل باید مرز خود را بشناسد. مرز آن ورود به حوزه اثبات خدا نیست، چرا که خدا اساساً خارج از حوزه عقل نظری است. ایدهها نظمبخش هستند اما به عنوان ایده بیرون از عقل قرار دارند.
هدف از این مرزبندی
این مرزهای عقلی در کانت برای این مطرح شدهاند که جا برای ایمان مسیحی باقی بماند و جا برای اخلاق باقی بماند. اگر ایده خیر نداشته باشیم، اخلاق نداریم. خدا امر حسی نیست، لذا از داده حسی نمیآید. این در آن فضا کاملاً توجیه مسیحی است؛ چرا که ایمان مسیحی قرار نیست از طریق عقل نظری اثبات شود.
بنابراین بین امر ترانسندنتال (امور استعلایی که سوژه بر آنها احاطه دارد) و ترانسندانت (مرز آگاهی) تفاوت وجود دارد.
🗒 بریده از جلسه 11 درس گفتار مبانی فلسفی نظام سازی
_____
#یادداشت
#نظام_سازی #مبانی_فلسفه
#امام_خمینی #علامه_طباطبایی #هگل
#دوران_مدرن #مارکس #عقل_نقاد
ــــــــــــــــــــــــ
✦ مدرسه علوم انسانی اسلامی سها 👇🏻
📮 کانال ایتا | وب سایت
مدرسه علوم انسانی سها
💡#منتشر_شد جلسه 12 مبانی فلسفی نظام سازی 🗒 سوژه گمشده: از بحران مدرنیته تا امید توحیدی 🎙 برای دستر
📋لیبرالیسم و آزادی سوژه
بدون واقعیت مطلقه اساساً نمیتوان به آزادی دست یافت. اوج اندیشه لیبرالها، به گفته خودشان، [در فلسفه] هگل است. [اما] در ایران، لیبرالیسم یکی از موانع نظامسازی به شمار میرود.
این سوژه که پیوسته در قالب نقد و درگیری شکل میگیرد، زمان را صورتبندی میکند و به وحدتی میرسد؛ اما آن وحدت در درون خود، دارای شکافی است. این شکاف دوباره موجب تضاد دیالکتیکی میشود تا سرانجام به وحدتی برسد که ادعا کند: «من به امر مطلق رسیدهام».
سوژه سرانجام دریافت میکند که این انسان بوده که خود، امر مطلق است. او طبیعت، جامعه و هر چیز دیگری را میسازد؛ هرگونه که بخواهد. سوژه میگوید: «پیش از این میگفتید خدا مدیریت میکند، اکنون من همه چیز را سامان میدهم».
اما پرسش این است: اگر این سوژه، سکولار است و قرار است جهان را اینجهانی توضیح دهد، آیا خود سکولاریسم نوعی محدودیت برای آن محسوب نمیشود؟ همچنین، چه کسی گفته است که در این نقطه تاریخی، امر مطلق شکل گرفته است؟ در هر نقطهای که [از تاریخ که فرض گردد]، ممکن است در دل وحدت، شکافی نهفته باشد.
یکی از ابهامات اساسی در اندیشه هگل این است که آیا این دیالکتیک متوقف میشود یا ادامه مییابد؟ برخی بر پایه اندیشه هگل، لیبرالیسم را پایان تاریخ دانستهاند؛ یعنی [ادعا کرده اند] سوژه به هویت مطلق خود رسیده و [لیبرالسیم]، بهترین الگوی زندگی است. اما مسئله آنجاست که [این] پایان تاریخ لیبرالیسم که در آمریکا شکل گرفته بود، اکنون در حال فروپاشی است.
آزادی، به جای آنکه از واقعیت مطلقه توضیح داده شود، بر محور سوژه تبیین گردید؛ و این امر محدودیتهای فراوانی را به وجود آورد. در کشور ما، لیبرالیسم یکی از مسائل پس از انقلاب است. جریان روشنفکری پیش از انقلاب، بیشتر مارکسیستی بود؛ اما جریان روشنفکری پس از انقلاب، عمدتاً لیبرال است (در حوزههای فرهنگ، سیاست و اقتصاد).
🗒 بریده از جلسه 12 مبانی فلسفی نظام سازی
_____
#یادداشت
#نظام_سازی #مبانی_فلسفه
#امام_خمینی #علامه_طباطبایی #هگل
#دوران_مدرن #مارکس #عقل_نقاد
ــــــــــــــــــــــــ
✦ مدرسه علوم انسانی اسلامی سها 👇🏻
📮 کانال ایتا | وب سایت
مدرسه علوم انسانی سها
📋لیبرالیسم و آزادی سوژه بدون واقعیت مطلقه اساساً نمیتوان به آزادی دست یافت. اوج اندیشه لیبرالها،
📋فلسفه اقتصاد فراملیتی در اندیشه هگل
هگل [درفلسفه خود] مکان را تحت زمان تعریف میکند؛ یعنی دیگر برای مکان اصالت قائل نیست و همواره بودن را در دل شدن توضیح میدهد.
هنگامی که هویت من (بودن من) با امور ثابتی چون طلبه بودن، ایرانی بودن، آذری بودن، فرهنگ و دین توضیح داده میشود، این شیوه، نحوهٔ بودن من را تبیین میکند. اما زمانی که این بودن زیر زمان تعریف شد، همواره با خود درگیر میشود و پیوسته با شدن آمیخته میگردد؛ یعنی شما هرگز نمیتوانید هویت واحدی داشته باشید.
مکان امری جغرافیایی نیست، بلکه امری فرهنگی است. هنگامی که میگویم ایران، مجموعهای از تجربیات تاریخی، فرهنگها (رستم، سعدی، حافظ)، پیروزیها و شکستها در آن حضور دارد و بودن من را شکل میدهد.
اگر این وجود (که بودن من است) پیوسته در حالت شدن باشد، این حالت شدن باعث میشود که من از این هویت کنده شوم و دیگر نتوانم خود را ایرانی بدانم.
در اقتصاد سرمایهداری، هنگامی که هویت (بودن تو) را مدام با شدن و زمان نقد میکنی، این هویت سیلان مییابد و احساس میکنی که هویت واحدی نداری. این سیلان هویت موجب میشود که تو، مثلاً، از ایران کنده شوی و وابسته به ایران نباشی.
این تفکر سبب میشود که در اقتصاد، شرکتهای ملی به شرکتهای چندملیتی (فراملی) تبدیل شوند؛ زیرا خود را زیر زمان تعریف کرده و هویت سرزمینیشان را از دست دادهاند. سرمایه به دنبال هویتی فراتر از سرزمین میگردد (جهانیشدن).
انسان جهانی (انسان هگلی) دیگر نسبت خاصی با ملیت، جغرافیای خاص، هویت خاص یا دین خاص ندارد. اما آن انسان جهانی نیز خود امری کلی و ثابت نیست؛ باید پیوسته هویت خود را از دست بدهد و مدام نقد شود. اینها نشان میدهد که تمام ارزشها در حال محو شدناند، که نیچه میگوید: «خدا مُرد، انسان هم مُرد».
🗒 بریده از جلسه 12 مبانی فلسفی نظام سازی
_____
#یادداشت
#نظام_سازی #مبانی_فلسفه
#امام_خمینی #علامه_طباطبایی #هگل
#دوران_مدرن #مارکس #عقل_نقاد
ــــــــــــــــــــــــ
✦ مدرسه علوم انسانی اسلامی سها 👇🏻
📮 کانال ایتا | وب سایت
📋انواع علم: علم به معنی دانشی آن
یادداشت 01 از معانی علم
📚1- علم به معنای دانش (مجموعه گزارهها):
گاهی از واژه «علم» مراد، مجموعهای از گزارههاست. این مجموعه گزارهها ـ چه از حیث سنخ، چه از حیث هدف، و چه از حیث اثری که دارند ـ توسط عواملی همچون جامعه علمی، جامعه یا اثر خاص علم ساماندهی میشوند؛ و این است آنچه در اینجا از علم مقصود است.
این مجموعه گزارهها دانشی تاریخی محسوب میشود؛ بدین معنا که در طول تاریخ شکل گرفتهاند و محصول یک عالم واحد نیستند. بسیاری از دانشمندان در طول تاریخ حتی با تکتک این گزارهها مخالف بودهاند.
به عنوان مثال، در علم فلسفه: چند تن از فیلسوفان در طول تاریخ با اصالتالوجود که ملاصدرا مطرح کرده است، موافق بودهاند؟ برای بسیاری از آنان، اصلاً واژه «اصالتالوجود» در تاریخ علم فلسفه مطرح نبوده است. شاید علم فلسفه با چهار یا پنج گزاره آغاز شده باشد که آن نیز فلسفه نامیده میشد؛ اما فلسفهای که اکنون ـ شاید ـ صدها بلکه نزدیک به هزاران گزاره دارد، همچنان فلسفه است.
در این فلسفه، گزارههای صحیح و گزارههای غلط وجود دارد؛ گزارههایی مطابق با واقع و گزارههایی غیرمطابق با واقع. عالمی با گزارهای موافق است که آن را فلسفی میداند، در حالی که عالم دیگری مخالف است و میگوید این گزاره اصلاً فلسفی نیست.
بنابراین، علم به عنوان مجموعهای از گزارهها، امری اعتباری است که ارتباط مسائل آن با یکدیگر نیز اعتباری است؛ حتی مسئله آن نیز اعتباری است. این بدان معناست که دانشمندان از منظر علمی میپذیرند که موضوعی در فلسفه قابل بحث و بررسی است.
اما هنگامی که اکثریت دانشمندان در دورهای تاریخی اعلام کنند که موضوعی دیگر فلسفی نیست، آن اعتبار از آن سلب میشود. این بدان معناست که حتی اگر در کتابها نیز موجود باشد، دیگر آن را فلسفی تلقی نمیکنند؛ یعنی تاریخ مصرف آن گزاره به عنوان یک گزاره فلسفی سپری شده و دیگر اعتبار فلسفی ندارد.
اما اگر دانشمندان ـ ولو بخشی از آنان موافق و بخشی مخالف باشند ـ هنوز بتوانند اعتباری به نام دانش فلسفه به آن ببخشند، یعنی هنوز بحث و نزاع درباره مسائلی همچون «الماهیة من حیث هی لیست إلا هی، لا موجودة ولا معدومة» یا «الماهیة من حیث هی» در برابر «لیست الماهیة من حیث هی» ادامه دارد؛ بحثی درباره اینکه اصلاً معنای ماهیت در فلسفه چیست.
اگرچه این مسئله در تاریخ فلسفه حلشده و مدت طولانی است که کسی حتی آن اقوال مخالف را نمیپذیرد، اما هنوز نزاعی معتبر محسوب میشود. گاهی حتی قولی مردود است، اما نزاع همچنان نزاعی معتبر شناخته میشود. چرا؟ زیرا مثلاً اثر آموزشی دارد و در فهم گزارههای بعدی مؤثر است.
بدین معنا که ده گزاره بعدتر، اگر آن مسئله را با درک این نزاع بفهمیم، در مسئله دیگری که بر اساس هر یک از این اقوال معنایی از ماهیت شکل گرفته است، متوجه میشویم که اگر آن نزاع را درک نکرده بودیم، در محل نزاع جدید دچار مشکل خواهیم شد و آن را نخواهیم فهمید.
بنابراین، اگر چنین باشد، میتوان گفت مجموعه گزارهها که آن را دانش یا دیسیپلین مینامیم، گزارههایی اعتباری هستند، هرچند ثبوت آن علم حقیقی باشد.
🗒 برداشتی از جلسه 2 مبانی فلسفی نظام سازی
_____
#یادداشت
#نظام_سازی #مبانی_فلسفه #معانی_علم
#امام_خمینی #علامه_طباطبایی #علم #علم_اعتباری #علم_تاریخی #هگل
#دوران_مدرن #مارکس #عقل_نقاد
ــــــــــــــــــــــــ
✦ مدرسه علوم انسانی اسلامی سها 👇🏻
📮 کانال ایتا | وب سایت
[تاملی در نسبت مفهوم دولت و زمان]
📝 #یادداشت
زمان و دولت دو مفهوم به هم پیچیده هستند. دولتها تقویم درست میکنند برای آنها زمان های خاصی اهمیت دارد مثلا اول مهر مفهومی است که توسط دولت تبدیل به یک زمان خاص شده است و مردم به مدرسه می روند، آنها تلاش دارند هر چه بیشتر زمان را عمومی کنند هر چه به دولت نزدیکتر باشید به زمان عمومی نزدیکتر می شوید.
مثلا برای کارمندهای دولت مفهوم ساعت هفت و ساعت 14 مفهومی خاص است در یکی از آنها باید به سمت محل کار حرکت کنند و در دیگری می توانند نوعی از آزادی از حدود را تجربه کنند حدی که زمان در آن موضوعیت دارد قفسی از زمان که دولت نام آن را «زمانِ کار اداری» گذاشته است در زمان عمومی تقویم اهمیت بسیار دارد.
مثلا عید نوروز دیگر لزوما 15 روز نیست بلکه 4 تا 5 روز تعطیل رسمی است پس دولت در مفهوم زمان نقشی اساسی دارد، و هر قدر به مرکز این دایره نزدیک شوید زمان برای شما عمومی تر می شود و هر چه زمان عمومی پر رنگ تر قفس تنگ تر، راستی چه معنایی از زمان و دولت را می توان یافت که با مفهوم قفس گره نخورده باشد
حجت الاسلام #علی_اسدی
___________
#زمان #دولت
ــــــــــــــــــــــــ
✦ مدرسه علوم انسانی اسلامی سها 👇🏻
📮 کانال ایتا | وب سایت
مدرسه علوم انسانی سها
📋انواع علم: علم به معنی دانشی آن یادداشت 01 از معانی علم 📚1- علم به معنای دانش (مجموعه گزارهها):
📋انواع علم: علم به معنی ثبوتی آن
[تبیین تمایز میان سه ساحت «ثبوت»، «اثبات» و «دانش»]
📝 یادداشت 02 از "معانی علم"
در بررسی ماهیت یک «نظام» یا هر حوزه معرفتی دیگر، ضروری است که میان سه ساحت مختلف از معنی آن تفکیک قائل شویم. این تمایز به ما کمک میکند تا دریابیم که هنگام سخن از مبانی و گزارههای یک علم، دقیقاً به کدام وجه آن اشاره داریم. این سه ساحت عبارتند از:
۱. ساحت ثبوت (واقعیت خارجی):
این ساحت به واقعیت عینی و نفسالأمری حقایق و گزارهها، مستقل از فهم و معرفت انسانی، اشاره دارد. در این مرتبه، ممکن است بیشمار گزارهٔ فلسفی یا علمی وجود داشته باشد که هنوز توسط هیچ دانشمندی کشف (اثبات) نشده و به تبع آن، در بدنه رسمی آن علم (دانش) نیز وارد نگردیده است. این حوزه، همان «علم ثبوتی» است.
۲. ساحت اثبات (معرفت و فهم فردی):
ساحت اثبات، به حیطه فهم، استنباط و باور یک عالم یا مجتهد در یک رشته علمی معین بازمیگردد. در این مرتبه، یک متخصص بر اساس مبانی خود، مجموعهای از گزارهها را به عنوان حقیقت آن علم پذیرفته و گزارههای دیگری را نفی میکند. این نفی و اثبات، چارچوب ذهنی و معرفتی آن شخص را شکل میدهد. برای مثال، یک منطقدان ممکن است با ارائه مبنایی جدید (مانند ابتنای منطق بر ذهنشناسی)، بسیاری از گزارههای رایج در علم منطق را ناصحیح بداند و در آثار و تدریس خود آنها را طرد کند. این موضعگیری، آن گزارهها را از «نظام فکری» او خارج میسازد، اما لزوماً آنها را از بدنه کلی «دانش منطق» حذف نمیکند.
۳. ساحت دانش (مجموعه گزارههای معتبر):
این ساحت، به مجموعه گزارههایی اطلاق میشود که در یک رشته علمی دارای «اعتبار بینالاذهانی» هستند و مورد پذیرش جامعه علمی آن رشته قرار گرفتهاند. «دانش» صرفاً محتوای کتب نیست، بلکه یک توافق و اعتبار جمعی میان متخصصان است. گزارهای که توسط یک عالم در ساحت «اثبات» رد میشود، تا زمانی که مورد پذیرش جامعه علمی باشد، همچنان بخشی از «دانش» محسوب میشود.
تبیین با مثال:
برای روشنتر شدن این تمایز، میتوان به مفهوم «واقعیت مطلق» در اندیشه علامه طباطبایی اشاره کرد. این مفهوم، پیش از ایشان در ساحت «ثبوت» وجود داشته و عرفا نیز به نحوی با آن در ارتباط بودهاند. با این حال، تبیین نظاممند و فلسفی آن توسط علامه، این گزاره را به نحو مؤثری وارد ساحت «اثبات» (برای ایشان و پیروانشان) و سپس «دانش» فلسفه نمود.
طرح مسئله:
با توجه به این تفکیک سهگانه، پرسش بنیادین این است که وقتی متفکران مختلف از «مبادی» یک نظام فکری سخن میگویند، مقصود ایشان کدام یک از این سه ساحت است؟ آیا ایشان به مبادی نفسالأمری (ثبوت)، مبادی مبتنی بر فهم و اثبات شخصی، یا مبادی پذیرفتهشده در بدنه دانش رسمی اشاره دارند؟ شفافسازی این موضوع برای فهم دقیق دیدگاه ایشان ضروری است.
🗒 برداشتی از جلسه 2 مبانی فلسفی نظام سازی
🗂 #پوشه_نظام_سازی
ــــــــــــــــــــ
📎 لینک مجموعه یادداشت های معانی علم:
1- علم به معنی دانشی آن
_____
#یادداشت
#نظام_سازی #مبانی_فلسفه #معانی_علم #علم_ثبوتی
ــــــــــــــــــــــــ
✦ مدرسه علوم انسانی اسلامی سها 👇🏻
📮 کانال ایتا | وب سایت
مدرسه علوم انسانی سها
📋انواع علم: علم به معنی ثبوتی آن [تبیین تمایز میان سه ساحت «ثبوت»، «اثبات» و «دانش»] 📝 یادداشت 02 ا
📋انواع علم: علم به معنی اطلاقی و علم به معنی آموزه
[علم به معنی آموزه خارج از علم اطلاقی قابل تصویر نیست]
📝 یادداشت 03 از "معانی علم"
۳. علم به معنای اطلاقی
در این معنا، «علم» به واقعیتی اطلاق میشود که هیچ امری خارج از آن وجود ندارد. این تعریف نیز ماهیتی «ثبوتی» دارد، اما گستره آن از معنای ثبوتی که در تقابل با «اثبات» قرار میگیرد، وسیعتر است. در این دیدگاه، نه تنها عالم واقع، بلکه ذهن، دانش بشری و حتی امور اعتباری و قراردادی نیز همگی در دل این واقعیت مطلق (علم) قرار میگیرند. به عبارت دیگر، هر آنچه که به هر نحوی «هست» و میتوان درباره آن سخن گفت، مشمول این معنای اطلاقی از علم میشود.
این مفهوم در روایتی که بیان میدارد «اصلُ العلمِ معرفةُ الجبار» نیز قابل ردیابی است. بر اساس این تفسیر، معرفت خداوند به مثابه معرفت به همه چیز تلقی میشود.
فلاسفه اسلامی نیز با تعریف فلسفه (حکمت) به «صیرورةُ ذهنِ عالمٍ عقلیٍ مُضاهیاً لِلعالمِ العینی» (تبدیل شدن ذهن به جهانی عقلی مشابه جهان عینی)، به دنبال دستیابی به چنین علم فراگیری بودهاند. با این حال، تعریف سنتی حکمت، با تقسیم آن به نظری و عملی و علوم ششگانه برهانی، محدودیتهایی داشت و اموری مانند اعتباریات را خارج از دایره خود قرار میداد. بنابراین، «علم به معنای اطلاقی» مفهومی جامعتر از «حکمت مقسم» در سنت فلسفی است، زیرا تمام وجوه هستی، اعم از عینی و اعتباری را در بر میگیرد.
۴. علم به معنای آموزه (رویکرد ضدنظام)
در دوران معاصر، معنای چهارمی از علم توسط فیلسوفان ضدنظام (Anti-System) مطرح شده است که میتوان آن را «آموزه» نامید. این دیدگاه، دانش نظاممند و سیستماتیک را ابزاری برای سلطه و کنترل بشر میداند. با استناد به مضامینی چون علم منجر به برتری و سلطنت میشود، معتقدند که علم برای ایجاد نظم و حکومت بر ذهن و زندگی افراد به کار گرفته میشود.
این فیلسوفان، با تأکید بر شعار «آزادی» در دوران مدرن، استدلال میکنند که روشنفکران و صاحبان علم، جایگزین حاکمان سنتی شده و با تولید دانش، نوع جدیدی از سلطه را بر جوامع تحمیل کردهاند.
در مقابلِ علمِ حاکم، آنها رویکرد «آموزه» را پیشنهاد میدهند که مبتنی بر «آری گفتن به لحظه زندگی» است. در این دیدگاه:
هیچ سلسله مراتب قطعی برای دانش وجود ندارد؛ برای مثال، دانش یک مهندس کشاورزی لزوماً برتر از دانش تجربی یک کشاورز نیست.
اعتبار یک گزاره یا تجربه، به انطباق آن با حالات روحی و کارایی آن در زندگی شخصی فرد بستگی دارد، نه صدق عینی آن. فرد، یافتههایی را میپذیرد که بتواند با آنها زندگی کند و برای او لذتبخش و معنادار باشد.
در نتیجه، این متفکران از تدوین نظامهای جامع در علومی مانند اخلاق یا سیاست پرهیز میکنند.
جالب توجه است که خودِ این رویکرد ضدنظام و افرادی که چنین باوری دارند، به عنوان پدیدههایی موجود در عالم واقع، ذیل همان «علم به معنای اطلاقی» (معنای سوم) قرار میگیرند؛ چرا که معنای سوم، چنانکه ذکر شد، در برگیرنده تمام واقعیات، از جمله اندیشهها و شیوههای زیست گوناگون است.
🗒 برداشتی از جلسه 2 مبانی فلسفی نظام سازی
🗂 #پوشه_نظام_سازی
ــــــــــــــــــــ
📎 لینک مجموعه یادداشت های معانی علم:
1- علم به معنی دانشی آن
2- علم به معنی ثبوتی آن
_____
#یادداشت
#نظام_سازی #مبانی_فلسفه #معانی_علم #علم_ثبوتی #علم_اطلاقی #آموزه
ــــــــــــــــــــــــ
✦ مدرسه علوم انسانی اسلامی سها 👇🏻
📮 کانال ایتا | وب سایت
از «اندیشه پیشرفت» تا «ایده پیشرفت»: بازخوانی یک مفهوم محوری در فلسفه هگل
📝#یادداشت
در تاریخ اندیشه، مفاهیم اندکی به اندازه «پیشرفت» توانستهاند مسیر فهم بشر از تاریخ و جایگاه خود در آن را دگرگون سازند. با این حال، درک این مفهوم نیازمند یک تمایز ظریف اما بنیادین است: تمایز میان «اندیشه پیشرفت» به مثابه یک امید عمومی و «ایده پیشرفت» به عنوان یک اصل متافیزیکی نظامساز. این یادداشت، با تکیه بر مباحث مطرح شده پیرامون نظامسازی فلسفی، به واکاوی این تمایز و نقش محوری آن در فلسفه گئورگ ویلهلم فریدریش هگل میپردازد.
بخش اول: «اندیشه پیشرفت»؛ امید به رستگاری در آینده
«اندیشه پیشرفت» (Thought of Progress) در سادهترین تعریف، جستجوی امید در آینده است. این نگرش، لحظه «اکنون» را لحظهای از نقص، ناکامی یا ناامیدی میبیند و تحقق آزادی و رستگاری نهایی بشر را به آیندهای موعود حواله میدهد. تاریخ در این دیدگاه، مسیری است که باید طی شود تا به آن غایت مطلوب دست یافت.
این تفکر در بسیاری از نظامهای دینی و اجتماعی قابل ردیابی است:
در الهیات: امید به «بهشت موعود» که در آن رستگاری کامل خارج از چارچوب تاریخ زمینی محقق میشود.
در جنبشهای منجیگرایانه: اعتقاد به ظهور یک منجی در آینده که جهان را از ظلم و تباهی نجات خواهد داد (مانند صهیونیسم مسیحی/یهودی در معنای اولیه خود).
ویژگی اصلی «اندیشه پیشرفت» آن است که یک باور یا امید باقی میماند و لزوماً به یک قانون تبیینکننده و ضروری برای کل تاریخ تبدیل نمیشود.
بخش دوم: «ایده پیشرفت»؛ تبدیل امید به قانون متافیزیکی
نقطه عطف در تاریخ این مفهوم، با فلسفه هگل رقم میخورد. هگل «اندیشه پیشرفت» را از سطح یک امید عمومی به جایگاه یک «ایده پیشرفت» (Idea of Progress) ارتقا داد. این «ایده»، دیگر صرفاً یک آرزو نیست، بلکه به اصل محوری، سوبژکتیو و استعلایی (Transcendent) بدل میشود که کل فرآیند تاریخ را تبیین و توجیه میکند.
با وامگیری از زبان فلسفه کانت، همانگونه که «خدا» میتواند یک «ایده» تنظیمکننده عقل باشد، «پیشرفت» در نظام هگلی به یک ایده مرکزی بدل میشود که حرکت دیالکتیکی «روح مطلق» (Absolute Spirit) در طول تاریخ را ممکن و قابل فهم میسازد. در این منظر:
1. پیشرفت یک ضرورت است، نه یک امکان: تاریخ، صحنه آشکار شدن تدریجی و ضروری عقل و آزادی است. هر رویدادی، حتی جنگها و فجایع، حلقهای ضروری در زنجیره تکامل روح به سوی خودآگاهی مطلق است.
2. پیشرفت یک قانون درونی است: این ایده، قانونی بیرونی و تحمیلی نیست، بلکه منطق درونی خود تاریخ است که از طریق تضادها و سنتزها به پیش میرود.
بخش سوم: تنآوردگی (Embodiment) ایده پیشرفت: دولت مدرن
برای هگل، این «ایده» انتزاعی باقی نمیماند، بلکه در جهان واقعی «تنآوردگی» (Embodiment) مییابد. اوج این فرآیند، جایی است که سوژه کنشمند و عقلانی، به وحدت با امر اخلاقی و قانون دست مییابد. این وحدت در عالیترین شکل خود در «دولت» مدرن متجلی میشود.
دولت هگلی صرفاً یک ساختار سیاسی نیست؛ بلکه تجسم انضمامی عقلانیت، آزادی و اخلاق در تاریخ است. دولت، نماد سوژه مدرنی است که به اوج تکامل خود رسیده و از طریق آن، «ایده پیشرفت» از یک مفهوم صرف به یک واقعیت عینی تبدیل میشود.
نتیجهگیری
تمایز میان «اندیشه» و «ایده» پیشرفت، صرفاً یک بازی با کلمات نیست، بلکه نشانگر یکی از مهمترین چرخشها در فلسفه مدرن است: گذار از امید به آینده به سوی یافتن یک قانون عقلانی و ضروری برای کل تاریخ. هگل با تبدیل پیشرفت به یک «ایده» متافیزیکی، نه تنها تاریخ را معنادار ساخت، بلکه وضعیت موجود (دولت مدرن پروسی) را به عنوان اوج تحقق این معنا توجیه کرد؛ دیدگاهی که بعدها مورد نقد شدید متفکرانی چون بورکهارت و نیچه قرار گرفت که این نظام فراگیر را نافی «فرهنگ» و «زندگی» اصیل انسانی میدانستند.
📋 یادداشتی از جلسه 16 مبانی فلسفه نظام سازی
#نظام_سازی #ایده_پشیرفت #هگل #اندیشه_پیشرفت #فلسفه_مدرن
.
.
ــــــــــــــــــــ
✦ مدرسه علوم انسانی اسلامی سها 👇🏻
📮 کانال ایتا | وب سایت