🍃🌷امام سجاد(ع):
🌷✨ راضی بودن به سختترین مقدّرات الهی از عالیترین مراتب ایمان و یقین خواهد بود✨
#رضایت_در_سختیها
📘مستدرك الوسائل، ج 2، ص 4
👉 @mtnsr2
4_5877598122498065593.mp3
5.93M
〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰
🌐عصای امام زمان(عج)
🔷در روایات آمده است که حضرت مهدی علیهالسلام، با میراث پیامبران خدا میآید که یکی از آنها #عصای حضرت موسی علیهالسلام است.
🌺حضرت علی علیهالسلام فرمودند: «جهان پُر از هرج و مرج میشود؛ افق زندگی تیره و تار میگردد؛ در این موقع مهدی ما میآید، در حالی که #پیراهن آدم در تن او، #انگشتر حضرت سلیمان در انگشت او و #عصای حضرت موسی در دست اوست».
📝 #قرآن_کریم ، عصای موسی علیهالسلام را #معجزه آن حضرت معرفی کرده است که با آن دشمن را میترساند و کارهای گوناگونی انجام میداد. حضرت مهدی علیهالسلام نیز طبق روایات، همچون موسی علیهالسلام آن را به کار میبرد؛ بنابراین، عصای موسی علیهالسلام از جمله نشانههای الهی است که به حضرت مهدی علیهالسلام به ارث میرسد، نه اینکه وسیلهای معمولی برای راه رفتن و تکیهدادن باشد.
📚.1. کافی، کلینی، ج۱، ص۲۳۱.
✨اللهم عجل لولیک الفرج✨
👉 @mtnsr2
〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰
6.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 #عقبماندههای_ایمانی ...
👈🏻 مناجات کوتاه و متفاوت با امام زمان(عج)
👉 @mtnsr2
〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰
🌐 داستان واقعی جوان همدانی
✍فراهم شدن امر ازدواج بصورت معجزه آسا بدست امام زمان عج
💠 اسمش حسن بود، در شهر نجف اشرف زندگی میکرد، دانشجو بود، اوضاع و احوال روبراهی نداشت، با خودش گفت بار و بندیلم را جمع میکنم و به کربلا می روم، دعایی می کنم برای گشایش رزق و ازدواجم... رسید کربلا، شب را خوابید ، هنوز به حرم مشرف نشده بود، در عالم رویا به خدمت مولا جانمان رسید، آقا فرمودند به او: فلانی دعا کن، پاسخ داد: ای مولای من ، بهقصد دعا مشرف شدم... آقا فرمود: [همین جا بالای سر است، همین جا دعا کن]،دست به دعا برداشت و به حالت تضرع دعا کرد، آقا فرمود: نشد، برای بار دوم در حالیکه فکر می کرد بهتر از بار اول است دعا کرد، مولا باز فرمودند: نشد، برای بار سوم با تضرع و خشوع بیشتر دعا کرد، بازهم مولا فرمودند: [ نشد]
🔸 دیگر عاجز شده بود، به امامش گفت: سیدی! آیا دعا کردن وکالت بردار هست ؟ آقا فرمودند: آری، گفت: من شما را وکیل کردم که برایم دعا کنید...آقا قبول کردند و برایش دعا کردند... دعای مولا برایش کافی بود، زندگی اش را از این رو به آن رو کرد، شخص تاجر همدانی که ساکن تهران بود به عتبات مشرف شد، آنجا به پیشنهاد و اصرار یکی از علما حسن را به دامادی پذیرفت، خلاصه اینکه صاحب زندگی شد و رزق و روزی اش گسترش پیدا کرد...
🔹 می دانی این روزها که اجابت دعایم به تاخیر افتاده با خودم می گویم باید دست به دامن آقا بشومو از حضرتش بخواهم حال مرا هم مثل شیخ حسن زیر و رو کند، اما قبل از آن، دلم می خواهد، شبی برسد، سفره ی افطاری پهن کنم و آقا را مهمان نان و خرمایی کنم، دلم میخواهد، سر به شانه های زهرایی اش بگذارم و یک دل سیر گریه کنم...در این تلاطم دنیا ساحل آرامشش را میخواهم ...
🔸کنارِ نام تو لنگر گرفت کشتی عشق
بیا که نام تو آرامشی ست طوفانی...
📚برداشتی آزاد از کتاب مستدرک البحاره
👉 @mtnsr2
〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰
🌿🌱🌿🌱🌿🌱🌿🌱🌿🌱🌿🌱
⭕️ #شهید_عبدالصالح_زارع
🔶 قسمت هفتاد ششم
🔶 #داغی_گلوله
یک شب درگیری شدیدی داشتیم. در ظاهر کار تمام شد و باید بر می گشتیم . تقریبا همه نیروها به عقب برگشتند. عبد الصالح مانده بود ومن که حین بازگشت ، چشمش به نیروهای تازه نفس دشمن افتاد . نیروهای دشمن تازه از راه رسیده و قصد حمله ای دوباره داشتند . عبد الصالح رفت بالای ساختمانی خرابه ومن هم کمی آن طرف تر موضع گرفتم . بر سر دشمن آتش ریختیم . چیزی نگذشت تیری آمد و از کنار کتف صالح رد شد .تک تیر انداز ها جای عبد الصالح را پیدا کرده و او را نشانه رفته بودند . فریاد کشیدم ، صدایش زدم و از او خواستم که زود پایین بیاید . فهمید که جایش را شناسایی کرده اند. به سرعت محل استقرارش را عوض کرد . کمی بعد گلوله دیگری آمد وصفیرکشان از کنار صورتش رد شد .
فرز بود وزود خودش را به پایین رساند در حالی که داشت می خندید و عین خیالش هم نبود . داغی گلوله را که از کنار صورتش صفیر کشان رد شده بر تنه دیوار نشسته ، به خوبی احساس کرده بود . به شوخی گفتم:
دومی هم خطا رفت . اما سومی دیگر تو را شهید میکند ! خندید و گفت: من وشهادت؟!
👉 @mtnsr2
🌿🌱🌿🌱🌿🌱🌿🌱🌿🌱🌿🌱