eitaa logo
𝑨 𝒔𝒆𝒂 𝒐𝒇 𝒃𝒍𝒐𝒐𝒅
1.4هزار دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
408 ویدیو
4 فایل
༒•𝐖𝐞𝐥𝐜𝐨𝐦𝐞 𝐭𝐨 𝐭𝐡𝐞 𝐬𝐞𝐚 𝐨𝐟 𝐛𝐥🩸🩸𝐝•༒ این مکان تخته ی شطرنج مهره های سیاه و سفید بریتانیاست ! ناشناس هیوا : https://harfeto.timefriend.net/16985136849838 ناشناس نیل :https://daigo.ir/secret/912575040
مشاهده در ایتا
دانلود
Set_Fire_to_the_Falling_Rain_Mashup_of_Adele_Harry_Styl.hd.mp3
8.89M
𝓐𝓵𝓵 𝓽𝓱𝓮 𝓽𝓱𝓲𝓷𝓰𝓼 𝔂𝓸𝓾’𝓭 𝓼𝓪𝔂 𝓣𝓱𝓮𝔂 𝔀𝓮𝓻𝓮 𝓷𝓮𝓿𝓮𝓻 𝓽𝓻𝓾𝓮, 𝓷𝓮𝓿𝓮𝓻 𝓽𝓻𝓾𝓮 𝓐𝓷𝓭 𝓽𝓱𝓮 𝓰𝓪𝓶𝓮𝓼 𝔂𝓸𝓾’𝓭 𝓹𝓵𝓪𝔂 𝓨𝓸𝓾 𝔀𝓸𝓾𝓵𝓭 𝓪𝓵𝔀𝓪𝔂𝓼 𝔀𝓲𝓷, 𝓪𝓵𝔀𝓪𝔂𝓼 𝔀𝓲𝓷 𝓑𝓾𝓽 𝓘 𝓼𝓮𝓽 𝓯𝓲𝓻𝓮 𝓽𝓸 𝓽𝓱𝓮 𝓻𝓪𝓲𝓷 𝓦𝓪𝓽𝓬𝓱𝓮𝓭 𝓲𝓽 𝓹𝓸𝓾𝓻 𝓪𝓼 𝓘 𝓽𝓸𝓾𝓬𝓱𝓮𝓭 𝔂𝓸𝓾𝓻 𝓯𝓪𝓬𝓮 𝓦𝓮𝓵𝓵, 𝓲𝓽 𝓫𝓾𝓻𝓷𝓮𝓭 𝔀𝓱𝓲𝓵𝓮 𝓘 𝓬𝓻𝓲𝓮𝓭 ‘𝓒𝓪𝓾𝓼𝓮 𝓘 𝓱𝓮𝓪𝓻𝓭 𝓲𝓽 𝓼𝓬𝓻𝓮𝓪𝓶𝓲𝓷𝓰 𝓸𝓾𝓽 𝔂𝓸𝓾𝓻 𝓷𝓪𝓶𝓮 𝓨𝓸𝓾𝓻 𝓷𝓪𝓶𝓮 • 𝓐𝓭𝓮𝓵𝓮 • 𝓦𝓱𝓪𝓽 𝓪𝓶 𝓘 𝓷𝓸𝔀? 𝓦𝓱𝓪𝓽 𝓪𝓶 𝓘 𝓷𝓸𝔀? 𝓦𝓱𝓪𝓽 𝓲𝓯 𝓘’𝓶 𝓼𝓸𝓶𝓮𝓸𝓷𝓮 𝓘 𝓭𝓸𝓷’𝓽 𝔀𝓪𝓷𝓽 𝓪𝓻𝓸𝓾𝓷𝓭? 𝓘’𝓶 𝓯𝓪𝓵𝓵𝓲𝓷𝓰 𝓪𝓰𝓪𝓲𝓷, 𝓘’𝓶 𝓯𝓪𝓵𝓵𝓲𝓷𝓰 𝓪𝓰𝓪𝓲𝓷, 𝓘’𝓶 𝓯𝓪𝓵𝓵𝓲𝓷𝓰... • 𝓗𝓪𝓻𝓻𝔂 𝓼𝓽𝔂𝓵𝓮 • 0:40 𝑨 𝒔𝒆𝒂 𝒐𝒇 𝒃𝒍𝒐𝒐𝒅‌
david_kushner_daylight.mp3
8.83M
𝓞𝓱, 𝓘 𝓵𝓸𝓿𝓮 𝓲𝓽 𝓪𝓷𝓭 𝓘 𝓱𝓪𝓽𝓮 𝓲𝓽 𝓪𝓽 𝓽𝓱𝓮 𝓼𝓪𝓶𝓮 𝓽𝓲𝓶𝓮 𝓨𝓸𝓾 𝓪𝓷𝓭 𝓘 𝓭𝓻𝓲𝓷𝓴 𝓽𝓱𝓮 𝓹𝓸𝓲𝓼𝓸𝓷 𝓯𝓻𝓸𝓶 𝓽𝓱𝓮 𝓼𝓪𝓶𝓮 𝓿𝓲𝓷𝓮 𝓞𝓱, 𝓘 𝓵𝓸𝓿𝓮 𝓲𝓽 𝓪𝓷𝓭 𝓘 𝓱𝓪𝓽𝓮 𝓲𝓽 𝓪𝓽 𝓽𝓱𝓮 𝓼𝓪𝓶𝓮 𝓽𝓲𝓶𝓮 𝓗𝓲𝓭𝓲𝓷' 𝓪𝓵𝓵 𝓸𝓯 𝓸𝓾𝓻 𝓼𝓲𝓷𝓼 𝓯𝓻𝓸𝓶 𝓽𝓱𝓮 𝓭𝓪𝔂𝓵𝓲𝓰𝓱𝓽 𝓕𝓻𝓸𝓶 𝓽𝓱𝓮 𝓭𝓪𝔂𝓵𝓲𝓰𝓱𝓽, 𝓻𝓾𝓷𝓷𝓲𝓷' 𝓯𝓻𝓸𝓶 𝓽𝓱𝓮 𝓭𝓪𝔂𝓵𝓲𝓰𝓱𝓽 𝓕𝓻𝓸𝓶 𝓽𝓱𝓮 𝓭𝓪𝔂𝓵𝓲𝓰𝓱𝓽, 𝓻𝓾𝓷𝓷𝓲𝓷' 𝓯𝓻𝓸𝓶 𝓽𝓱𝓮 𝓭𝓪𝔂𝓵𝓲𝓰𝓱𝓽 𝓞𝓱, 𝓘 𝓵𝓸𝓿𝓮 𝓲𝓽 𝓪𝓷𝓭 𝓘 𝓱𝓪𝓽𝓮 𝓲𝓽 𝓪𝓽 𝓽𝓱𝓮 𝓼𝓪𝓶𝓮 𝓽𝓲𝓶𝓮 𝓣𝓮𝓵𝓵𝓲𝓷' 𝓶𝔂𝓼𝓮𝓵𝓯 𝓲𝓽'𝓼 𝓽𝓱𝓮 𝓵𝓪𝓼𝓽 𝓽𝓲𝓶𝓮 𝓒𝓪𝓷 𝔂𝓸𝓾 𝓼𝓹𝓪𝓻𝓮 𝓪𝓷𝔂 𝓶𝓮𝓻𝓬𝔂 𝓽𝓱𝓪𝓽 𝔂𝓸𝓾 𝓶𝓲𝓰𝓱𝓽 𝓯𝓲𝓷𝓭 𝓘𝓯 𝓘'𝓶 𝓭𝓸𝔀𝓷 𝓸𝓷 𝓶𝔂 𝓴𝓷𝓮𝓮𝓼 𝓪𝓰𝓪𝓲𝓷? 𝓓𝓮𝓮𝓹 𝓭𝓸𝔀𝓷, 𝔀𝓪𝔂 𝓭𝓸𝔀𝓷, 𝓛𝓸𝓻𝓭, 𝓘 𝓽𝓻𝔂 𝓣𝓻𝔂 𝓽𝓸 𝓯𝓸𝓵𝓵𝓸𝔀 𝔂𝓸𝓾𝓻 𝓵𝓲𝓰𝓱𝓽, 𝓫𝓾𝓽 𝓲𝓽'𝓼 𝓷𝓲𝓰𝓱𝓽 𝓽𝓲𝓶𝓮 𝓟𝓵𝓮𝓪𝓼𝓮, 𝓭𝓸𝓷'𝓽 𝓵𝓮𝓪𝓿𝓮 𝓶𝓮 𝓲𝓷 𝓽𝓱𝓮 𝓮𝓷𝓭 𝓣𝓱𝓮𝓻𝓮'𝓼 𝓭𝓪𝓻𝓴𝓷𝓮𝓼𝓼 𝓲𝓷 𝓽𝓱𝓮 𝓭𝓲𝓼𝓽𝓪𝓷𝓬𝓮 𝓘'𝓶 𝓫𝓮𝓰𝓰𝓲𝓷' 𝓯𝓸𝓻 𝓯𝓸𝓻𝓰𝓲𝓿𝓮𝓷𝓮𝓼𝓼 𝓑𝓾𝓽 𝓘 𝓴𝓷𝓸𝔀 𝓘 𝓶𝓲𝓰𝓱𝓽 𝓻𝓮𝓼𝓲𝓼𝓽 𝓲𝓽, 𝓸𝓱 1:01 𝑨 𝒔𝒆𝒂 𝒐𝒇 𝒃𝒍𝒐𝒐𝒅‌
𝐌𝐚𝐭𝐡𝐢𝐥𝐝𝐚: 𝐥𝐬 𝐥𝐢𝐟𝐞 𝐚𝐥𝐰𝐚𝐲𝐬 𝐭𝐡𝐢𝐬 𝐡𝐚𝐫𝐝, 𝐨𝐫 𝐢𝐬 𝐢𝐭 𝐣𝐮𝐬𝐭 𝐰𝐡𝐞𝐧 𝐲𝐨𝐮'𝐫𝐞 𝐚 𝐤𝐢𝐝? 𝐋𝐞𝐨𝐧: 𝐚𝐥𝐰𝐚𝐲𝐬 𝐥𝐢𝐤𝐞 𝐭𝐡𝐢𝐬 -𝑨 𝒔𝒆𝒂 𝒐𝒇 𝒃𝒍𝒐𝒐𝒅‌-
𝑳𝒂𝒖𝒈𝒉𝒕𝒆𝒓𝒔 𝒄𝒂𝒏 𝒃𝒆 𝒂𝒓𝒕𝒊𝒇𝒊𝒄𝒊𝒂𝒍 𝒇𝒆𝒆𝒍𝒊𝒏𝒈𝒔 𝒄𝒂𝒏𝒕 خنده ها شاید مصنوعی باشن ولی احساسات هرگز... -𝑨 𝒔𝒆𝒂 𝒐𝒇 𝒃𝒍𝒐𝒐𝒅‌-
هدایت شده از 
اگه قرار نیست مال من باشی پس مال خودتم نیستی:(!
هیچ انسانی واقعا دلش نمیخواد بمیره! شده حتی یک دلیل واسه ادامه دادن پیدا کن و زندگی خودتو بساز اجازه نده زندگیت بدون لذت و قدردادنی سپری بشه و به پایان برسه تو حق اینکه حتی به مرگ فکر کنی رو نداری، به زندگی کردن ادامه بده و روزهای زیبا و خاطره های دلنشین خودتو رقم بزن! •آن یوهان -𝑨 𝒔𝒆𝒂 𝒐𝒇 𝒃𝒍𝒐𝒐𝒅‌-
Growing up is not getting older, it's understanding that makes people grow up... بزرگ شدن بالارفتن سن نیست این فهمیدنه که آدم هارو بزرگ میکنه ...️ -𝑨 𝒔𝒆𝒂 𝒐𝒇 𝒃𝒍𝒐𝒐𝒅‌-
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
𝗘𝘃𝗲𝗿𝘆 𝗽𝗲𝗿𝘀𝗼𝗻 𝗮𝗳𝗳𝗲𝗰𝘁𝘀 𝗮 𝗽𝗮𝗿𝘁 𝗼𝗳 𝘆𝗼𝘂. 𝗦𝗼𝗺𝗲 𝗽𝗲𝗼𝗽𝗹𝗲 𝗰𝗼𝗺𝗲 𝗶𝗻𝘁𝗼 𝘆𝗼𝘂𝗿 𝗹𝗶𝗳𝗲 𝘁𝗼 𝘀𝗵𝗼𝘄 𝘆𝗼𝘂 𝘁𝗵𝗲 𝗱𝗮𝗿𝗸 𝗵𝗮𝗹𝗳 𝗼𝗳 𝘆𝗼𝘂𝗿 𝗲𝘅𝗶𝘀𝘁𝗲𝗻𝗰𝗲. 𝗦𝗼𝗺𝗲 𝗽𝗲𝗼𝗽𝗹𝗲 𝗰𝗼𝗺𝗲 𝘁𝗼 𝗵𝗲𝗹𝗽 𝘆𝗼𝘂 𝗯𝗲𝗰𝗼𝗺𝗲 𝘁𝗵𝗲 𝗽𝗲𝗿𝘀𝗼𝗻 𝘆𝗼𝘂 𝘀𝗵𝗼𝘂𝗹𝗱 𝗯𝗲. 𝗦𝗼𝗺𝗲 𝗮𝗹𝘀𝗼 𝗰𝗿𝗲𝗮𝘁𝗲 𝗮𝗻 𝗼𝗽𝗽𝗼𝗿𝘁𝘂𝗻𝗶𝘁𝘆 𝗳𝗼𝗿 𝘆𝗼𝘂 𝘁𝗼 𝗸𝗻𝗼𝘄 𝘆𝗼𝘂𝗿𝘀𝗲𝗹𝗳 𝗮𝗻𝗱 𝘆𝗼𝘂𝗿 𝗮𝗯𝗶𝗹𝗶𝘁𝗶𝗲𝘀, 𝗮𝗻𝗱 𝗿𝗲𝗮𝗹𝗶𝘇𝗲 𝘄𝗵𝗼 𝘆𝗼𝘂 𝗿𝗲𝗮𝗹𝗹𝘆 𝗮𝗿𝗲 𝗮𝗻𝗱 𝘄𝗵𝗮𝘁 𝘆𝗼𝘂 𝘄𝗮𝗻𝘁. 𝗧𝗵𝗲𝗿𝗲𝗳𝗼𝗿𝗲, 𝘄𝗲 𝗲𝗶𝘁𝗵𝗲𝗿 𝗲𝗻𝗷𝗼𝘆 𝗼𝘂𝗿 𝗿𝗲𝗹𝗮𝘁𝗶𝗼𝗻𝘀𝗵𝗶𝗽𝘀 𝘄𝗶𝘁𝗵 𝗼𝘁𝗵𝗲𝗿 𝗽𝗲𝗼𝗽𝗹𝗲, 𝗼𝗿 𝗹𝗲𝗮𝗿𝗻, 𝗼𝗿 𝗴𝗮𝗶𝗻 𝗲𝘅𝗽𝗲𝗿𝗶𝗲𝗻𝗰𝗲 𝘁𝗼 𝗴𝗿𝗼𝘄. 𝗦𝗼 𝗯𝗲 𝗽𝗿𝗼𝘂𝗱 𝗼𝗳 𝘆𝗼𝘂𝗿 𝗽𝗮𝘀𝘁, 𝗮𝗻𝗱 𝘁𝗿𝘆 𝘁𝗼 𝗯𝗲 𝘁𝗵𝗲 𝗽𝗲𝗿𝘀𝗼𝗻 𝘆𝗼𝘂 𝗮𝗹𝘄𝗮𝘆𝘀 𝘄𝗮𝗻𝘁𝗲𝗱 𝘁𝗼 𝗯𝗲...
سخنی با شما عزیزان• میتونم بگم نود درصد از افرادی که تو این چنل هستن ، از طریق لینک ها به اینجا هدایت میشن یا برای ثبت نام و تحویل رزومه و بیو به پیوی بنده یا ادمینای دیگه مراجعه میکنن عموما سوال میکنن که اصلا رول یا رول رفتن چیه و باید برای عضو شدن تو ساید های مافیا و یا پلیس چه کار هایی انجام بدن ! تعریف کوتاه و مختصر رول : فضایی برای ارائه ی اعمال کارکتر خیالی و ساخته شده ی یک نفر یا گروهی از افراد در کنار یکدیگر تعریف ساده و روان رول رفتن : در واقع میتونیم بگیم که رول رفتن یه نوع مهارت نویسندگیه که افراد در کنار هم دیگه جمع میشن و با استفاده از مهارت های نوشتاری ، بیان رفتار و احساسات کارکترشون داستانی رو جلو میبرن که کار دست چنین نویسنده ی مختلف و رول پلیرهای خبره دیگست. -𝑨 𝒔𝒆𝒂 𝒐𝒇 𝒃𝒍𝒐𝒐𝒅‌-
مثال هایی برای نحوه ی رول رفتن : •کارکتر مافیایی• هنوز قلبم تند میزد * حالم خراب بود * من دیگه نمیتوستم کنار جسد تیکه پاره ی اون دختر بمونم * از سر جام بلند میشم * دستام خونی بود و لباسام همه خیس آب شده بودن * اورژانس رسیده بود اما کار از کار گذشته بود * همه چیز مبهم بود و من گیج بودم * •کارکتر پلیس • ماشینو ترمز میزنم* اون ... اون دیگه کیه؟ جرقه ی تو ذهنم میزنه* یه حادثه... اگه کسی قصد جونشو کرده چرا فرار نمیکنه ؟ فرمون میچرخونم و جلوت ترمز میگیرم* پیاده میشم* میام سمتت* اتفاقی افتاده اقا؟ خون‌ریزی دارید! نگاهی به رد خون میکنم* زیر لب * عجیبه ! برای رول پلیر بودن باید چی کار هایی انجام داد : 1. مشخص کردن ساید کارکتر ( مامور پلیس ، مافیا و یا شهروند مفید ) 2 . ساخت کارکتر و تحویل دادن بیو 3. خوندن چندین باره قوانین 4.شناخت دیگر رول پلیر ها 5. استفاده از قوه ی تخیل و شروع رول رفتن ... در ابتدا درنظر داشته باشید که ایا توانایی شروع رول و انجام این بازی رو دارید یا نه چون اگه وارد رول شدید و اون رو نصفه کاره رها کردین نه تنها روال بازی رو از دور خارج میکنین بلکه ممکنه باعث اختلال در بازی دیگر رول پلیر ها بشین . اینو به یاد داشته باشین که چنل دریایی از خون همیشه پذیرای عوض های تازه کاره پس اگه مایلین حتما به جمع ما بپیوندین. -𝑨 𝒔𝒆𝒂 𝒐𝒇 𝒃𝒍𝒐𝒐𝒅‌-
هیوا همانطور که به سنگ بیرحمی که حکم سند مهر و امضا شده ی مرگِ ' معشوقی که فرصت خطاب کردن او و گفتن دوستت دارم را با مرگش تماما از بین برده بود ' را داشت چشم دوخته بود گفت :<دیو! من ...> انگار کلمات در گلویش گیر کرده بودند اما بلاخره به زبان آورد که : <من دوستش داشتم و اون حالا تو سینه ی خاکه مسخرست نه؟> چهره اش خیس بود و لبخند تمسخر آمیزی نسبت به وضعیت خود بر چهره داشت .دستانش را بالا آورد و نشان داد . _<خودم تو خاک گذاشتمش ! با دستای خودم .> و دگر چیزی برای گفتن نماند. -𝑨 𝒔𝒆𝒂 𝒐𝒇 𝒃𝒍𝒐𝒐𝒅‌-
8C3XfheD_128_Back To Me - VANOTEK ft ENELI.mp3
9.17M
𝓖𝓲𝓿𝓮 𝓶𝓮 𝓪 𝓻𝓮𝓪𝓼𝓸𝓷 𝔀𝓱𝔂 𝔂𝓸𝓾 𝓼𝓪𝓲𝓭 𝓰𝓸𝓸𝓭-𝓫𝔂𝓮 𝓖𝓲𝓿𝓮 𝓶𝓮 𝓪 𝓻𝓮𝓪𝓼𝓸𝓷 𝓯𝓸𝓻 𝓽𝓱𝓮 𝓵𝓸𝓷𝓮𝓵𝔂 𝓷𝓲𝓰𝓱𝓽𝓼 𝓖𝓲𝓿𝓮 𝓶𝓮 𝓪 𝓻𝓮𝓪𝓼𝓸𝓷 𝔀𝓱𝔂 𝔂𝓸𝓾 𝓭𝓲𝓭 𝓽𝓱𝓪𝓽 𝓝𝓸 𝓷𝓮𝓮𝓭 𝓽𝓸 𝓯𝓪𝓵𝓵 𝓸𝓷 𝔂𝓸𝓾𝓻 𝓴𝓷𝓮𝓮𝓼 00:50 -𝑨 𝒔𝒆𝒂 𝒐𝒇 𝒃𝒍𝒐𝒐𝒅‌-
50380404069982.mp3
4.45M
Tαlк тσ мє иιcє ¢σмє ѕтяαιgнт fяσм тнє вαѕємєит тαѕнкєит тσ ∂υвαι тнєи ℓα ує тαℓк тσ мє иι¢є ωαт¢н συт ωнαт уσυ ѕαуιиg 00:49 -𝑨 𝒔𝒆𝒂 𝒐𝒇 𝒃𝒍𝒐𝒐𝒅‌-
مایل به کمی گفت و گو؟ منتظر سوالات ، نظرات ، انتقادات و ایده های ناب شما هستیم ... جواب ناشناس راس ساعت 00:00 در چنل گذاشته میشود و بعد از اتمام تایم ناشناس میتونین اونهارو در چنل 𝐈𝐧𝐜𝐨𝐠𝐧𝐢𝐭𝐨 مشاهده کنین. -𝑨 𝒔𝒆𝒂 𝒐𝒇 𝒃𝒍𝒐𝒐𝒅‌-
آرکو: در حالی که مَل مثل عقاب روی سرم وایساده تو حالت نشسته و دست از پا دراز تر در حالی که پشتم به مَله سرمو به عقب خم میکنم که صورتم روبه روی صورت مَل که پایینو نگاه میکنه باشه* دستامو بهم میزنم* _خببب من میخوام از اینا.. اشاره ای ب لباس فرم مَل میکنم.* _از این خفنا با کلاه کج بپوشمو توی یه ماشین مدل بالای پلیس لم بدم؛ لم میدم به زانو های مَل و لش میکنم که نشون بدم چجوری لم میدم* _با این قهوه ها تو لیوان مخصوص با آژیر تو خیابونای شهر رانندم بگردونتم. بعدش یکی بهم بی‌سیم بزنه گزارش بده؛ منم برم سر وقتش در ماشین باز کنمو سیگارمو بندازم زمین با پا لهش کنم. بعد زل بزنم تو تخم چشماش و بگم.. یهو تکیمو ور میدارمو بلند میشم* میچرخم سمت مَل و چند تا از انگشتای دستمو میبندم که به حالت تفنگ در بیاد* رو پنجه پا خودمو میکشم بالا که قدم به مَل برسه* با این وجود متاسفانه نمی‌رسه* اینبار دستمو به سمت بالا میکشم که تا روی پیشونی مَل برسه* _تو شهر منو بهم زدی؟؟؟ بنگ بنگ دست اسلحه شدمو فوت میکنم* -𝑨 𝒔𝒆𝒂 𝒐𝒇 𝒃𝒍𝒐𝒐𝒅‌-
امشبم راس ساعت 00:00 پارت های جدید ناشناس گذاشته میشه اگر مایل بودین به لینک ها سر بزنید منتظر سوالات ، نظرات و انتقادات زیبای شما هستیم .
_زندگی .. باید بگم بستگی داره شما چطور کار کنید که باب میل و آرزوهاتون یا برخلافش بشه.همیشه اینطور نیست که کائنات برای تیک خوردن موارد داخل لیست آرزوهای یه دختر بچه تمام نیروهای حیات رو به کار بگیره . نه نه اصلا؛این اتفاقات فقط داخل قصه های قبل از خواب برای نوزادانی که هنوز قدرک درک و تجزیه و تحلیل داستان رو ندارن قابل شنیدن اند. باید بگم درون این زندگی درست لحظه ای که فکر میکنی کائنات در حال فراهم کردن شرایط برای تو ان اسلحمو درست روی پیشونیت قرار میدم وبا خونسردی میگم:<صبر کن رفیق .متاسفانه به نیروی مثبت کائنات برای تحقق آرزوهات اعتقادی ندارم. خودت باید کافی تر میبودی.> و در نهایت... ** به خاطر دارم زمستان پنج سال گذشته بود که اون حادثه اتفاق افتاد. البته که قرار نبود هیچ فردی خبر دار شه و قرار هم نیست هیچ فرد زنده ای که توانایی آسیب رو داره خبر دار شه؛اما.. خب بیخیال! این یکی شاید ارزش بیان و خطر رو داشته باشه . -𝑨 𝒔𝒆𝒂 𝒐𝒇 𝒃𝒍𝒐𝒐𝒅‌-
برف سنگینی به زمین نشسته بود و بی صبرانه منتظر جا دادن رد پای دختر کوچولوی قصه داخل خودش بود. حاضرم به کتاب مقدس سوگند بخورم که از روز اول هم مشخص بود دخترِ "رییس، استاد یا بهترین دوستم" فکر تبدیل شدن به تهدیدی برای پدر و سپس من رو در سر میپروروند. اما خب من عاشق بازی ام. اجازه دادم که دختر کوچولوی قصه کاری رو که باب میلشه به انجام برسونه و تو خیال بر باد دادن من و امثال و اطرافیانِ من قدم های کوچیکشو بر داره .اینکارو هم کرد! بله بله ؛اینکار رو هم انجام داد. تلاشش تحسین بر انگیز بود .تقریبا میشه گفت تلاش درستی داشت ؛اما نکته اینجا بود که اون از خبر دار بودن من از تمام ماجرا خبر دار نبود . باید قبل از اون حادثه بهش میگفتم:< رفیق کوچولو! متاسفم اما .. من یه جاسوسم. متوجهی ؟ قطعا میتونستم تحت نظر بگیرمت بدون اینکه حتی متوجه شی. اون هم از طریق نزدیک ترین فرد به تو یعنی همسرت؛ البته که اینکار رو انجام دادم.> من از زمانی که دختر کوچولو به دنبال اثبات و پیدا کردن مدرک و ساخت پرونده برای هدیه دادن من به زندان خیالیش بود تا زمانی که در نهایت به همراه همکارانش روی برف های انباشته شده اطراف خونه‌ من _بی خبر از سوخت شدن تمام مدارک جمع آوری شدش در این حین_ قدم میزد از همه چیز با خبر بودم . صبر کن ببینم. اون فکر میکرد به همین راحتی قراره با اون لباسای فرم تمسخر آمیز ،جلیقه های پوشیده شده روی همون فرم ها و یه اسلحه که ظاهرا تازه پر شده بود و شرط میبندم دستش زمان شلیک باهاش میلرزید وارد خونم شه و مرحله آخر بازی خودش رو انجام بده؟ اوه متاسفم دختر کوچولو.. چون من داخل عمارت و اقامتگاهم قطعا افراد ماهر و حرف گوش کنی رو داشتم که با دستور آماده باش کمین کنن و دوستای عزیزتو به نوبت با بریدن گلو یا شلیک درست تو صورت و گردن به بهشت بفرستن و در نهایت تو به تنهایی افتخار ملاقات دوباره ی من رو به دست بیاری . زیبا نیست؟ حتی همسر جاسوست هم که تا پای جونش بهم وفادار بود و نقشه کلی رو لو داد هم در کنارت نبود تا مرگ احمقانتو مشاهده کنه. جدا چی با خودت فکر کرده بودی دختر؟ انقدر گیج و از مرگ همسر عزیزت آزرده خاطر و شوکه بودی که یه درصد به این فکر نکردی امون دادن به تو تنها به خاطر این بود که در نهایت من مرگ رو کادو پیچ شده بهت هدیه بدم و از فرصتی که برای فرار بهت دادم استفاده نکردی و به جای خروج و رفتن به خونه و عزا داری برای همسرت تو فقط اومدی که با من رو به رو شی . فنجون قهوه رو سر کشیدم و مزه ی زهر ماریشو به یک باره تحمل کردم و درست سر ساعتی که هر روز وارد کتابخونه میشدم وارد اونجا شدم. ظاهرا برنامه هامو حفظ بودی دختر کوچولو و طبق نقشه ای که ۹۰ درصد از عوامل و نیاز هاش برای اجرایی شدن از بین رفته بود به کتابخونه اومدی تا با من ملاقات داشته باشی و شانس کوچیکتو امتحان کنی. یادمه موهای تیره‌ت به طور آشفته ای روی شونه هات ریخته بودن و با وجود سرمای استخوان سوز اونجا صورتت عرق کرده بود و چهره ی نگران و رنگ پریده ای داشتی که گمون کردم قراره قبل از شلیک و یا حتی تلاشم برای فشردن گلوت بیهوش شی و مرگتو خیلی آسون تر کنی. -𝑨 𝒔𝒆𝒂 𝒐𝒇 𝒃𝒍𝒐𝒐𝒅‌-