- 𝘁𝗿𝗮𝘂𝗺𝗮 .
عزیزِ ندیده یِ تروما .. وقتی از مصباح ناراحتی حس میکنه دوست نداشتنیترین پسرِ کره یِ زمینِ ، حس میکن
وقتی میگی برام اهمیت نداری با این فکر که چرا باورم نمیکنی قلبم فشرده میشه ، چشمهام خیس میشه ، بغض راهِ گلومُ میبنده ، خندههامُ گم میکنمُ درونم پر میشه از تاریکی ؛ تو چه بخوایی چه نخوایی من در مقابلِ انکارت راجعبِ ارزشی که برات قائلم اینشکلیَم .. .
- 𝘁𝗿𝗮𝘂𝗺𝗮 .
اینطور مواقع تا زمانی که دوباره بهم لبخند نزنی رنگِ آرامشُ نمیبینم ، حواست هست اصلا ؟! 💔 .
- ببین نشستم گوشه یِ اتاقمُ دارم غصه میخورم ؛ زانوهامُ بغل گرفتمُ منتظرم بهم بگی که دیگه قهر نیستی ، وگرنه برایِ حالِ خوبِ مصباح دیگه کاری ازم بر نمیادُ ممکنه تویِ هر چیزِ نامطلوبی غرق بشه.