- 𝘁𝗿𝗮𝘂𝗺𝗮 .
ولی من هنوز هم قصههامون رو پشتِ بومِ خونه مادربزرگتُ یادمه ، بخصوص اینکه همیشه یک نفر یکدفعهای می
آره خب .. صورتت خیلی قشنگ میشد اونطوری که میخندیدی :) ✨ .
۲۶ اسفند
۲۶ اسفند
عزیزِ ندیده یِ تروما .. وقتی از مصباح ناراحتی حس میکنه دوست نداشتنیترین پسرِ کره یِ زمینِ ، حس میکنه همه یِ غمهایِ عالم آوار میشه سرشُ دلش لبریز از غصه میشه.
۲۶ اسفند
- 𝘁𝗿𝗮𝘂𝗺𝗮 .
عزیزِ ندیده یِ تروما .. وقتی از مصباح ناراحتی حس میکنه دوست نداشتنیترین پسرِ کره یِ زمینِ ، حس میکن
• ببین چرا اصلا از سوم شخصِ مفرد استفاده کنم ؟! رو راست بگم .. وقتی ازم ناراحتی انگار من ضعیفترینُ بهدردنخورترین آدمِ دنیام 🙂 .
۲۶ اسفند
- 𝘁𝗿𝗮𝘂𝗺𝗮 .
• ببین چرا اصلا از سوم شخصِ مفرد استفاده کنم ؟! رو راست بگم .. وقتی ازم ناراحتی انگار من ضعیفترینُ
اینطور مواقع تا زمانی که دوباره بهم لبخند نزنی رنگِ آرامشُ نمیبینم ، حواست هست اصلا ؟! 💔 .
۲۶ اسفند
۲۶ اسفند
- 𝘁𝗿𝗮𝘂𝗺𝗮 .
عزیزِ ندیده یِ تروما .. وقتی از مصباح ناراحتی حس میکنه دوست نداشتنیترین پسرِ کره یِ زمینِ ، حس میکن
وقتی میگی برام اهمیت نداری با این فکر که چرا باورم نمیکنی قلبم فشرده میشه ، چشمهام خیس میشه ، بغض راهِ گلومُ میبنده ، خندههامُ گم میکنمُ درونم پر میشه از تاریکی ؛ تو چه بخوایی چه نخوایی من در مقابلِ انکارت راجعبِ ارزشی که برات قائلم اینشکلیَم .. .
۲۷ اسفند
- 𝘁𝗿𝗮𝘂𝗺𝗮 .
اینطور مواقع تا زمانی که دوباره بهم لبخند نزنی رنگِ آرامشُ نمیبینم ، حواست هست اصلا ؟! 💔 .
- ببین نشستم گوشه یِ اتاقمُ دارم غصه میخورم ؛ زانوهامُ بغل گرفتمُ منتظرم بهم بگی که دیگه قهر نیستی ، وگرنه برایِ حالِ خوبِ مصباح دیگه کاری ازم بر نمیادُ ممکنه تویِ هر چیزِ نامطلوبی غرق بشه.
۲۷ اسفند
۲۷ اسفند
◂ اولین باری که باهم رفتیم کافه انقدر فنجونِ شکلات داغِمون بزرگ بود که به جایِ خوردنش ، به اینکه چطور باید تمومِش کنیم نیمساعت پرتُ پلا میگفتیم و به کارمون میخندیدیم.
۲۸ اسفند
- 𝘁𝗿𝗮𝘂𝗺𝗮 .
◂ اولین باری که باهم رفتیم کافه انقدر فنجونِ شکلات داغِمون بزرگ بود که به جایِ خوردنش ، به اینکه چط
- به اینکه تونستی تمومِش کنی و من نه ، کلی افتخار کردم .. شکلاتهایِ کنارِ فنجونِ من همیشه متعلق به تو بود. ☕️ .
۲۸ اسفند
- 𝘁𝗿𝗮𝘂𝗺𝗮 .
-
۲۸ اسفند