eitaa logo
مبلغ یار (بانک محتوای تبلیغی)
342 دنبال‌کننده
128 عکس
59 ویدیو
5 فایل
🌺 جواب سوالات و شبهات خود را از ما بخواهید 🌺 🆔 @baligh1 1⃣ خاطرات شهدا 2⃣ داستان های مذهبی 3⃣ سوالات و شبهات 4⃣ نکات قرآنی آدرس سایت 1baligh.ir
مشاهده در ایتا
دانلود
✅ "آفرین به مسوولی که مثل مردم غذا می خوره" 💠یک روز در حاج عمران در قرارگاهی بودیم. ناهار آن روز مرغ بود. آقا مهدی (باکری) ظهر با قیافه خسته و خاک آلود که حاکی از گرسنگی و تشنگی شدید او بود، وارد شد. 💢ناهار را جلوی ما گذاشتند و هنوز شروع نکرده بودیم که یکی از برادران به آقا مهدی گفت: بخور! گرسنه ای، صبحانه هم که نخورده ای. 🌀آقا مهدی گفت: آیا بسیجی‌ها هم الآن مرغ می خوردند؟ وقتی با سکوت ما مواجه شد، مرغ را کنار گذاشت و به دو سه قاشق برنج خالی اکتفا کرد. #خاطرات_شهدا #شهید_ابراهیم_همت #همدردی 🔰کانال مبلغ یار 🆔 @myar97
✅ "فداها ابوها" 🌀آیت الله سید نصر الله مستنبط از کتاب «کشف اللئالی» نقل فرموده که روزی عده ای از شیعیان وارد مدینه شدند و پرسش هایی داشتند که می خواستند از محضر امام کاظم(ع) بپرسند. 💢امام علیه السلام در سفر بودند، پرسش های خود را نوشته به دودمان امامت تقدیم نمودند، چون عزم سفر کردند برای پاسخ پرسش های خود به منزل امام(ع) شرفیاب شدند، امام کاظم(ع) مراجعت نفرموده بود و آنها امکان توقف نداشتند. 💠از این رو حضرت معصومه(س) پاسخ آن پرسش ها را نوشتند و به آنها تسلیم نمودند، آنها با مسرت فراوان از مدینه منوره خارج شدند، در بیرون مدینه با امام کاظم(ع) مصادف شدند و داستان خود را برای آن حضرت شرح دادند. ♨️هنگامی که امام(ع) پرسش های آنان و پاسخ های حضرت معصومه(س) راملاحظه کردند، سه بار فرمودند: 🌹«فداها ابوها» «پدرش به قربانش باد.»🌹 #حضرت_معصومه_سلام_الله_علیها #داستان_های_مذهبی #علم 🔰کانال مبلغ یار 🆔 @myar97
✅ "راهگشای مشکلات علمی ملاصدرا چی بود؟" 💢مرحوم صدر المتألهین شیرازی، فیلسوف بزرگ جهان اسلام و صاحب کتاب گرانسنگ «اسفار اربعه» شاهکار فلسفه اسلامی، در سالهای اواخر عمر پر برکت خود، تبعید شده و در روستای«کهک» قم مقیم گشته و در آنجا به تحریر مباحث فلسفی مشغول شده بود. 💠ایشان گفته است: هرگاه در زمینه ی فلسفه، مشکلی برایم پیش می آمد که از حلّ آن عاجز می ماندم، با پای پیاده از کهک به قم می رفتم و به کنار قبر حضرت فاطمه ی معصومه سلام اللّه علیها رفته، از آن حضرت استمداد می نمودم. 🌀با این کار، مسأله و مشکل من حل می شد و سپس به روستای کهک باز می گشتم. 🔰کانال مبلغ یار 🆔 @myar97
هدایت شده از 
✅ "ادب علامه (ره) به حضرت معصومه (س)" 💠مرحوم علامه طباطبایی در زمان سکونت در قم، در ماه های رمضان، پیش از افطار به حرم ملکوتی کریمه ی اهل بیت، فاطمه ی معصومه سلام الله علیها مشرف می شدند و با بوسه زدن بر ضریح مطهر آن بانوی بزرگوار، روزه ی خود را افطار می کردند. 💢علامه شهید مطهّری، هرگاه نام مرحوم علامه طباطبایی را به زبان می آورد، می گفت: روحم به فدای او باد. 🌀یکی از دانشمندان از استاد مطهّری پرسید: دلیل این همه تجلیل و احترام شما از علاّمه طباطبایی چیست؟ استاد مطهّری در پاسخ گفت: من فیلسوف و عارف بسیار دیده ام و احترام من به علاّمه طباطبائی به خاطر فیلسوف بودن ایشان نیست، بلکه از این جهت است که او عاشق و دلباخته ی اهل بیت است. چرا که علاّمه طباطبایی در ماه رمضان روزه ی خود را با بوسه بر ضریح مقدّس حضرت معصومه سلام الله علیها افطار می کرد. ♨️ابتدا پیاده از منزل تا حرم مطهّر(با توجّه به آن سنین پیری و دوری راه) مشرف می شد. ضریح مقدّس را می بوسید، سپس به خانه می رفت و غذا می خورد. 🔰کانال مبلغ یار 🆔 @myar97
✅ "نون حلال بهتر از اون دو تاست" 💢بحث تقسیم اراضی که پیش اومد، عبدالحسین گفت: "دیگه این روستا جای زندگی نیست، آب و زمین رو به زور گرفتن و میخوان بین مردم تقسیم کنند، بدتر این که سهم چند تا بچه یتیم هم قاطی این هاست". 💠رفتیم مشهد. خانه یکی از اهالی که خالی بود. موقتل همان جا ساکن شدیم. مانده بود کار. 🌀دو ماه شاگرد سبزی فروشی شدم و پانزده روز شاگرد لبنیاتی. اما سر هیچ کدام دوام نیاورد. می گفت: "سبزی فروشه که سبزی ها رو خیس می کنه که سنگین بشه، لبنیاتی هم جنس خوب و بد رو قاطی می کنه و غش و کم فروشی داره. از همه بدتر اینه که میخوان منم مثل خودشون بشم." ♨️بعد از آن یک بیل و کلنگ برداشت و رفت سر گذر. بعد از سه چهار روز یک بنا پیدا شده بود که عبدالحسین رو با خودش ببرد. 💢جان کندن داشت، مزدش هم روزی ده تومن بود ولی به قول عبدالحسین: 🌹"هیچ طوری نیست، نون رحمت کشی نون پاک و حلالیه، خیلی بهتر از اون دو تاست."🌹 📚 خاک های نرم کوشک 🔰کانال مبلغ یار 🆔 @myar97
✅ "طرفدار شاهی یا خمینی؟" 💢 زمان شاه بود. همه در صف ایستاده‌ بودیم که چند نفر با کارتن موز و کیک وارد مدرسه شدند. قبل از این که موز و کیک به هر نفر بدهند، ازش می پرسیدند: "طرفدار شاهی یا خمینی؟". اگه می گفت: شاه، بهش می دادند. 💠 نوبتش که شد، دیدم با چهره سرخ شده، کیک و موز را گرفت و زد زمین و با فریاد گفت: "نه موز و کیکتون رو میخوام نه اون شاه نادونتون رو، من عاشق امام هستم." بعدش هم از مدرسه دوید بیرون. 🌀 مادرش می گفت: اون روز بعد مدرسه، رفت هر چی پول تو جیبی داشت، داد عکس امام خرید و آورد خونه و با سنجاق چسباند رو سینه اش. 🔰کانال مبلغ یار 🆔 @myar97
✅ "برای رفیقم واجب تره" 💠مادر بهش گفت: ابراهیم! سرما اذیتت نمی کنه؟ گفت: نه مادر! هوا خیلی سرد نیست. هوا خیلی سرد بود، ولی نمی خواست ما را توی خرج بیندازد. 🌀دلم نیامد. همان روز رفتم و یک کلاه برایش خریدم. صبح فردا کلاه را سرش کشید و رفت. 💢ظهر که برگشت، بدون کلاه بود. گفتم: کلاهت کو؟ گفت: اگه بگم دعوام نمی کنی؟ گفتم: نه مادر، مگه چبکارش کردی؟ گفت: یکی از بچه‌های مدرسه مون با دمپایی میاد. امروز سرما خورده بود، دیدم کلاه برای اون واجب تره. 🔰کانال مبلغ یار 🆔 @myar97
✅ "مال بیت الماله!!!!" 💠 نانوایی محل بسته بود و برای خرید نان مسافت زیادی را باید طی می کردیم. به محسن که تازه از راه رسیده بود، گفتم: مادرجان! نانوایی بسته بود. میری یه جای دیگه چند تا نون بگیری؟ 💢گفت: بله! چرا که نه؟ بعد موتورش را گذاشت داخل حیاط و کیسه را از من گرفت. پرسیدم: "چرا با موتور نمی ری؟ گفت: آخه موتور مال من نیست، مال بیت الماله" #خاطرات_شهدا #حق_الناس #شهید_محسن_احمد_زاده 🔰کانال مبلغ یار 🆔 @myar97
✅ "اقتدار کودک در برابر دشمن" 🌀توی عملیات یک دفعه تیربار ژ.3 از کار افتاد. گفتیم: چی شد؟ پسر گفت: شلیک نمی کنه! نمی دونم چرا؟ ♨️وارسی کردیم. تیربار سالم بود. دیدیم انگشت سبابه پسر قطع شده. تیر خورده بود و نفهمیده بود! با انگشت دیگرش شروع کرد به تیراندازی کردن. 💠بعد عملیات دیدیم ناراحته. انگشتش را باندپیچی کرده بود. رفتیم بهش دلداری بدیم. گفتیم شاید غصه انگشتشو میخوره. 💢گفتیم: بابا! بچه ها شهید میشن، یه بند انگشت که این حرف ها رو نداره. گفت: "ناراحت انگشتم نیستم، از این ناراحتم که دیگه نمی تونم درست تیراندازی کنم". #ایثار #خاطرات_شهدا #صبر 🔰کانال مبلغ یار 🆔 @myar97
✅ "بزار اونا آدامس بفروشند" 💢با این که ما خودمان به پول آدامس فروشی نیاز داشتیم، ولی گاهی اوقات علی اجازه نمی داد من یا خودش فروش کنیم. 💠وقتی می دید بچه ای از خودش فقیرتر است و وضع و حالش از ما بدتر است، او را جلو می فرستاد و می گفت: "تو برو و تو اون ماشین، آدامس و شکلاتت رو بفروش. خودش کنار می ایستاد و نگاه می کرد. 💢من از این کار علی خیلی خوشم می آمد. با آن که علی آن موقع شاید کلاس دوم یا سوم ابتدایی بود، من همه کارهایش را بی برو برگرد قبول داشتم و می دانستم درست عمل می کند. 📚کتاب "دا" (خاطرات سیده زهرا حسینی) #خاطرات_شهدا #شهید_سید_علی_حسینی #ایثار 🔰کانال مبلغ یار 🆔 @myar97
⁉️اعراب چرا و چه زمانی فال بد می زدند⁉️ 🔻🔻🔻 🌹"وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَعْبُدُ اللَّهَ عَلَىٰ حَرْفٍ ۖ فَإِنْ أَصَابَهُ خَيْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ ۖ وَإِنْ أَصَابَتْهُ فِتْنَةٌ انْقَلَبَ عَلَىٰ وَجْهِهِ خَسِرَ الدُّنْيَا وَالْآخِرَةَ ۚ ذَٰلِكَ هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِين"🌹ُ 🌹"و از ميان مردم كسى است كه خدا را فقط بر يك حال [و بدون عمل‌] مى‌پرستد. پس اگر خيرى به او برسد بدان اطمينان يابد، و چون بلايى بدو رسد روى برتابد. در دنيا و آخرت زيان ديده است. اين است همان زيان آشكار."🌹 💠 در شان نزول این آیه نقل کرده اند: گروهی از اعراب بادیه نشین وقتی خدمت پیامبر صلی الله و علیه و آله و سلم می آمدند، 🔹اگر حال جسمانی آن ها خوب بود 🔹اسب آن ها کره خوبی آورده بود 🔹زن آن ها پسر زاییده بود 🔹و اموال و چهارپایانشان زیاد شده بود به اسلام و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم اعتقاد پیدا می گردند و مسلمان می شدند ولی 🔸اگر بیمار بودند 🔸همسرشان دختر آورده بود 🔸و اموالشان رو به نقصان گذاشته بود وسوسه‌های شیطانی قلبشان را فرا می گرفت و به آن ها می گفت: تمام این بختی ها به حاطر دین و آیینی است که پذیرفته اید و آن ها گول می خوردند و روی گردان می شدند. خداوند در این آیه، این گروه سست اعتقاد را که اعتقادش از عنکبوت سست تر است، سرزنش می نماید. #نکات_قرآنی #سوالات_و_شبهات #فال_بد 🔰کانال مبلغ یار 🆔 @myar97