eitaa logo
مبلغ یار (بانک محتوای تبلیغی)
344 دنبال‌کننده
118 عکس
43 ویدیو
5 فایل
🌺 جواب سوالات و شبهات خود را از ما بخواهید 🌺 🆔 @baligh1 1⃣ خاطرات شهدا 2⃣ داستان های مذهبی 3⃣ سوالات و شبهات 4⃣ نکات قرآنی آدرس سایت 1baligh.ir
مشاهده در ایتا
دانلود
✅ حضرت زهرا (س) ما را سیراب کرد 🌷 غلام‌علی ابراهیمی می گوید 🌷 💠 پانزده نفری افتادیم توی محاصره دشمن. از فشار تشنگی بی‌حال و خسته خواب‌مان برد. وقتی بیدار شدیم، "شهید محمد حسن فایده" گفت: 🌹«حضرت زهرا (س) در خواب به من آب دادند و قمقمه یکی از شهدا را پر از آب کردند».🌹 🌀 فوری رفتیم سراغ قمقمه شهدایی که اطراف‌مان بودند. یکی از قمقمه‌ها پر بود از آب خنگ. انگار همین الان داخلش یخ انداخته بودند. همه از آب شیرین و گوارایی که مهریه حضرت زهرا (س) است سیرآب شدیم. ✍ اهل بیت علیهم السلام خاندان کرم هستند و کسی را بدون کرم از خانه خود رد نمی کنند. تو صادقانه بخواه تا تو را اجابت کنند. 🔰 کانال مبلغ یار 🆔 @myar97
✅ "امنیت اجتماعی دغدغه‌ محمدهادی ذوالفقاری" 🌀 چند ماه پس از فتنه 88، در شبکه‌های ماهواره ای تبلیغ می کردند که چگونه در مکان های مختلف روی دیوارها شعارنویسی کنید. بیشتر صبح ها شاهد بودیم که روی دیوارها شعار نوشته بودند. 💢 هادی از هزینه شخصی خودش چند اسپری رنگ تهیه کرد و صبح های زود، قبل از این که به محل کار برود، در خیابان های محل با موتور دور می زد. اگر شعاری علیه مسئولان روی دیوار می دید، آن را پاک می کرد. . . می گفت: 🌺 "حالا که همه ی مردم پای انقلاب ایستاده‌اند، ما نباید به ضد انقلاب اجازه جولان دادن و عرض اندام بدهیم." 🌺 ✍ علت برخی از مفاسد اینه که مجرم در محیط اجتماعی احساس امنیت می کند. اگر متدینین حضور فعال در جامعه داشته باشند و از اماکن تفریحی، ورزشی و ... غافل نشوند، ناامنی را به مجرمین تزریق می کنند و موجب امنیت در جامعه می شوند. 📚 پسرک فلافل فروش (خاطرات شهید مدافع حرم محمدهادی ذوالفقاری) #خاطرات_شهدا #امنیت #شهید_محمد_هادی_ذوالفقاری‌ 🔰کانال مبلغ یار 🆔 @myar97
✅ "کمک مالی برای رضای الهی" 🌀 وقتی هادی شهید شد و برایش مراسم گرفتیم، اتفاق عجیبی افتاد. من در کنار برادر آقاهادی در مسجد بودم. 💢 یک خانمی آمد و همین طور به عکس شهید نگاه می کرد و اشک می ریخت. کسی هم او را نمی شناخت. 💠 بعد جلو آمد و گفت: با خانواده شهید کار دارم. برادر شهید جلو رفت. من فکر کردم از بستگان شهید هادی است اما برادر شهید هم او را نمی شناخت. ♨️ این خانم رو به ما کرد و گفت: چند سال قبل ما وضع مالی خوبی نداشتیم. خیلی گرفتار بودیم. برادر شما خیلی به ما کمک کرد. 🌀 برای ما عجیب بود. همه جور از هادی شنیده بودیم اما نمی دانستیم مخفیانه این خانواده را تحت پوشش داشته است. 📚 پسرک فلافل فروش (خاطرات شهید مدافع حرم محمدهادی ذوالفقاری) ✍ کارهای خیر تا زمانی باارزش می مانند که پوشانده شوند. پس خوبی هایت را بپوشان تا سالم بمانند. 🌺 "یادت باشد کار خیر رازی است بین تو و خدا، آن را فاش نکن." 🌺 🔰کانال مبلغ یار 🆔 @myar97
✅ "شهید باکری و حساسیت نسبت به بیت المال" 🌀 تنها باری که سرم داد زد، به خاطر بیت المال بود.کشاورزها کنار جاده اهواز-دزفول، کاهو و گل کلم و سبزیجات می گذاشتند و می فروختند. 💢 مهدی مدام رفت و آمد داشت. گفت: اگر سبزی یا چیزی لازم دارم بنویسم تا از آنجا بخرد. 💠 خودکارش گوشه اتاق بود. برداشتم که بنویسم که یهو داد زد: "اون خودکار رو بزار سر جاش، از خودکار خودمون استفاده کن، اون مال بیت الماله" ✍ بیت المال سرمایه ملی است و دستبرد به بیت المال، ضایع کردن حقوق یک ملت است. مواظب حقوق مردم باشیم. 🌹صیانت از بیت المال=صیانت از حقوق مردم🌹 📚 نیمه پنهان ماه 6 (خاطرات شهید مهدی باکری) #خاطرات_شهدا #شهید_مهدی_باکری #بیت_المال 🔰 کانال مبلغ یار 🆔 @myar97
✅ "اشتغال زایی با حداقل امکانات" 💢 یکی از کسبه بارفروش می گفت: طیب خان خیلی به گردن من حق دارد. روز اولی که به خاطر بیکاری به تهران آمدم، چیزی برای خوردن نداشتم. 💠 روز بعد به سفارش یکی از مردم به بازار میوه رفتم. آنجا شنیدم که طیب خان مرد لوطی و باسخاوتی است. ♨️ به سراغ او رفتم و گفتم: از شهرستان آمده ام و بیکارم. 🌀 نگاهی به سر تا پای من انداخت و گفت: اهل کار هستی؟ بعد دو تا صندوق انگور به من داد و گفت: برو سر چهارراه و شروع کن به فروختن. 💢 گفتم: آخه من پول انگورها رو ندارم. گفت: عیب نداره، می فروشی و برمی گردونی. همین طور روز دوم چند تا صندوق دیگه تا این که ما هم شدیم بارفروش. ✍ اشتغال زایی "تدبیر" می خواهد نه "شعار". 📚 خاطرات شهید طیب حاج رضایی #شهید_طیب_حاج_رضایی #خاطرات_شهدا #اشتغال_زایی 🔰 کانال مبلغ یار 🆔 @myar97
✅ "فراهم کردن هزینه عروسی جوان نیازمند" 💢 یک بار جوانی به مقابل حجره او آمد. به طیب خان گفت: چند روز دیگه قرار عروسی بگیرم. نه پول برای مجلس عروسی دارم و نه پول برای اجاره خانه. کمکم کنید. 💠 طیب خان وقتی مطمئن شد که او صادقانه صحبت کرده، گفت: همین جا بمان. ♨️ با این که می توانست کسی را بفرستد، اما خودش راه افتاد. در میدان میوه چرخی زد و برگشت. یک دسته بزرگ اسکناس‌ در دستش بود. 🌀 به یاد دارم که آن جوان با پولی که طیب برایش جمع کرد، هم مجلس عروسیش را برپا کرد و هم خانه خرید. 💢 شب های عید که می شد، از همه میدانی ها می خواست به فقرا کمک کنند و خودش هم خیلی به مردم کمک می کرد و هر کس را که می فهمید واقعا گرفتار است، کمکش می کرد. ✍ از نیازمندان دستگیری کنیم تا اهل بیت علیهم السلام در روز جزاء از ما دستگیری کنند. 📚 خاطرات شهید طیب حاج رضایی 🔰 کانال مبلغ یار 🆔 @myar97
✅ ادب طیب نسبت به امام رضا (ع) 💢 یکی دو تا از لوطی های مشهد حسابی با او رفیق شدند. اصرارداشتند که طیب خان به مشهد و به منزل آن ها برود. 💠 او هم یک بار با دوستان به مشهد رفت و مهمان آن ها شد و حسابی از او پذیرایی کردند. ♨️ تا این که یک روز به طیب خان گفتند: می خواهیم در مشهد یک کافه راه بیندازیم. می خواهیم شما در افتتاح آن حضور داشته باشید. قصد آن ها راه اندازی یک مشروب فروشی بود. 🌀 طیب خان تا این را فهمید، گفت: شما خجالت نمی کشید! کنار حرم امام رضا (ع) که جای این کارها نیست. 💢 خلاصه این قدر با لوطی های مشهد صحبت کرد تا آن ها را از این کار منصرف کرد. ✍ 🌹"برای حذف گناه از جامعه، زمینه های گناه را نابود کنیم."🌹 📚 خاطرات شهید طیب حاج رضایی #خاطرات_شهدا #شهید_طیب_حاج_رضایی #ادب 🔰 کانال مبلغ یار 🆔 @myar97
✅ "توجه فوق العاده شهید صیاد شیرازی به نماز اول وقت" 💠 سوار بر هلی کوپتر در آسمان کردستان بودیم. دیدم صیاد، مدام به ساعتش نگاه میکنه. 💢 وقتی علت کارشو پرسیدم گفت: الان موقع نمازه، بعدش هم به خلبان اشاره کرد که همینجا فرود بیا. 🌀 خلبان گفت: این منطقه زیاد امن نیست که اجازه بدین تا مقصد صبر کنیم. ♨️ گفت: اشکالی نداره، ما باید همین جا نماز بخونیم. 💠 هلی کوپترنشست. صیاد با آب قمقمه ای که داشته وضو گرفت و به نماز ایستاد، ما هم به او اقتدا کردیم. ✍ "نماز اول وقت آسمان و زمین نمی شناسد، جنگ و ... نمی شناسد. هر جا بودی، به امام حسین (ع) اقتدا کن و نمازت را اول وقت بخوان. 📚 امیر دلاور (خاطرات شهید علی صیاد شیرازی) 🔰 کانال مبلغ یار 🆔 @myar97
✅ "هنر آن است که بی دست بگیری دستی" ♨️ بهش خبر دادند پانزده نفر از بچه های کمین ساعت هاست که آب ندارن. 🌀 حاج حسین به یکی از بچه ها گفت: اسلحتو بردار و دنبال من بیا. 💢 حاجی دست راستش قطع شده بود 💠 با دست چپش بیست لیتری آب رو کشید روی دوشش و حرکت کرد. ✍ "با کمترین امکانات می توان به دیگران خیر رساند. در انجام کار خیر بهانه تراشی نکنیم." 📗 خاطرات شهید حسین خرازی #خاطرات_شهدا #شهید_حسین_خرازی #ایثار 🔰 کانال مبلغ یار 🆔 http://eitaa.com/joinchat/3101556750Cff6ba723ba
✅ "مال مردم، مال مردمه" 💠 برای ماموریتی به شهر حلبچه رفته بودیم. 💢 در حال نوشتن خاطره بودم که خودکارم تموم شد. 🌀 در یکی از خرابه ها مدادی پیدا کردم و به نوشتن ادامه دادم. ♨️ لحظاتی بعد با ماشین به طرف مقصد بعدی حرکت کردیم. 💠 هنوز در حال نوشتن بودم که حاج حسین پرسید: فلانی! چیکار می کنی؟ 💢 گفتم: با مدادی که پیدا کردم دارم خاطره می نویسم. 🌀 ناگهان پاش رو گذاشت روی ترمز و گفت: برو مداد مردم رو بذار و بدگرد، مال مردم مال مردم است. ✍ 🌺"مراقب حق الناس باشیم که اندک آن هم پیش خدا بزرگ است."🌺 📚 وقت قنوت (خاطرات شهید حسین محمدیانی) 🔰 کانال مبلغ یار 🆔 http://eitaa.com/joinchat/3101556750Cff6ba723ba