eitaa logo
مبلغ یار (بانک محتوای تبلیغی)
344 دنبال‌کننده
118 عکس
43 ویدیو
5 فایل
🌺 جواب سوالات و شبهات خود را از ما بخواهید 🌺 🆔 @baligh1 1⃣ خاطرات شهدا 2⃣ داستان های مذهبی 3⃣ سوالات و شبهات 4⃣ نکات قرآنی آدرس سایت 1baligh.ir
مشاهده در ایتا
دانلود
✅ گره گشایی ابراهیم هادی در ازدواج ♨️سن و سال من بالا رفته بود. شغل خوبی داشتم. بارها برای ازدواج به خواستگاری رفتم. هر بار به یک مشکل برمی خوردم و ازدواج من به عقب می افتاد. یک بار سر مساله حجاب به توافق نرسیدیم. یک بار مساله مهریه، بار دیگر تفاوت فرهنگی خانواده ها و ... 🌀 دیگر مادر و خواهرم خسته شدند. خودم بیش از بقیه اذیت شدم. دو سال گذشت تا این که دو سال قبل در اول اردیبهشت رفتم بهشت زهرا. با دوستانم سر مزار یادبود ابراهیم، برایش مراسم تولد برگزار کردیم. 💠افراد بسیاری آمدند و از خاطرات ابراهیم شنیدند. خوشحال بودم که توانستم قدم کوچکی در این راه بردارم. 💢وقتی همه رفتند، به تصویر ابراهیم خیره شدم و گفتم: شما تا زنده بودی تلاش می کردی تا گره از کار مردم باز کنی، حالا هم که شهید شدی و خدا شما را زنده معرفی می کند. بعد در دلم گفتم: "ابراهیم جان! همه برای تولد کادو می برند، من از تو کادو می خواهم. یک کاری کن دفعه بعد با همسرم به دیدنت بیایم." ♨️روز بعد یکی از دوستان تماس گرفت و خانواده ای را معرفی کرد. با این که در حوصله این کار را نداشتم، اما بار دیگر با مادر و خواهرم راهی شدیم. تمام مراحل کار خوب پیش می رفت. همانی بود که می خواستیم. هیچ مشکلی نبود. نه مهریه و نه برای موارد دیگر، هیچ اختلافی بین خانواده ها نبود. 🌀بعد از تمام صحبت ها به ما گفتند: برای صحبت های خصوصی به این اتاق بروید. به محض این که همراه دختر خانم وارد اتاق شدم، چشمم به تصویر بزرگ آقا ابراهیم بر روی دیوار افتاد. 💢وقتی نشستم، به عنوان اولین سوال پرسیدم: شما شهید ابراهیم هادی را می شناسید؟ ایشان هم با تعجب گفت: بله! شهید هادی همرزم پدرم بودند. آن ها در یک محل زندگی می کردند و بنده هم به این شهید والامقام بسیار اعتقاد دارم و ... 💠خلاصه هفته بعد بهشت زهرا رفتم. همراه با همسرم به کنار مزار یادبودش آمدیم و برای عرض تشکر ساعتی را در کنارش نشستیم. آخر همسرم هم مانند من از ابراهیم خواسته بود که یک همسر مناسب برایش انتخاب کند. 📚سلام بر ابراهیم 2 (خاطرات شهید ابراهیم هادی) 🔰کانال مبلغ یار 🆔 @myar97
✅ "برای رفیقم واجب تره" 💠مادر بهش گفت: ابراهیم! سرما اذیتت نمی کنه؟ گفت: نه مادر! هوا خیلی سرد نیست. هوا خیلی سرد بود، ولی نمی خواست ما را توی خرج بیندازد. 🌀دلم نیامد. همان روز رفتم و یک کلاه برایش خریدم. صبح فردا کلاه را سرش کشید و رفت. 💢ظهر که برگشت، بدون کلاه بود. گفتم: کلاهت کو؟ گفت: اگه بگم دعوام نمی کنی؟ گفتم: نه مادر، مگه چبکارش کردی؟ گفت: یکی از بچه‌های مدرسه مون با دمپایی میاد. امروز سرما خورده بود، دیدم کلاه برای اون واجب تره. 🔰کانال مبلغ یار 🆔 @myar97
✅ "فراهم کردن هزینه عروسی جوان نیازمند" 💢 یک بار جوانی به مقابل حجره او آمد. به طیب خان گفت: چند روز دیگه قرار عروسی بگیرم. نه پول برای مجلس عروسی دارم و نه پول برای اجاره خانه. کمکم کنید. 💠 طیب خان وقتی مطمئن شد که او صادقانه صحبت کرده، گفت: همین جا بمان. ♨️ با این که می توانست کسی را بفرستد، اما خودش راه افتاد. در میدان میوه چرخی زد و برگشت. یک دسته بزرگ اسکناس‌ در دستش بود. 🌀 به یاد دارم که آن جوان با پولی که طیب برایش جمع کرد، هم مجلس عروسیش را برپا کرد و هم خانه خرید. 💢 شب های عید که می شد، از همه میدانی ها می خواست به فقرا کمک کنند و خودش هم خیلی به مردم کمک می کرد و هر کس را که می فهمید واقعا گرفتار است، کمکش می کرد. ✍ از نیازمندان دستگیری کنیم تا اهل بیت علیهم السلام در روز جزاء از ما دستگیری کنند. 📚 خاطرات شهید طیب حاج رضایی 🔰 کانال مبلغ یار 🆔 @myar97
✅ "دستگیری کن تا دستت را بگیرند" 💢 یکی از شیعیان امام کاظم (ع) شخصی است به نام علی بن یقطین. هارون به خاطر علاقه ای که به این شخص داشت، اون رو به عنوان وزیر خودش انتخاب کرده بود ولی علی بن یقطین شیعه بود و هیچ علاقه ای به هارون نداشت. 💠 یه روز اومد پیش امام (ع) و عرض کرد: یا بن رسول الله! اگه اجازه بدین من از وزارت استعفا بدم. آخه از دست آدم ظالمی مثل هارون خسته شدم. ♨️ آقا فرمودند: اتفاقاً تو باید باشی. چرا باشم؟ چون وقتی تو باشی خیالم راحته که تو دربار هارون یه نفر هست که هوای شیعیان رو داشته باشه و به اون ها کم کنه و مشکلاتشون رو حل کنه. اگه قول بدی هوای شیعیان رو داشته باشی، من ضمانت می کنم که نه کشته شوی، نه زندان بری و نه فقیر بشی. 🌀 یه روز یکی از جاسوس های هارون اومد پیشش و گفت: خبر دااری وزیرت شیعه امام کاظم (ع) است و با ایشان ارتباط داره؟ گفت: نه. مطمئنی؟ گفت: آره. گفت: بزار امتحانش کنیم. فردا موقعی که خواست وضو بگیره، از یه جای مخفی چک کنیم و ببینیم که شبیه سنی ها وضو می گیره یا شیعه ها. 💢 اتفاقاً همون روز از طرف امام کاظم (ع) نامه ای به دستش رسید که از حالا به بعد شبیه سنی ها وضو بگیر. خیلی تعجب کرد ولی چون امام (ع) فرموده چشم. 💠 روز بعد هارون نگاه کرد و دید شبیه سنی ها وضو می گیره. به اون جاسوس گفت: دیدی گفتم اشتباه می کنی. از حالا به بعد هیچ حرفی رو در مورد این وزیرم ازت نمی پذیرم. ♨️ بعد از چند روز دوباره نامه ای از امام (ع) به دستش رسید که فرموده بود از حالا به بعد شبیه شیعه ها وضو بگیر. ✍ "اگه دوست داری امام زمانت هواتو داشته باشه، هوای شیعیان آقا رو داشته باش." 🔰 کانال مبلغ یار 🆔 http://eitaa.com/joinchat/3101556750Cff6ba723ba