eitaa logo
مبلغ یار (بانک محتوای تبلیغی)
340 دنبال‌کننده
130 عکس
62 ویدیو
5 فایل
🌺 جواب سوالات و شبهات خود را از ما بخواهید 🌺 🆔 @baligh1 1⃣ خاطرات شهدا 2⃣ داستان های مذهبی 3⃣ سوالات و شبهات 4⃣ نکات قرآنی آدرس سایت 1baligh.ir
مشاهده در ایتا
دانلود
⛔️ بعضی افراد می گویند: " ما فلان حاجت را داشتیم اما چون نگرفتیم دیگر به هیات و مراسم نمی آییم. " 💠🔻💠🔻💠 💢 به آنها می گویم: 💠یادتان می آید در کودکی کنار چرخ خیاطی می آمدید وسنجاق و سوزن می خواستید، فکر می کردید برایتان خوب است اما مادرتان می دانست که برای شما ضرر دارد، حتی ممکن بود با مادرتان قهر هم کنید. 💠بعضی حاجات ما حاجات سنجاق و سوزنی است، چون مهربان تر از مادر هستند به ما نمی دهند ولی چون ما متوجه نمی شویم قهر می کنیم. 💠اگر معرفت به اهل بیت (علیهم السلام) داشته باشیم حتما باید کار را به خاندان آنها واگذار می کنیم. ✔️ منبع: سخنرانی حجت الاسلام ماندگاری 🔰کانال مبلغ یار 🆔 @myar9
✅ "ما برای نماز می جنگیم" 💠فقط 14 سالش بود. شب عملیات رمضان دیدمش. تا نزدیکی های اذان صبح، پیش خودم بود. صدای اذان یکی از رزمنده ها آمد. اذان صبح شده بود. 💢 من بودم و گشتاسب و پیرمردی که کنارمان می جنگید. باران آتش و گلوله، لحظه ای تمامی نداشت. 🌀پیرمرد گفت: مگر می شود توی این اوضاع، نماز خواند و ...؟ هنوز حرف های پیرمرد تمام نشده بود که گشتاسب حالت مردانه ای به خود گرفت و گفت: عمو! حواست کجاست؟! یادت رفته ما برای همین نماز آمدیم و داریم می جنگیم؟! بعدش هم "الله اکبر" گفت و شروع کرد به نماز خواندن. #شهید_گشتاسب_گشتاسبی #خاطرات_شهدا #نماز 🔰کانال مبلغ یار 🆔 @myar97
⁉️ذوالکفل کیست و چرا به این نام نامیده شده است⁉️ 👇👇🔻🔻🔻👇👇 💠ذوالکفل یکی از پیامبران بنی اسرائیل است و در مورد علت این نامگذاری ایشان، سه نظریه وجود دارد: 1⃣چون خداوند ثواب زیادی به خاطر اعمال و عبادات زیاد او به او بخشیده بود، او را ذوالکفل می نامیدند. (کفل=نصیب و بهره) 2⃣چون تعهد کرده بود شب ها را به عبادت برخیزد و و روزها را روزه بدارد و هنگام قضاوت خشمگین نشود و تا آخر هم بر این عهد وفادار ماند، به او این لقب داده شد. 3⃣ذوالکفل لقب حضرت الیاس (از پیامبران بنی اسرائیل) است. #نکات_قرآنی #سوالات_و_شبهات #ذوالکفل 🔰کانال مبلغ یار 🆔 @myar97
✅ "خداشناسی عمیق" 💠روزي شخصي امام حسن عسکري عليه السلام را در آن هنگام که کودک بود مشاهده کرد که در کنار عده اي از کودکان که بازي مي کردند ايستاده است و گريه مي کند. 💢او پنداشت که علت گريه ي امام، نداشتن اسباب بازي است، از اين رو نزد حضرت رفت و گفت: «ناراحت نباش، اي پسر رسول خدا! من برايت اسباب بازي مي خرم!» 🌀امام با ناراحتي فرمود: «يا قليل العقل! ما للّعب خلقنا.» «اي کم عقل ما براي بازي آفريده نشده ايم؟» ♨️او با تعجب گفت: «پس براي چه خلق شده ايد؟» فرمود: «للعلم و العبادة.» «براي دانش و پرستش» 💠او گفت: «از کجا اين را ميگويي؟» فرمود: «زيرا خداوند فرموده: «افحسبتم انما خلقناکم عبثا و انکم الينا لا ترجعون» [سوره مومنون،آیه115] . «آيا گمان ميکنيد که شما را بيهوده (و براي بازي) آفريده ايم و شما به ما بازگشت نمي کنيد؟» 💢او گفت: «با آنکه کودک هستي و گناهي بر تو نيست چرا اينگونه منقلب هستي و از خدا مي ترسي؟» حضرت فرمود: 🌹مادرم را ديدم که با هيزمهاي بزرگ، آتش روشن ميکرد و آتش را از هيزمهاي کوچک شروع نمود. من ترس آن دارم که از هيزمهاي کوچک دوزخ باشم؟🌹 📚کرامات و مقامات عرفاتی امام حسن عسگری (سید علی حسینی قمی) #داستان_های_مذهبی #خداشناسی #امام_حسن_عسکری_علیه_السلام 🔰کانال مبلغ یار 🆔 @myar97
✅ "فداکاری یک زن زرتشتی" 💠یه روز مجتبی از جبهه اومده بود مرخصی. من بی تابی می کردم که اگه میشه نرو یا یه کم بیشتر بمون. 💢رفت تو ساکش و یه لنگه جوراب درآورد و گذاشت کف دستم. گفتم: باز شوخیت گرفته؟ گفت: به خاطر این لنگه جوراب، اگر هم بخوام، نمی تونم بمونم. 🌀یه لنگه جوراب ساده بود. از این بافتنیا. خیلی هم با سلیقه‌ بافته شده بود. گفتم: پس چرا یه لنگه است؟ گفت: یه روز یه پیرزن زرتشتی اومد پیشم و گفت: "تو فرمانده این لشکری؟" گفتم: من کوچیک شمام، بفرمائید! ♨️پیرزن لنگه جوراب رو از کیفش درآورد و گفت: پسرم! تو خونه فقط به اندازه همین یه لنگه جوراب نخ داشتیم. اینو بپوش، خدا رو یاد کن و برو با دشمن بجنگ. 💠بعدش مجتبی گفت: مادرم! تو مادرمی! عزیز دلمی! اونم منو پسر خودش می دونه! حرف کدومتون رو گوش کنم؟ 💢ساکت شدم. قدرت نداشتم بگم خب حرف دلت رو گوش کن. دیگه فهمیدم که مجتبی مال من نیست. مال خداست. رفتنیه! پریدنیه! کدوم پرنده ای جلوی پرواز بچه اش رو می گیره که من گرفتم! وقتی خبر شهادتش رو برام آوردند، سرم رو بالا گرفتم و گفتم: یا زهرا! صبرم بده تا داغ سربازت رو تحمل کنم. 📚 فرشته ها هم عاشق می شوند #خاطرات_شهدا #ایثار #صبر_مادران_شهدا 🔰کانال مبلغ یار 🆔 @myar97
⁉️چرا خداوند فورا گناهکاران را مجارات نمی کند و مجازات را به تاخیر می اندازد⁉️ 💠خداوند در آیه 111 سوره انبیا دو علت را برای آن بیان می فرماید:🔻 🌹" وَإِنْ أَدْرِي لَعَلَّهُ فِتْنَةٌ لَكُمْ وَمَتَاعٌ إِلَىٰ حِين "🌹 🌹و من نمی‌دانم شاید این آزمایشی برای شماست؛ و مایه بهره‌گیری تا مدّتی (معیّن)!🌹ٍ 1⃣"امتحان و آزمایش". خدا هرگز در عذاب عجله نمی کند تا انسان را به حد کافی آزمایش کند و با او اتمام حجت نماید. 2⃣"مهلت دادن". افرادی که آزمایش آن ها تمام شده و مجازاتشان قطعی گردیده است، برای این که کیفرشان سخت تر شود، خدا نعمت را بر آن ها بیشتر می کند تا کاملا غرق در نعمت شوند. آن گاه همان طور که غرق در لذایذ هستند، تازیانه عذاب را بر آن ها می کوبد. #نکات_قرآنی #سوالات_و_شبهات #عذاب_الهی 🔰کانال مبلغ یار 🆔 @myar97
✅ "حتی دشمن هم فضل شما می گوید" 💠زمانی که امام حسن عسکری علیه السلام در زندان صالح بن وصیف بسر می برد عباسیون و صالح بن علی و کسانی که از مذهب تشیع منحرف بودند نزد صالح رفتند تا از او بخواهند بر امام حسن علیه السلام سختگیری کند. 💢صالح گفت: چه کنم؟ من دو نفر از شرورترین افراد را بر او گماشتم اما در اثر مشاهده رفتار او هر دو در نماز و عبادت خود بسیار کوشا شدند. 🌀به آنها گفتم چه خصلتی در حسن بن علی است که این گونه در شما تاثیر گذارده است؟ گفتند: چه می گویی درباره مردی که روز را روزه می گیرد و شب را عبادت می کند، نه سخن می گوید و نه به چیزی سر گرم می شود، وقتی به او نگاه می کنیم رگهای گردن ما می لرزد و حالی به ما دست می دهد که نمی توانیم خود را نگه داریم. ♨️ وقتی این سخنان را از صالح بن وصیف شنیدند ناامید برگشتند. 📚اصول کافی، باب مولد ابی الحسن بن علی علیه السلام، ح 23. #داستان_های_مذهبی #فضایل_اهل_بیت #امام_حسن_عسکری_علیه_السلام 🔰کانال مبلغ یار 🆔 @myar97
✅ کمک به محرومان ♦️دکتر سید عباس پاک نژاد یکی از این پزشکانی که تا وی در ارتباط بود می گوید: 💠« قبل از انقلاب بود با شهید مفتح آشنا شدم. او روحانی بود، آرام، سلیم و پاک دل. همیشه مثل رهبرش علی (عليه السلام) بود. می گفت: وقتی شاگرد دارم تدریس می کنم؛ وقتی بیکار هستم پهلوی منبر پیغمبر می نشینم ... 💢هفته ای دو سه روز می آمد به درمانگاه پیش من و هیچ وقت نبود که این مرد تنها بیاید. یکی دو نفر از این افراد محتاج و درمانده ی مستضعف همراهش بودند و می آورد و اگر ما توانایی داشتیم به رایگان معالجه می کردیم و اگر از نظر امکانات درمانگاه، توانایی مداوا نداشتیم، دکتر مفتح می گفت من هزینه اش را می پردازم شما به راننده ات بگو آمبولانس را بردارد و فلان وسیله را تهیه کند ... ». 🔰کانال مبلغ یار 🆔 @myar97
✅ تشویق اهل معروف 💠ابوهاشم جعفري که از نواده هاي حضرت جعفر طيار (ع) و از اصحاب مخصوص حضرت امام حسن عسکري و قبل از ايشان نيز از خواص اصحاب پدر بزرگوار ايشان بود، روايت نموده است که روزي در مجلس آن حضرت بود و ايشان به مناسبتي فرمود: 🌹"يکي از درهاي بهشت معروف نام دارد و از آن در کسي داخل نميشود مگر کساني که در دنيا به حوائج مردم رسيدگي کنند و کارهاي خير انجام دهند."🌹 💢راوي ميگويد من پس از شنيدن اين فرمايش آن حضرت در قلب خود خوشحالي اي احساس کردم زيرا من در برآوردن حوائج برادران ديني و شيعيان کوشا بودم. 🌀در اين هنگام متوجه شدم که آن حضرت به من اشاره فرمود و گفت: آري، کساني که در دنيا اهل معروفند، در آخرت هم به همان صفت شناخته خواهند شد و آنگاه درباره من دعا کرده و فرمودند: 🌹"خداوند تو را از آنان قرار دهد و گفتند تو به کارهاي خير خود ادامه بده و از کوشش در برآوردن حوائج برادران ديني و شيعيان دست برندار و آنچه در قلب تو گذشت، صحيح است و تو از اهل معروف ميباشي."🌹 🔰کانال مبلغ یار 🆔 @myar97
✅ "کاش حجابشون رو رعایت می کردند" 💠وقتی از چیزی ناراحت می شد، با هیچ کس حرف نمی زد و فقط سکوت می کرد. یک روز که از نماز جمعه برگشتم، دیدم خیلی ساکت هست. پرسیدم: داداش! اتفاقی افتاده؟ ناراحت به نظر می رسی؟! 💢با همان حجب و حیای همیشگی اش گفت: کاش خانم ها بیشتر مراقب حجابشون بودند. امروز پرده قسمت زنونه کنده شد بی اختیار چشمم افتاد به خانمی که چادر سرش نبور و موهاش کامل پیدا بود. اگه بیشتر مراعات می کردند، ثواب نماز ما با گناه آلوده نمی سد. 📚 کتاب روز تیغ #خاطرات_شهدا #شهید_علی_ماهانی #پشیمانی_از_گناه 🔰کانال مبلغ یار 🆔 @myar97
✅ "آفرین به مسوولی که مثل مردم غذا می خوره" 💠یک روز در حاج عمران در قرارگاهی بودیم. ناهار آن روز مرغ بود. آقا مهدی (باکری) ظهر با قیافه خسته و خاک آلود که حاکی از گرسنگی و تشنگی شدید او بود، وارد شد. 💢ناهار را جلوی ما گذاشتند و هنوز شروع نکرده بودیم که یکی از برادران به آقا مهدی گفت: بخور! گرسنه ای، صبحانه هم که نخورده ای. 🌀آقا مهدی گفت: آیا بسیجی‌ها هم الآن مرغ می خوردند؟ وقتی با سکوت ما مواجه شد، مرغ را کنار گذاشت و به دو سه قاشق برنج خالی اکتفا کرد. #خاطرات_شهدا #شهید_ابراهیم_همت #همدردی 🔰کانال مبلغ یار 🆔 @myar97
✅ "فداها ابوها" 🌀آیت الله سید نصر الله مستنبط از کتاب «کشف اللئالی» نقل فرموده که روزی عده ای از شیعیان وارد مدینه شدند و پرسش هایی داشتند که می خواستند از محضر امام کاظم(ع) بپرسند. 💢امام علیه السلام در سفر بودند، پرسش های خود را نوشته به دودمان امامت تقدیم نمودند، چون عزم سفر کردند برای پاسخ پرسش های خود به منزل امام(ع) شرفیاب شدند، امام کاظم(ع) مراجعت نفرموده بود و آنها امکان توقف نداشتند. 💠از این رو حضرت معصومه(س) پاسخ آن پرسش ها را نوشتند و به آنها تسلیم نمودند، آنها با مسرت فراوان از مدینه منوره خارج شدند، در بیرون مدینه با امام کاظم(ع) مصادف شدند و داستان خود را برای آن حضرت شرح دادند. ♨️هنگامی که امام(ع) پرسش های آنان و پاسخ های حضرت معصومه(س) راملاحظه کردند، سه بار فرمودند: 🌹«فداها ابوها» «پدرش به قربانش باد.»🌹 #حضرت_معصومه_سلام_الله_علیها #داستان_های_مذهبی #علم 🔰کانال مبلغ یار 🆔 @myar97
✅ "راهگشای مشکلات علمی ملاصدرا چی بود؟" 💢مرحوم صدر المتألهین شیرازی، فیلسوف بزرگ جهان اسلام و صاحب کتاب گرانسنگ «اسفار اربعه» شاهکار فلسفه اسلامی، در سالهای اواخر عمر پر برکت خود، تبعید شده و در روستای«کهک» قم مقیم گشته و در آنجا به تحریر مباحث فلسفی مشغول شده بود. 💠ایشان گفته است: هرگاه در زمینه ی فلسفه، مشکلی برایم پیش می آمد که از حلّ آن عاجز می ماندم، با پای پیاده از کهک به قم می رفتم و به کنار قبر حضرت فاطمه ی معصومه سلام اللّه علیها رفته، از آن حضرت استمداد می نمودم. 🌀با این کار، مسأله و مشکل من حل می شد و سپس به روستای کهک باز می گشتم. 🔰کانال مبلغ یار 🆔 @myar97
✅ "ادب علامه (ره) به حضرت معصومه (س)" 💠مرحوم علامه طباطبایی در زمان سکونت در قم، در ماه های رمضان، پیش از افطار به حرم ملکوتی کریمه ی اهل بیت، فاطمه ی معصومه سلام الله علیها مشرف می شدند و با بوسه زدن بر ضریح مطهر آن بانوی بزرگوار، روزه ی خود را افطار می کردند. 💢علامه شهید مطهّری، هرگاه نام مرحوم علامه طباطبایی را به زبان می آورد، می گفت: روحم به فدای او باد. 🌀یکی از دانشمندان از استاد مطهّری پرسید: دلیل این همه تجلیل و احترام شما از علاّمه طباطبایی چیست؟ استاد مطهّری در پاسخ گفت: من فیلسوف و عارف بسیار دیده ام و احترام من به علاّمه طباطبائی به خاطر فیلسوف بودن ایشان نیست، بلکه از این جهت است که او عاشق و دلباخته ی اهل بیت است. چرا که علاّمه طباطبایی در ماه رمضان روزه ی خود را با بوسه بر ضریح مقدّس حضرت معصومه سلام الله علیها افطار می کرد. ♨️ابتدا پیاده از منزل تا حرم مطهّر(با توجّه به آن سنین پیری و دوری راه) مشرف می شد. ضریح مقدّس را می بوسید، سپس به خانه می رفت و غذا می خورد. 🔰کانال مبلغ یار 🆔 @myar97
✅ "نون حلال بهتر از اون دو تاست" 💢بحث تقسیم اراضی که پیش اومد، عبدالحسین گفت: "دیگه این روستا جای زندگی نیست، آب و زمین رو به زور گرفتن و میخوان بین مردم تقسیم کنند، بدتر این که سهم چند تا بچه یتیم هم قاطی این هاست". 💠رفتیم مشهد. خانه یکی از اهالی که خالی بود. موقتل همان جا ساکن شدیم. مانده بود کار. 🌀دو ماه شاگرد سبزی فروشی شدم و پانزده روز شاگرد لبنیاتی. اما سر هیچ کدام دوام نیاورد. می گفت: "سبزی فروشه که سبزی ها رو خیس می کنه که سنگین بشه، لبنیاتی هم جنس خوب و بد رو قاطی می کنه و غش و کم فروشی داره. از همه بدتر اینه که میخوان منم مثل خودشون بشم." ♨️بعد از آن یک بیل و کلنگ برداشت و رفت سر گذر. بعد از سه چهار روز یک بنا پیدا شده بود که عبدالحسین رو با خودش ببرد. 💢جان کندن داشت، مزدش هم روزی ده تومن بود ولی به قول عبدالحسین: 🌹"هیچ طوری نیست، نون رحمت کشی نون پاک و حلالیه، خیلی بهتر از اون دو تاست."🌹 📚 خاک های نرم کوشک 🔰کانال مبلغ یار 🆔 @myar97
✅ "طرفدار شاهی یا خمینی؟" 💢 زمان شاه بود. همه در صف ایستاده‌ بودیم که چند نفر با کارتن موز و کیک وارد مدرسه شدند. قبل از این که موز و کیک به هر نفر بدهند، ازش می پرسیدند: "طرفدار شاهی یا خمینی؟". اگه می گفت: شاه، بهش می دادند. 💠 نوبتش که شد، دیدم با چهره سرخ شده، کیک و موز را گرفت و زد زمین و با فریاد گفت: "نه موز و کیکتون رو میخوام نه اون شاه نادونتون رو، من عاشق امام هستم." بعدش هم از مدرسه دوید بیرون. 🌀 مادرش می گفت: اون روز بعد مدرسه، رفت هر چی پول تو جیبی داشت، داد عکس امام خرید و آورد خونه و با سنجاق چسباند رو سینه اش. 🔰کانال مبلغ یار 🆔 @myar97
✅ "برای رفیقم واجب تره" 💠مادر بهش گفت: ابراهیم! سرما اذیتت نمی کنه؟ گفت: نه مادر! هوا خیلی سرد نیست. هوا خیلی سرد بود، ولی نمی خواست ما را توی خرج بیندازد. 🌀دلم نیامد. همان روز رفتم و یک کلاه برایش خریدم. صبح فردا کلاه را سرش کشید و رفت. 💢ظهر که برگشت، بدون کلاه بود. گفتم: کلاهت کو؟ گفت: اگه بگم دعوام نمی کنی؟ گفتم: نه مادر، مگه چبکارش کردی؟ گفت: یکی از بچه‌های مدرسه مون با دمپایی میاد. امروز سرما خورده بود، دیدم کلاه برای اون واجب تره. 🔰کانال مبلغ یار 🆔 @myar97
✅ "مال بیت الماله!!!!" 💠 نانوایی محل بسته بود و برای خرید نان مسافت زیادی را باید طی می کردیم. به محسن که تازه از راه رسیده بود، گفتم: مادرجان! نانوایی بسته بود. میری یه جای دیگه چند تا نون بگیری؟ 💢گفت: بله! چرا که نه؟ بعد موتورش را گذاشت داخل حیاط و کیسه را از من گرفت. پرسیدم: "چرا با موتور نمی ری؟ گفت: آخه موتور مال من نیست، مال بیت الماله" #خاطرات_شهدا #حق_الناس #شهید_محسن_احمد_زاده 🔰کانال مبلغ یار 🆔 @myar97
✅ "اقتدار کودک در برابر دشمن" 🌀توی عملیات یک دفعه تیربار ژ.3 از کار افتاد. گفتیم: چی شد؟ پسر گفت: شلیک نمی کنه! نمی دونم چرا؟ ♨️وارسی کردیم. تیربار سالم بود. دیدیم انگشت سبابه پسر قطع شده. تیر خورده بود و نفهمیده بود! با انگشت دیگرش شروع کرد به تیراندازی کردن. 💠بعد عملیات دیدیم ناراحته. انگشتش را باندپیچی کرده بود. رفتیم بهش دلداری بدیم. گفتیم شاید غصه انگشتشو میخوره. 💢گفتیم: بابا! بچه ها شهید میشن، یه بند انگشت که این حرف ها رو نداره. گفت: "ناراحت انگشتم نیستم، از این ناراحتم که دیگه نمی تونم درست تیراندازی کنم". #ایثار #خاطرات_شهدا #صبر 🔰کانال مبلغ یار 🆔 @myar97
✅ "بزار اونا آدامس بفروشند" 💢با این که ما خودمان به پول آدامس فروشی نیاز داشتیم، ولی گاهی اوقات علی اجازه نمی داد من یا خودش فروش کنیم. 💠وقتی می دید بچه ای از خودش فقیرتر است و وضع و حالش از ما بدتر است، او را جلو می فرستاد و می گفت: "تو برو و تو اون ماشین، آدامس و شکلاتت رو بفروش. خودش کنار می ایستاد و نگاه می کرد. 💢من از این کار علی خیلی خوشم می آمد. با آن که علی آن موقع شاید کلاس دوم یا سوم ابتدایی بود، من همه کارهایش را بی برو برگرد قبول داشتم و می دانستم درست عمل می کند. 📚کتاب "دا" (خاطرات سیده زهرا حسینی) #خاطرات_شهدا #شهید_سید_علی_حسینی #ایثار 🔰کانال مبلغ یار 🆔 @myar97
⁉️اعراب چرا و چه زمانی فال بد می زدند⁉️ 🔻🔻🔻 🌹"وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَعْبُدُ اللَّهَ عَلَىٰ حَرْفٍ ۖ فَإِنْ أَصَابَهُ خَيْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ ۖ وَإِنْ أَصَابَتْهُ فِتْنَةٌ انْقَلَبَ عَلَىٰ وَجْهِهِ خَسِرَ الدُّنْيَا وَالْآخِرَةَ ۚ ذَٰلِكَ هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِين"🌹ُ 🌹"و از ميان مردم كسى است كه خدا را فقط بر يك حال [و بدون عمل‌] مى‌پرستد. پس اگر خيرى به او برسد بدان اطمينان يابد، و چون بلايى بدو رسد روى برتابد. در دنيا و آخرت زيان ديده است. اين است همان زيان آشكار."🌹 💠 در شان نزول این آیه نقل کرده اند: گروهی از اعراب بادیه نشین وقتی خدمت پیامبر صلی الله و علیه و آله و سلم می آمدند، 🔹اگر حال جسمانی آن ها خوب بود 🔹اسب آن ها کره خوبی آورده بود 🔹زن آن ها پسر زاییده بود 🔹و اموال و چهارپایانشان زیاد شده بود به اسلام و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم اعتقاد پیدا می گردند و مسلمان می شدند ولی 🔸اگر بیمار بودند 🔸همسرشان دختر آورده بود 🔸و اموالشان رو به نقصان گذاشته بود وسوسه‌های شیطانی قلبشان را فرا می گرفت و به آن ها می گفت: تمام این بختی ها به حاطر دین و آیینی است که پذیرفته اید و آن ها گول می خوردند و روی گردان می شدند. خداوند در این آیه، این گروه سست اعتقاد را که اعتقادش از عنکبوت سست تر است، سرزنش می نماید. #نکات_قرآنی #سوالات_و_شبهات #فال_بد 🔰کانال مبلغ یار 🆔 @myar97
🌹"فعلا جنازه من رو نبرید"🌹 🌀پیکرش را با دو شهید دیگر، تحویل بنیاد شهید داده و گذاشته بودند سردخانه. نگهبان سردخانه می گفت: یکی شان آمد به خوابم و گفت: "جنازه من رو فعلا تحویل خانواده ام ندید!" 💠از خواب بیدار شدم. هر چه فکر کردم کدام یک از دو نفر بوده، نفهمیدم. گفتم: ولش کن، خواب بوده دیگه. 💢فردا قرار بود جنازه ها رو تحویل بدیم که شب دوباره خواب شهید رو دیدم. همون جمله رو بهم گفت. این بار فورا اسمشو پرسیدم. گفت: "امیر ناصر سلیمانی" ♨️از خواب پریدم. رفتم سراغ جنازه ها. روی سینه یکی شان نوشته بود "امیر ناصر سلیمانی". بعدها متوجه شدم توی اون تاریخ، خانواده اش در تدارک مراسم ازدواج پسرشان بودند. شهید خواسته بود مراسم برادرش به هم نخوره. #خاطرات_شهدا #شهید_امیر_ناصر_سلیمانی #شهدا_شرمنده_ایم 🔰کانال مبلغ یار 🆔 @myar97
✅ "کفشات کو؟" 💢 کم توقع بود. اگر چیزی هم براش نمی خریدیم، حرفی نمی زد. نوروز آن سال که آمده بود، پدرش رفت و یک جفت کفش نو براش خرید. 💠 روز دوم فروردین، قرار شد بریم دید و بازدید. تا خانواده شال و کلاه کردند، علی غیبش زد. 🌀نیم ساعتی معطل شدیم تا آمد. به جای کفش، دمپایی پاش بود. گفتم: مادر! کفشات کو؟ گفت: بچه سرایدار مدرسه مون کفش نداشت و زمستان را با این دمپایی ها سر کرده بود. من رفتم کفش هام رو دادم بهش. اون موقع علی دوازده سال بیشتر نداشت. 🔸"بیا مثل شهیدان بی کران باش" 🔸"به فکر دردهای دیگران باش" #خاطرات_شهدا #شهید_علی_چیت_سازان #ایثار 🔰کانال مبلغ یار 🆔 @myar97
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⛔️ "شبهه و جواب" ✅ ⛔️ شبهه: دلم میخواد آزاد باشم! هر جور دوست دارم لباس بپوشم! هر جور بخوام آرایش کنم! و ....⛔️ 🔻🔻🔻 💠بهش گفتم : فرض کن تنها داخل یه اتاق هستی و تمام اتاق مال خودته و توی این اتاق، آزادی مطلق داری، رنگ دیوارش رو چه رنگی میکنی⁉️⁉️ ♦️گفت : همش رو صورتی میکنم! 💠گفتم : حالا من هم میام و ساکن این اتاق میشم! و اتاق میشه واسه هر دوی ما. من یه روز برمیدارم همه دیوار رو به سلیقه خودم سبزش میکنم! تو صدات در نمیاد؟ به من گیر نمیدی؟ ♦️گفت : معلومه که گیر میدم! نمیذارم رنگ کنی! دیوار اتاق من باید صورتی باشه! 💠گفتم: خب اون اتاق مال منم هست! منم حق دارم هر رنگی دلم میخواد بزنم به در و دیوار! ♦️گفت: خب تو نصفه خودت رو سبز کن منم نصفه خودم رو صورتی میکنم! 💠گفتم: آهان! پس اینجا ما یه مرزی داریم بین صورتی و سبز که وسط اتاقه درسته؟ ♦️گفت: آره 💠گفتم خب حالا یکی از رفقامم میاد توی همین اتاق و میشیم سه نفر، ایشون از رنگ آبی خوشش میاد! حالا تکلیف چیه؟ ♦️گفت: خب اتاق رو تقسیم بر سه میکنیم! و سه تا رنگ مختلف میزنیم! 💠گفتم: پس با این حساب تو رنگ زدن در و دیوار اتاق، دیگه نمیتونی فقط به سلیقه‌ی خودت عمل کنی، درسته⁉️ ♦️گفت: بله درسته 💠گفتم: نمونه بزرگ این اتاق، این دنیاست! اگه قرار بود هر کسی توی این دنیا آزادی مطلق داشته باشه مردم باید همه همدیگه رو میکشتنوتا بالاخره فقط یک نفر بمونه و اینجوری آزادی مطلق معنی پیدا کنه! و الا اگه یه نفر تبدیل شد به دو نفر، دیگه چیزی به اسم آزادی مطلق وجود نداره! چه برسه به الان که چند میلیاردیم! یعنی تقابل آزادی‌های مردم با هم، مرز ایجاد میکنه و مرز، یعنی پایان آزادی مطلق! درست میگم؟ ♦️با سر تایید کرد. 💠بهش گفتم : پس چرا با هر وضعی میای بیرون⁉️ فکر نمیکنی با این کارت داری آزادی خیلیا رو پامال میکنی؟چرا میگی میخوام آزاد باشم؟ مگه نمیدونی با وجود این همه جمعیت آزادی مطلق نداری!؟ خوشگلیتو باید توی خونه برای یه آدم خاص (همسرت) خرج کنی تا معلوم بشه برای تو با بقیه فرق داره. نه توی جامعه و جلوی این همه جوون!!! باور کن اینا هم حق دارن پاک بمونن پس چرا سنگ جلوی پاشون باشی ♦️گفت : اونا نباید نگاه کنن 💠گفتم : نگاه کردن با نگاه افتادن فرق داره خیلیاشون نمیخوان ببینن ولی چشمشون میفته که متاسفانه همون یه نگاه برای خیلیاشون کافیه . . . اصلا خودت میتونی وقتی توی خیابون راه میری به هیچ کسی نگاه نکنی؟ یعنی مردا وقتی بیرون میان حق ندارن سرشون بالا باشه؟! حق نگاه کردن ساده‌ترین حق بشره...😶 ♦️به فکر فرو رفت . . . گفت : راستش رو بخوای تا حالا اینطوری به این موضوع نگاه نکرده بودم همیشه با خودم میگفتم منم میخوام آزاد باشم اما توجه نداشتم که غیر از من خیلیای دیگه هم توی این دنیا هستن که اونها هم حقوق و آزادی‌هایی دارن 🔹حالا میفهمم چرا گفتن خواهرم حجابت، برادرم نگاهت🔹 🍃باشه... ممنون از تذکرت... از این به بعد دیگه اینطوری بیرون نمیام🍃 🔰کانال مبلغ یار 🆔 @myar97