🌺🍃رمان#قلب_صبور... 🌺 🍃
#قسمت29
کاروان را داخل دارالاماره بردند. زینب[ع] گوشه ای نشست. ابن زیاد پرسید: « این زن کیست؟» پاسخی نشنید. برای دومین بار و سومین بار پرسید: « این زن کیست؟»
زینب[ع] پاسخش را نداد. کنیزی از کنیزان آن حضرت گفت: « این زن، زینب، دختر فاطمه و نحوهٔ رسول خداست.»
ابن زیاد با کمال وقاحت رو به آن حضرت کرد و گفت: « خدا را شکر می کنم که شما را کشت و رسوایتان کرد و سخنان و فضایلتان را تکذیب کرد.»
حضرت زینب[ع] بار دیگر با حمد و سپاس بر خداوند سخنش را آغاز کرد و فرمود: « حمد سپاس مخصوص هخدایی است که مارا به واسطهٔ پیامبرش، حضرت محمد[ع] گرامی داشت و از هرگونه آلودگی پاک و طاهر کرد. فاسق است که رسوا می شود و فاجر و دروغ گوست که تکذیب می شود، نا ما خاندان وحی و رسالت.»
آری خاندانی که خداوند در شأنشان آیهٔ تطهیر نازل کند، هیچ کس نمی تواند پلیدی و آلودگی را به آن ها نسبت دهد.
ابن زید گفت: « چگونه دیدی آنچه را خداوند با خاندانت چه کرد؟»
و حضرت زینب[ع] فرمود: « جز زیبایی ندیدم... . آنان کسانی بودند که خداوند شهادت را برایشان مقدر کرده بود؛ پس به سوی آرامگاهشان شتافتند. به زودی خداوند میان تو و آنان جمع می کند و شما در برابر حسین[ع] باز خواست و محاکمه می شوید؛ پس ببین پیروز واقعی در آن روز کیست و چه کسی درمانده است. مادرت به عزاست بنشیند ای پسر مرجانه!»
ادامه دارد...
༺🌸⃟ 💖 ¦⇢
https://eitaa.com/ebrahimehadi1403