🌺🍃رمان#قلب_صبور... 🌺 🍃
فصل هفتم: آزمون سخت
#قسمت37
یک سال از روز شهادت علی و تولد دخترم زینب می گذرد. داغ علی همچون زخمی است که هنوز تازه است. اگر نمک نپاشندش، شیرین است. در همان خانهٔ اجاره ایِ کوچکمان زندگی می کنم. وقتی علی بود، کوچک بودنش به چشمم نمی آمد؛ اما حالا دنیا با تمام وسعتش برایم حقیر است. نمی توانم از جایی که بوی علی را می دهد، دل بکنم. گاه بی تاب می شوم و همیشه دل تنگ. اینکه برای زینب، هم پدر باشم و هم مادر، سخت است؛ گرچه حاج عباس و مامان صدیقه زندگی شان را وقف زینب کرده اند. من برای زینب هرشب از پدرش می گویم و انگار که دارم آیهٔ {اَشِدّادُ عَلَی الْکُفّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُمْ} را تفسیر می کنم.
ادامه دارد...
༺🌸⃟ 💖 ¦⇢
https://eitaa.com/ebrahimehadi1403