🌙 «احکام ماه مبارک رمضان»
🔻 اگر شخص تا اذان صبح جنب بماند حکم روزهاش چیست؟
💠 بقاء عمدی:
▫️مشهور: روزه باطل است.
▫️آيةالله مکارم: بنا بر احتیاط واجب روزه باطل است.
▫️آیةالله سیستانی: باید روزه آن روز را تمام کند و بنا بر احتیاط واجب، آن را به نیت قربت مطلقه انجام دهد. سپس باید روز دیگری را نیز روزه بگیرد و چون معلوم نیست روزه آن روز دیگر، قضاء است یا عقوبت است، آن را نیز به قصد ما فی الذمه روزه بگیرد.
💠 بقاء از روی فراموشی غسل:
▫️مشهور: روزه باطل است.
▫️آيةالله مکارم: بنا بر احتیاط واجب روزه باطل است.
💠 بقاء غیر عمدی:
▫️روزه صحیح است.
💠 بقاء بر جنابت به خاطر جهل به حکم وجوب غسل جنابت:
▫️آیات عظام رهبری، خوئی، وحید، بهجت: چه شخص جاهل قاصر باشد و چه جاهل مقصر باشد روزهاش باطل است.
▫️آیات عظام امام، نوری: اگر شخص جاهل مقصر باشد روزهاش باطل است بلکه بنا بر احتیاط واجب جاهل قاصر نیز روزهاش باطل است.
▫️آیةالله سیستانی: اگر شخص جاهل قاصر غیر متردد نسبت به عدم وجوب غسل باشد یا تکیه بر حجت شرعی داشته روزهاش صحیح است و الا روزهاش باطل است.
🔴 نماز شب دهم ماه رمضان برای توسعه رزق
🔵 امام علی علیه السلام فرمودند:
🟡 هر کس در شب دهم ماه رمضان بیست رکعت نماز بخواند و در هر رکعت حمد یک بار و سوره توحید را سی مرتبه بخواند ، خداوند رزق او را وسیع گرداند و او را از جمله رستگاران قرار دهد.
📚 وسائل الشیعه ج ۵ ص ۱۸۷
🟢 چه خوب است که این نماز پرفضیلت را به امام عصر ارواحنا فداه هـدیه کنیم.
#امام_زمان
#رمضان_مهدوی
🌹 سلامتی و تعجیل در فرج آقا امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف صلوات 🌹 اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌹نشر حداکثری
28.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 #ببینید | توصیه به عزاداری در وفات حضرت خدیجه (س)
👤 حجةالإسلام فرحزاد
📆 دهم ماه مبارک رمضان سالروز شهادت حضرت خدیجه (س)
1_10412507707.mp3
4.81M
🎙 پادکست به مناسبت وفات حضرت خدیجه سلاماللهعلیها
🔗 #وفات_حضرت_خدیجه
🔗 #پادکست
#حضرت خدیجه کبری سلام الله علیها۱
نام او خدیجه دختر خویلد، وی همسر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم، أمالمؤمنین و یکی از چهار زن با عظمت تاریخ بشراست. او اولین زنی است که به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم، گروید و اسلام آورد و وی اولین همسر پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم، و با فضیلتترین آنهاست.
به خاطر عفّت و کمالِ فراوان او در دوران جاهلیت به او طاهره میگفتند.(٢)
معرفت حضرت خدیجه به پیامبر گرامی اسلام(ص)
حضرت خدیجه با پیشنهاد ازدواج به پیامبر (قبل از بعثت)، افتخار همسری ایشان را پیدا کرد. حضرت خدیجه این پیشنهاد را چنین بازگو می نمایند:
« إِنِّي قَدْ رَغِبْتُ فِيكَ لِقَرَابَتِكَ مِنِّي وَ شَرَفَكَ فِي قَوْمِكَ وَ سَطَتِكَ فِيهِمْ وَ أَمَانَتِكَ عِنْدَهُمْ وَ حُسْنِ خُلُقِكَ وَ صِدْقِ حَدِيثِكَ...؛ به سبب خویشاوندی ات با من و شرف و بزرگی و امانتداری ات در میان قوم خود و به جهت اخلاق نیک و راستگویی ات، مایلم با تو ازدواج کنم».(٣)
از این سخن معلوم می شود که علاقه و ارادت این بانوی بزرگ به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم، تنها به سبب عُلقه زوجیت و انگیزه های دیگر نبوده، بلکه فوق العاده گی های شخصیت حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم، را به درستی شناخته بود، لذا به پاس این معرفت، جان خویش را در طَبَق اخلاص نهاده و با اهداف والای پیامبر عظیم الشأن اسلام همراه شد.
ایشان ایثار و از خود گذشتگی را به آنجا رسانید که به واسطه علاقه و ارادت فراوان به حضرت رسول ، در میان بانوان قریش مهجور ماند و حتی در لحظات ولادت صدیقه کبری حضرت فاطمه زهراء سلام الله علیها، هیچ کدام از آنان بر بالین حضرت خدیجه حاضر نشدند.
پیامبر(ص) و کاروان تجاری خدیجه
روزی جناب ابوطالب، عموی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم، به ایشان گفت: «ای محمد! میخواهم برایت همسری اختیار کنم، اما مالی ندارم که تو را یاری کنم. خدیجه از خویشاوندان ماست که هر سال یکی از قریشیان به همراه اموال و غلامانش به تجارت میرود و پس از بازگشت، مقداری از سود را برمیدارد. آیا تو میخواهی این کار را انجام دهی؟» پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم، فرمود: «بله.» پس ابوطالب نزد خدیجه رفت و این مطلب را با وی در میان گذاشت. خدیجه خوشحال شد و به غلامش میسره گفت: «تو و تمام این اموال در اختیار محمد صلی الله علیه و آله و سلم، باشید.»
سپس قافله به سوی شام حرکت کرد. در راه، میسره کرامات فراوانی از حضرت مشاهده کرد؛ از جمله، روزی آنها نزدیک دِیْری و در کنار نهری به استراحت پرداختند و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم، نیز زیر سایه درختی نشستند. سپس راهبی به نام نسطور سر از دِیْر بیرون آورد و از میسره پرسید: این جوانی که در سایه درخت نشسته، کیست؟ میسره گفت: «او مردی از قریش و اهل حرم است.» راهب جلو آمد و دست و پای رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم، را بوسید و به یگانگی خدا و رسالت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم، شهادت داد و به میسره گفت: «از امر و نهی های او اطاعت کن که او رسول خداست؛ به خدا قسم! بعد از عیسی کسی جز او زیر این درخت ننشسته است و عیسی به نبوت او بشارت داده است.»
زمانی که آنها از سفر بازگشتند، میسره به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم، گفت: «اگر زودتر به مکه بروی و خبر سود فراوان مان را به خدیجه بدهی، برایت بهتر خواهد بود.» پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم، نیز بر اسبشان سوار شده و به سوی خانه خدیجه حرکت کردند. در آن روز حضرت خدیجه سلام الله علیها، همراه با عدهای از زنان در اتاقش نشسته بود که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم، از دور دیده شد. خدیجه به ابر بلندی که در بالای سر آن اسب سوار حرکت میکرد، چشم دوخته بود. او سپس گفت: «این سوار دارای مقام بزرگی است و کاش به خانه من میآمد!» در همین حال آن سوار که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم، بودند، به خانهاش آمدند و جلوی خانهاش پیاده شدند!
همچنین پس از آن که میسره به خانه بازگشت، به حضرت خدیجه سلام الله علیها، گفت: «او از کنار هیچ درخت و سنگی ردّ نمیشد مگر این که آن درخت و سنگ به او میگفت: «السلام علیک یا رسول الله!» و هنگامی که بحیرای ترسا دید که ابری بر بالای سرش حرکت میکند و بر او سایه میافکند، از ما پذیرائی کرد.»(٤)
💠#ازدواج پیامبر(ص) با خدیجه(س)💫
در سنّ حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم، زمان ازدواجشان با حضرت خدیجه در تاریخ اختلاف وجود دارد امّا قول مشهور این است که حضرت ٢٥ سال داشتند که این قول را روایات متعددی تأیید می کنند، از جمله: «... زوّج بها و هو ابن خمس و عشرین سنة، قبل أن یبعثه الله نبیاً بخمس عشرة سنة؛ پیامبر با خدیجه ازدواج کردند در حالیکه بیست و پنج سال داشتند و هنوز پانزده سال مانده بود تا به پیامبری مبعوث شوند.»(٥)
سنّ حضرت خدیجه سلام الله علیها، در زمان ازدواج نیز در تاریخ دارای چند قول است امّا قول صحیح و مشهور آن نیز ٢٥ سال است.(٦)
نقل شده، پس از آماده شدن مقدّمات ازدواج پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم و خدیجه؛ ابوطالب، حمزه، عباس(عموهای پیامبر) و عدهای از بنیهاشم در خانه خدیجه گرد آمدند؛ ورقۀ بن نوفل(عموی خدیجه)، پسر عموی خدیجه و جمعی از بستگان او هم حاضر بودند. سپس حضرت ابوطالب علیه السلام، فرمود: «صاحب این خانه (کعبه) را ستایش میکنم که ما را از نسل حضرت ابراهیم و ذریه حضرت اسماعیل قرارداد و ما را در حرم امن فرود آورد، و ما را از بزرگان، و شهر ما را مبارک قرار داد؛ همانا پسر برادرم، مردی است که با هیچکس قابل مقایسه نیست و بر تمام مردان برتری دارد و در میان خلق خدا همتایی ندارد؛ هر چند ثروت کمی دارد؛ و مال و ثروت هم هرروز به قدر احتیاج میرسد، و سایهای است زودگذر.
او به خدیجه و خدیجه هم به او علاقه مند است، و ما آمدهایم تا برای محمد خواستگاری کنیم و هر چه مهر خواستید از نقد و نسیه به عهده من است. به خدای این خانه او دارای مقامی بلند و مرتبهای رفیع و رأیی رسا و دینی جهانی خواهد بود.»
سپس ورقه، عموی خدیجه، شروع به سخن گفتن کرد ولی درمقابل ابوطالب نتوانست سخنی بگوید، و زبانش بند آمد و قلبش به شماره افتاد. حضرت خدیجه سلام الله علیها، از پشت پرده به سخن درآمد و گفت: «عموجان! هر چند در مجلس و میان مردم، تو سزاوارتر از منی که سخن بگویی اما از جانم مقدمتر نیستی؛ ای محمد! من خود را به عقد ازدواج تو در آوردم و مهریهام را از مال خود قرار دادم. به عمویت بگو تا شتری قربانی کند و ولیمه عروسی را مهیّا سازد و تو هم صاحب اختیار همسر خود هستی.»
ابوطالب رو به حاضران کرد و گفت: «همگی شاهد باشید که خدیجه، محمد را پذیرفت و مهر را در مال خود قرار داد.»
وقتی مردی از قریش ماجرا را شنید، گفت: «تاکنون نشنیدهایم که زنی مهر خود را به عهده بگیرد.»
ابوطالب در حالی که سخت خشمناک شده بود، فرمود: «آری، اگر مردان مانند پسر برادرم باشند، با گرانترین قیمت آنان را میربایند، اما اگر مانند شما باشند، با آنان جز با مهر سنگین ازدواج نمیکنند.» سپس ابوطالب شتر چاقی نَحْر کرده(کُشت) و مردم را اطعام کرد و مراسم ازدواج پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم، انجام شد.
مردی از قریش این ازدواج مبارک و پرشکوه را ضمن اشعاری این گونه ستوده است که ما به ترجمه آن اکتفا می کنیم:
١ـ ای خدیجه، گوارا و مبارک باد تو را که هُمای بَختت به سوی کوی سعادت و خوشبختی به پرواز درآمد.
٢ـ که با بهترین مردمان ازدواج کردی و در میان مردم، مانند محمد صلی الله علیه و آله و سلم، کیست؟
٣ـ دو راستگو و نیکوکار، عیسی پسر مریم و موسی پسر عمران به ظهور او مژده دادهاند و زمان ظهور چه خوش نزدیک شده است.
٤ـ از دوران های پیش نویسندگان اقرار کردهاند که از سرزمین بطحا پیامبری هدایتگر و هدایت شده طلوع خواهد کرد.(٧)
#حضرت خدیجه(س) به غیر از پیامبر اکرم(ص) با کسی ازدواج نکرد
عده ای معتقدند که حضرت خدیجه سلام الله علیها، قبل از پیامبر با دو نفر دیگر ازدواج کرده بود و بیوه بوده است. منشأ این توهم این است که حضرت خدیجه دو دختر را به فرزندی گرفته بودند که فرزندان خواهرش هاله بودند، لذا بعضی خیال کرده اند که این دو دختر فرزندان حضرت خدیجه سلام الله علیها، هستند در صورتی که در تاریخ افراد بسیاری به باکره بودن حضرت خدیجه اذعان کرده اند که به چند نمونه از آنها اشاره می کنیم:
١. علّامه مجلسی در این باره می نویسد: «خدیجه به هنگام ازدواج با پیامبر گرامی دوشیزه بود و رقیه و زینب، نه دختران او، بلکه دختران خواهرش هاله بودند و تحت سرپرستی و مدیریت و مورد مهر و مراقبت او قرار گرفتند.»(٨)
٢. ابن شهر آشوب، محدّث بزرگ و نامدار شیعه می نویسد: «إنّ النّبی قد تزوّج خدیجة و هی عَذراء؛ پیامبر اکرم در حالی که با خدیجه ازدواج کرد که او دوشیزه بود.»(٩)
٣. واقدی(از علمای اهل سنّت) می گوید: «و کانت خدیجه و هی بکر...؛ خدیجه (به هنگام ازدواج با پیامبر) باکره بوده است.»(١٠)
افراد متعدّد دیگری نیز این مطلب را تأیید کرده اند از جمله: سید مرتضی در الشافی و شیخ طوسی در تلخیص الشافی، همین دیدگاه را تصریح نموده اند.(١١)
💠#اسلام آوردن حضرت خدیجه(س)💫
حضرت خدیجه سلام الله علیها، اولین زنی است که به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم، ایمان آورده، و در آن تردید و اختلافی نیست.(١٢) شیخ طوسی در روایتی نقل میکند که ابن عباس گفته است: «أوّل من آمن برسول الله(ص) من الرجال علی(ع) و من النساء خدیجه؛ اولین کسی که به پیامبر ایمان آورد، از مردان علی علیه السلام، و از زنان خدیجه دختر خویلد بود.»(١٣)
عفیف نقل میکند: در زمان جاهلیت در مکه به منزل عباس بن عبدالمطلب رفتم. زمانی که خورشید در آسمان نمایان شد و من در حال نگاه کردن به کعبه بودم، جوانی را دیدم که وارد مسجد شد و به آسمان نگاهی کرد وسپس رو به کعبه ایستاد. زمانی نگذشت که نوجوانی آمد و سمت راست وی ایستاد، پس از اندکی زنی آمد و پشت سر آن دو ایستاد. آن مرد به رکوع رفت و به پیروی او، آن نوجوان و زن نیز به رکوع رفتند. آن جوان از رکوع بلند شد و به سجده رفت و به پیروی از وی، آن نوجوان و زن نیز به سجده رفتند. من به عباس گفتم: این مسئله مهمی است. او گفت: «بله، مهم است. میدانی آن جوان کیست؟» گفتم: نه نمیدانم. گفت: «او محمد بن عبدالله بن عبدالمطلب پسر برادر من است.» و گفت: «آیا میدانی آن نوجوان کیست؟» گفتم: نه، او گفت: «او علی بن ابی طالب بن عبدالمطلب برادر زاده من است.» سپس گفت: «آیا میدانی آن زن کیست که پشت سر آن دو ایستاده است؟» گفتم: نه، او گفت: «او خدیجه بنت خویلد، همسر پسر برادر من است. او به من گفته است که خدای تو، خدای آسمانها و زمین، او را به این دینی امرکرده است که او به آن معتقد است، و به خدا قسم، برروی زمین جز این سه نفر به این دین معتقد نیستند.»(١٤)
اسلام آوردن حضرت خدیجه سلام الله علیها، قبل از دیگر زنان مهم است که امام حسین علیه السلام، در سخنرانی خود در کارزار کربلا، آن هم دقایقی قبل از شهادت، با افتخار خودشان را به حضرت خدیجه منتسب کرده و اول مسلمان بودن وی را بیان میکنند و به لشکر ابن زیاد این گونه خطاب میکنند: «أنشدکم الله، هل تعلمون أن جدتی خدیجۀ بن خویلد، اول نساء هذه الامۀ اسلاماً؟ قالوا: اللّهم نعم؛ شما را به خدا قسم میدهم، آیا میدانید که جدّه(مادر بزرگ) من خدیجه بنت خویلد اولین زن از این امت بود که اسلام آورد؟ همه گفتند: آری.»(١٥)
ادامه دارد....
روحش شاد، یادش گرامی و راهش پر رهرو باد.
* در این نوشتار از کتاب های ارزشمند دائرة المعارف صحابه پیامبر اعظمصلی الله علیه و آله و سلم، و خصائص أمّ المؤمنین خدیجة الکبری نوشته جناب آقای حسین تهرانی بهره گرفته شده است.
پینوشتها:
١. الخصال، شیخ صدوق، ٤١٩.
٢. اسدالغابه،ابن اثیر ٥: ٤٣٤.
٣. كشف الغمة في معرفة الأئمة (طبع قديم) ؛ ج١ ؛ ص٥٠٩ – ریاحین الشریعة فی أحوال النّساء الشیعة، ذبیح الله محلاتی، ج ٢ ص ٢٦٩ .
٤. مناقب آل ابی طالب، ابن شهر آشوب ٣٩:١ ـ ٣٨.
٥. البدایة و النهایة، ابن کثیر الدمشقی،ج ٢ ص ٢٩٥ .
٦. دلائل النبوة و معرفة احوال صاحب الشریعة، ابوبکر احمد بیهقی،ج ٢ ص ٧١ .
٧. فروع کافی، کلینی ٣٧٤:٥ و مناقب آل ابی طالب، این شهر آشوب ٣٩:١.
٨. بحار الانوار، علامه مجلسی، ج ٢٢ ص ١٩١ .
٩. بنات النبی أم ربائبه، سید جعفر مرتضی عاملی، ص ٧٥ – ١٢٤ .
١٠. تذکرة الخواص، ابن جوزی، ص ٢٧١ .
١١. الصحیح من سیرة النّبی الأعظم، سید جعفر مرتضی عاملی، ج٢ ص ١٢٣ .
١٢. اسدالغابه. ابن اثیر ٤٣٤:٥ و الاصابه، ابن حجر ٩٩:٨ .
١٣. الامالی،شیخ طوسی : ٢٥٩ (به نقل از مالک بن حویرث) و مجمع الزوائد، هیثمی ٢٢٠:٩.
١٤. المعیار و الموازنه، اسکافی: ٧٨ـ٦٦؛ شرح الاخبار، قاضی نعمان مغربی ٧٩:١ـ١٧٨ و الارشاد، شیخ مفید ٢٩:١.
١٥. الامالی، شیخ صدوق: ٢٢٢.
Tahdir joze10.mp3
3.65M
⏱️روز دهم ماه مبارک رمضان
💿 تحدیر (تندخوانی)
🎤 با صدای استاد معتز آقائی
🕋 جزء دهم قرآن کریم
#هدیهمحضرامامعصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف)
روز دهم.Mp3
9.44M
💠 شرح دعای روز دهم ماه #رمضان
🔸 مرحوم استاد مجتهدی تهرانی
#شرح دعای روز دهم از آیتالله مجتهدی:
اللَّهُمَّ اجْعَلْنِی فِیهِ مِنَ الْمُتَوَکِّلِینَ عَلَیْکَ
درخواست توکل از خدا
خدایا، من را در ماه رمضان از کسانی قرار ده که اهل توکل به تو هستند، چشمم به دست این و آن نباشد؛ چقدر خوب است که انسان توکل داشته باشد و اهل توکل باشد.
بخشش امام حسین(ع):
شخص عربی بود که خیلی گرفتاری داشت، خدمت امام حسین(ع) رسید؛ و عرض کرد "من بدهکاری دارم و میخواستم به انسان کریمی مراجعه کنم و اینک خدمت شما رسیدهام".
حضرت فرمودند: سه مسأله از تو میپرسم اگر یکی از آنها را جواب دادی، یکسوم قرض تو را میدهم و اگر دو سؤال مرا جواب بدهی دوسوم قرض تو را میدهم و اگر هر سه مسأله را جواب دادی؛ کل قرض تو را ادا میکنم.
عرب گفت: مثل شما با این عظمت از من بیسواد سؤال میکنید؟
معلوم میشود، این شخص عرب آدم متواضعی بوده است.
حضرت فرمود: از جدم رسول الله شنیدهام «الْمَعْرُوفُ بِقَدْرِ الْمَعْرِفَةِ» اگر خواستید به کسی احسان بکنید باید بهقدر معرفتش احسان کنید؛ شما وقتی که میخواهید دستمزد بدهید متفاوت است پولی که به یک عمله میدهید غیر پولی هست که به یک معمار و مهندس میدهید؛ اگر یک مبلغ بالایی به یک مهندس میدهید بهخاطر علم اوست؛ اگر جواب سؤالاتم را بدهی قرضت را میدهم.
حضرت فرمودند: بهترین چیزها در عالم چیست؟ عرب گفت: بهترین چیزها ایمان به خدا و ایمان به رسول(ص) و ایمان به اهل بیت(ع) است. حضرت از جواب عرب خوشش آمد و او را تشویق فرمودند. حضرت سؤال کرد: زینت انسان به چیست؟ عرب پاسخ داد: زینتها مختلف است؛ زینت عالم به یک امر است؛ زینت ثروتمند به امر دیگری است و زینت شخص فقیر نیز فرق میکند.
#زینت عالم به حلم اوست
اگر به من عالم کسی دشنام داد نباید من هم به او دشنام بدهم و گلاویز بشوم
?حکایت:
در یک حمام عمومی؛ سرهنگی مشغول تراشیدن ریش خود بود؛ مرحوم شیخ محمد تقی بافقی در آن حمام مشغول استحمام بود ایشان واقعه را می بیند و به سرهنگ تذکر می دهد و میگوید: تراشیدن ریش حرام است و این کار را نکنید؛ و ایشان از اولیاء الهی بود و خدمت امام زمان می رسیدند؛ کتابی هم در شرح حال ایشان نوشته اند به نام؛ «التقوی و ما ادراک ما التقوی» و این کتاب را پیدا کنید و بخوانید. سرهنگ نمی دانست که ایشان از علماست. و کشیده ای بر صورت شیخ محمد تقی زد و گفت: مشتی به توچه؟!
مرحوم شیخ محمد تقی طرف دیگر صورتش را گرفت و گفت: یک کشیده دیگه هم بزنید ولی ریشتان را نتراشید!
سرهنگ با خودش گفت حتما این شخص برای خودش شخصیتی است؛ از علماست؟
وقتی از حمام بیرون می رود تازه متوجه شد که ایشان آیت الله شیخ محمد تقی بافقی است و بعد از این داستان ایشان از مریدان نمره یک شیخ محمد بافقی می شود و محاسن می گذارد و تا آخر عمر در خدمت ایشان بود حتی در آن ایامی که مرحوم بافقی توسط رضا خان به شاه عبد العظیم تبعید شده بود « ایشان 18 سال تبعید بودند »! .
و این ها همه به برکت حلم و بردباری ایشان بود. اگر شیخ محمد تقی عصبانی می شد و مریدان ایشان با سرهنگ بر خورد نا مناسبی داشتند آیا این مسائل اتفاق می افتاد. یک صفت حلم و برد باری این مرد صالح سبب توبه آن سرهنگ کذایی شد.
حضرت پرسید: زینت ثروتمند به چیست؟
عرب جواب داد: زینت ثروتنمند به بذل و بخشش است
بعض افراد متمکن و ثروتمند چقدر وجوهات می دهند؛ مسجد می سازند؛ به آموزش و پرورش کمک می کنند؛ خیرات می کنند؛ بعضی از ایشان هم خسیس هستند و به قول معروف نم پس نمی دهند؛ خواهرش می رود رختشویی می کند و او در فکر جمع مال است؟! این ها زینت ندارند؛ اگر بمیرد، کسی به تشییع جنازه او حاضر نمی شود.
بعد حضرت پرسیدند زینت فقیر به چیست؟
عرب جواب داد: زینت فقیر به صبر است
نان خالی می خورد؛ ولی به انقلاب چیزی نمی گوید! نه اینکه یک مقدار فشار روی او آمد و قیمت ارزاق زیاد شد بگوید: رضا شاه خوب بود؟! کجای رضا شاه خوب بود؟! تویی که این حرف را می زنی با این کلمه جهنمی می شوی؟ این قدر نفهمی؟! مگر انقلاب ما بخاطر شکم بوده است؟ اینکه می گویی خدا رضا شاه را بیامرزد این شما را جهنمی می کند؟! هر چند نماز خوان باشی!
حضرت سوال کردند: اگر این صفات در کسی نباشد حال او چگونه است؟
عرب گفت: باید آتشی از آسمان فرود ییاید و او را ازبین ببرد. یعنی عالمی که حلم ندارد و ثروتمندی که بذل و بخشش ندارد؛ و فقیری که صبر ندارد باید از بین برود.
بعد حضرت سوال کردند: نجات از مهالک به چیست؟
عرب گفت: توکل بر خدا
همه این حدیث را برای قسمت آخر آن خواندم؛ چون موضوع بخشی از دعای امروز در مورد توکل بود و از خداوند متعال در خواست کردیم که خدایا من را از متوکلین قرار بده.
?نصیحتی و اندرزی به طلاب علوم دینیه
طلبه نباید با خود بگوید؛ اگر من الان درس بخوانم چکاره می شوم و چکاره بشوم؛ مگه خود من وقتی طلبه شدم می دانستم چکار ه می شوم؟! در آن ایام که ما در س می خواندیم « حدود 63 سال قبل » ماهی « 10 تومان » به ما شهریه می دادند؛ بعد که به شهر قم رفتم ماهی « 15 تومان » شهریه می گرفتم؛ « 5 تومان » آیت الله صدر « 5 تومان » آیت الله حجت « 5 تومان » آیت الله سید محمد تقی خوانساری؛ ما روزی « 5 ریال » می گرفتیم و با نان خالی ارتزاق می کردیم و درس و بحث را رها نکردیم؛ با اینکه در همان ایام برای ماشین نویسی مدرک و تصدیق داشتم و میرزایی کرده بودم؛ سیاقه نویسی بلد بودم؛ چرتکه بلد بودم؛ الان هم که می خواهم برای مراجع وجوهات شرعیه بفرستم با چرتکه حساب می کنم؛ با فوت و فن بازار آشنا بودم؛ با وجود این فقط مشغول درس و بحث بودم و به فکر این مسائل نبودم که خوب اگر من درس بخوانم؛ در آینده چکار ه می شوم و… ولی متاسفانه بعضی از طلبه ها با خود می گویند آخرکار من چه می شود؟ و درس را رها میکند و دنبال کار و بار می رود! طلبه باید درسش را بخواند و مرتب نگوید؛ آخرعاقبت درس خواندن من چه می شود؟!
به خدا توکل داشته باشید؛ من با توکل به اینجا رسید ه ام؛ با توکل از صفر شروع کرده ام؛ « 51 سال پیش » که من به اینجا آمدم انبار خاک زغال بود و من با توکل آن را به اینجا رسانده ام.
?️ادامه حدیث
حضرت از کلام و جواب های شخص عرب خشنود شدند و تمامی قرض او را پرداختند و سپس حضرت انگشتر دست مبارکشان را به این عرب دادند .
#گریز به روضه:
حضرت سید الشهداء به این عرب انگشتر داد؛ حاج آقا جعفر خندق آبادی نقل می کردند: تمامی ائمه علیهم السلام یک انگشتر در راه خدا داده اند ولی امام حسین دو انگشتر داده است ؛ یکی انگشتری بود که به این شخص عرب دادند و یکی هم انگشتری بود که در عصر عاشوراء دادند. در عصر عاشوراء با چه وضعی انگشتر را از دست امام حسین علیه السلام در آوردند. انگشتر به دست حضرت چسبیده بود و جدا نمی شد و با چه حالتی از دست مبارک ایشان خارج کردند
?دعای روز دهم
وَ اجْعَلْنِی فِیهِ مِنَ الْفَائِزِینَ لَدَیک
خدایا من را از رستگاران قرار بده؛ نه از اهل شقاوت
?وَ اجْعَلْنِی فِیهِ مِنَ الْمُقَرَّبِینَ إِلَیک
خدایا من را از مقربین در گاهت قرار بده؛ خدا نکند طوری زندگی کنیم که خدا به ما بگوید تو بنده من نیستی و ما را از درگاه ربوبی خودش دور کند و بگوید برو؛ گاهی پدر به فرزند نا صالح خود میگوید؛ برو تو دیگر فرزند من نیستی خدا هم گاهی به بنده خودش که غرق در معاصی شده است میگوید: از درگاه من دور شو که دیگر تو بنده من نیستی! خدا کند که خدا به ما بگوید، تو بنده من هستی
?بِإِحْسَانِک یا غَایةَ الطَّالِبِین
به حق احسانت خواسته های من را اجابت کن؛ ای کسی غایت طالبین تویی! انسان وقتی از همه جا نا امید می شود آخر کار در خانه خدا می رود و آن وقت دعا مستجاب می شود
?️حدیث:
اگر می خواهی بدانی دعایت مستجاب میشود یا نه! ؟ به دلت مراجعه کن اگر دیدی در گوشه دلت به کسی غیر از خدا هم امیدواری بدان که دعایت مستجاب نمی شود و لی اگر از همه نا امیدی و چشم دلت دست به دامن الهی است بدان که دعای تو مستجاب شده است. در حدیث آمده است که به عزت و جلالم قسم که من قطع می کنم امید کسی را که به غیر من امید دارد.