eitaa logo
آموزه های دینی شامل احکام-اخلاق_اذکارومعارف دین N_Ashrafi
443 دنبال‌کننده
7.5هزار عکس
5.5هزار ویدیو
64 فایل
بیان تفسیر آیه به آیه قرآن -احکام -سخنرانی های کوتاه -بیان احادیث وادعیه ومطالب ارزشمنددیگر @a_s_h_2 کپی مطالب مجاز @n20011
مشاهده در ایتا
دانلود
اسارت پس از واقعه عاشورا، سکینه و بانوان دیگر حرم ابا عبدالله الحسین(ع) به اسارت دشمن در آمده و همراه با کاروان اسرا به کوفه و شام رفتند. او همراه و همگام با اسرای اهل بیت(ع) به افشای جنایات بنی امیه و بیان مظلومیت اهل بیت پیامبر(ص) پرداخت و این تلاش را از همان آغازین روزهای ایام اسارت آغاز کرد. نقل شده که در روز یازدهم محرم و به هنگام وداع اهل بیت(ع) با شهدا سکینه(س) پس از سخنان جانسوز عمه اش زینب(س) پیش رفت و جنازه پدر را در آغوش گرفت و به عزاداری پرداخت. سخنان او با پدر و گریه هایش بر شهید کربلا همچنان ادامه داشت تا اینکه گروهی از یاران عمر بن سعد پیش آمدند و او را به زور از پیکر پاک پدرش جدا کردند و کشان کشان نزد دیگر اسرا بردند. ایام اسارت بخصوص در شام روزهای سختی را برای سکینه و دیگر زنان اهل بیت(ع) رقم زد. سخت ترین و دردناکترین این ایام روز ورود کاروان اسرا به شام بود. در توصیف چگونگی ورود اسرای اهل بیت(ع) به شام از یکی از اصحاب پیامبر اکرم(ص) به نام سهل بن سعد ساعدی روایت شده که می گفت: روز ورود اسرا به شام مردی را دیدم که سری بر نیزه داشت که سیمایش بسیار شبیه سیمای رسول خدا(ص) بود و از پی آن دختری را دیدم که بر شتری برهنه و بی محمل سوار بود. خود را شتابان به او رساندم و گفتم: «دخترم شما کیستی؟» گفت: «سکینه دختر حسین(ع)» گفتم: «آیا از من کاری ساخته است؟ من سهل بن سعد هستم که جدت را دیده سخن او را شنیده ام» گفت: «ای سهل اگر برای تو ممکن است بگو تا این سرها را از اطراف ما کنار ببرند تا مردم به تماشای این سرها مشغول شده کمتر به حرم رسول خدا(ص) نگاه کنند.» سهل ساعدی می گوید: «من خود را به حامل آن سر شریف رساندم و گفتم: «آیا برای تو ممکن است که برای حاجتی که من به تو دارم چهل دینار زر سرخ (چهار صد دینار) بگیری و حاجت مرا بپذیری؟» گفت: «حاجتت چیست؟» گفتم:«این پولها را بگیر و این سر را جلوتر و دور از این زنان ببر.» آن مرد پذیرفت و پولها را گرفت و آن سر را از زنان اهل حرم دور کرد.» در چگونگی ورود اسرا بر یزید بن معاویه نیز از امام محمد باقر (ع) روایت شده که اسرای اهل بیت(ع) را با صورتهای باز و بدون پوشش در روز بر یزید وارد کردند. اهل شام با دیدن آنها به یکدیگر می گفتند ما هیچ اسیری را زیباتر از این اسرا ندیدیم اینان کیستند؟ در این هنگام [عمه ام] سکینه با صدای بلند فرمود: نحن سبایا آل محمد(ص)؛ ما اسیران آل محمدیم. به مدینه پس از پایان اسارت سکینه نیز به همراه کاروان اسرا به مدینه بازگشت. اما از چند و چون زندگانی او در مدینه تا وفات ایشان در منابع خبر موثق و مورد اطمینان چندانی در دست نیست. شاید بتوان گفتگوی سکینه با دختر عثمان را از معدود خبرهای مورد اعتماد در این دوره دانست. نقل شده که سکینه روزی با دختر عثمان در مجلسی حاضر بود، دختر عثمان برای فخرفروشی گفت: «أنا بنتُ الشهید، من دختر شهید هستم» سکینه جوابش را نداد تا زمانی که صدای اذان برخاست، همین که مؤذن گفت: «أشهدُ أنّ محمداً رسول الله(ص)» سکینه گفت: این پدر من است یا پدر تو؟ دختر عثمان شرمسار شد و گفت: دیگر به شما فخر نخواهم فروخت. گویا پس از بازگشت به مدینه سکینه نیز همگام با دیگر بانوان اهل بیت(ع) به افشای جنایت های بنی امیه می پرداخت و جنایتها و ددمنشی های آنان را در واقعه کربلا در اذهان مردم مدینه و غیر آن ماندگار می کرد. اشعار بسیاری که از او در رثای سید و سالار شهیدان به جای مانده است تأییدی بر صدق این سخن است. از این رو حکومت جور حضورشان را در مدینه برنتابید و به دستور یزید آنان به همراه عمه گرانقدرشان زینب(س) از مدینه اخراج و به مصر سفر کردند. بنا بر نقل برخی از منابع سکینه بنت الحسین(س) و خواهرش فاطمه و برخی دیگر از زنان بنی هاشم به همراه حضرت زینب(س) راهی مصر شدند. آنان چند روز مانده از رجب به آنجا رسیدند ومورد استقبال مسلمة بن مخلد –فرماندار مصر- و گروهی از بزرگان آن سرزمین قرار گرفتند. @n20011😭
پس از واقعه عاشورا، سکینه و دیگر بانوان به اسارت دشمن در آمده و همراه با کاروان اسرا به کوفه و شام برده شدند. در توصیف چگونگی ورود اسرای اهل بیت(ع) به شام از یکی از اصحاب پیامبر اکرم(ص) به نام سهل بن سعد ساعدی روایت شده که روز ورود اسرا به شام مردی را دیدم که سری بر نیزه داشت که سیمایش بسیار شبیه سیمای رسول خدا(ص) بود و از پی آن دختری را دیدم که بر شتری برهنه و بی‌محمل سوار بود. خود را شتابان به او رساندم و گفتم: «دخترم شما کیستی؟» گفت: «سکینه دختر حسین(ع)» گفتم: «آیا از من کاری ساخته است؟ من سهل بن سعد هستم که جدت را دیده و سخن او را شنیده‌ام» گفت: «ای سهل اگر برای تو ممکن است بگو تا این سرها را از اطراف ما دور کنند تا مردم به تماشای این سرها مشغول شده کمتر به حرم رسول خدا(ص) نگاه کنند.»، سهل ساعدی چهل دینار زر سرخ، به نیزه‌دار داد تا سر امام را از زنان اهل حرم دور کند. در چگونگی ورود اسرا بر یزید بن معاویه نیز از امام محمد باقر (ع) روایت شده که اسرای اهل بیت(ع) را با صورت‌های باز و در روز بر یزید وارد کردند. اهل شام با دیدن آنها به یکدیگر می‌گفتند ما هیچ اسیری را زیباتر از این اسرا ندیده‌ایم. اینان کیستند؟ در این هنگام عمه‌ام سکینه با صدای بلند فرمود: «نحن سبایا آل محمد(ص)؛ ما اسیران آل محمدیم.» حضرت سکینه در دمشق در برخی از منابع خوابی از حضرت سکینه در دمشق نقل شده است. به گفته ابن نما حلی، او خواب دیده بود که پیامبر اسلام، حضرت آدم، حضرت ابراهیم، حضرت موسی و حضرت عیسی برای زیارت امام حسین به کربلا می‌روند در حالی که پیامبر اسلام محاسنش را به دست گرفته و گاهی به زمین می‌افتاد و گاهی از زمین بلند می‌شد. همچنین حضرت فاطمه، حوا، آسیه، مریم و خدیجه نیز آمده بودند در حالی که حضرت زهرا دست بر سر گذاشته بود و گاهی به زمین می‌افتاد و گاهی برمی‌خیرد. او خود را به حضرت زهرا رساند و شروع کرد به گریه کردن حضرت زهرا به او گفت. سکینه جان بس است که ناله‌ات جگرم را آتش زد و بندهای قلبم را قطع کرد. این پیراهن آغتشه به خون پدرت حسین است که از آن را خود جدا نمی‌کنم تا خدا را ملاقات کنم. به مدینه پس از پایان اسارت سکینه نیز به همراه کاروان اسرا به مدینه بازگشت، اما از چند و چون زندگانی او در مدینه تا وفات ایشان در منابع خبر موثق و مورد اطمینان چندانی در دست نیست. شاید بتوان گفتگوی سکینه با دختر عثمان را از معدود خبرهای مورد اعتماد در این دوره دانست. نقل شده که سکینه روزی با دختر عثمان در مجلسی حاضر بود، دختر عثمان برای فخرفروشی گفت: «أنا بنتُ الشهید: من دختر شهید هستم» سکینه جوابش را نداد تا زمانی که صدای اذان برخاست، همین که مؤذن گفت: «أشهدُ أنّ محمداً رسول الله(ص)» سکینه گفت: «این پدر من است یا پدر تو؟» دختر عثمان شرمسار شد و گفت: «دیگر به شما فخر نخواهم فروخت».
بر حیات علمی و سیاسی علامه طباطبایی حیات علمی* و کودکی سید محمدحسین طباطبایی مشهور به علامه طباطبایی، فیلسوف، مفسر و عارف بزرگ در سال 1321 ق در خانواده‌ای اصیل در تبریز متولد شد. محمدحسین در پنج سالگی مادر و در نه سالگی پدرش را از دست داد و تحت قیمومیت وصی پدر، تحصیلات را آغاز کرد. او پس از اتمام تحصیلات ابتدایی به فراگیری علوم اسلامی روی آورد و کتب صرف و نحو، بیان فقه، اصول، منطق، فلسفه و کلام را آموخت. از اساتید نامدار نجف او در بیست سالگی برای تکمیل تحصیلات خود عازم نجف شد و در آنجا به تحصیل فقه و فلسفه پرداخت و در هر دو به درجه اجتهاد رسید. او فقه و اصول را نزد علامه نائینی، شیخ محمدحسین کمپانی و سید ابوالحسن اصفهانی فراگرفت و کلیات علم رجال را از آیت‌الله حجت کوه کمری آموخت و در فلسفه نیز در کلاس‌های حسین بادکوبه‌ای حاضر شد. او همچنین در درس سید ابوالقاسم خوانساری حاضر شد و یک دوره حساب و هندسه و جبر استدلالی از وی آموخت. اخلاق و عرفان را نیز نزد میرزا علی قاضی فراگرفت.[1] به ایران علامه پس از ده سال تحصیل در نجف به دلیل مشکلات مالی ناچار شد به ایران بازگردد. از این رو به تبریز رفت و در زادگاهش به کشاورزی مشغول شد. سپس راه قم را در پیش گرفت تا در حوزه علمیه بار دیگر فعالیت‌های علمی‌اش را از سر گیرد. پس از حضور در قم علامه اغلب ساعات عمر خویش را به درس و بحث و تدریس و تالیف اختصاص داد. او علوم عقلی را در حوزه احیا کرد و علوم قرآنی و تفسیر را مورد توجه قرار داد و به پرورش شاگردان پرداخت به طوری که شخصیت‌های بی‌نظیری چون شهید مطهری، شهید بهشتی، شهید مفتح، امام موسی صدر و ... شاگرد او بودند.[2]تالیفات علامه محمدحسین طباطبایی عالم پر آوازه معاصر دارای تالیفات بسیاری است. او به تالیف و نگارش توجه ویژه‌ای داشت و آثار علمی زیادی را از خود بر جای گذاشت که از آن جمله می‌توان به این موارد اشاره کرد: المیزان فی تفسیر قرآن؛ اصول فلسفه در 5 جلد؛ بدایه الحکایه؛ حاشیه بر اسفار ملاصدرا؛ حاشیه بر کفایه الاصول؛ شیعه در اسلامی؛ علی و فلسفه الهی؛ قرآن در اسلامی؛ نهایه الحکمه و ...