#بازنشر
📍 شهید مطهری و یک داعشی !
🔸در خوابگاه دانشگاه اتاق کناری ما یک دانشجو گوشه گیر بود خیلی با کسی معاشرت نمی کرد
ظاهر بسیار متشرعه ای داشت اما هیچ کس نماز خوندن او را نمی دید
به هیچ کس در مورد افکار و عقایدش حرفی نمی زد
ما که عضو بسیج بودیم یک مسئله برامون مهم بود
" جذب دانشجویان به گفتمان انقلاب اسلامی"
طبق همین رسالت با محبت و رفاقت بعد از مدت طولانی وارد دنیای خلوت او شدم اعتماداش را جلب و زبان او را به گفتگو باز کردم
🔹 یک روز پرسیدم تو مذهبی هستی ؟
از من قول گرفت به کسی چیزی نگویم
حرفی زد که من در آن زمان و سن خاص و سطح فکری که داشتم بشدت شوکه شدم
گفت من 'وهابی' هستم.
او افکار بسیار تندی داشت، با مراکز و علمای حجاز ارتباط استاد شاگردی داشت
طوری با هم رفیق شدیم که بعد از اعتماد کامل به من در مورد پیوستن به داعش با من گفتگو می کرد !!!
🔺من هم که به خیال خودم فرصت پیدا کرده بودم که فردی را هدایت کنم؛ در مدت یک سال شب و روز با او بحث می کردم
کتاب و مناظزه برای او تهیه می کردم
اما او از بچگی در دامان علما بزرگ شده بود
بسیار متعصب بود و حافظ قرآن
هر حرفی من میزدم چند آیه قرآن قرائت می کرد.
ساعت ها برای پاسخ سوالات او با اساتید و کتاب ها وقت صرف می کردم ...
📌 اما حاصل آن همه تلاش این شد ؛ تقریبا هیچ !!
🔸 فارغ التحصیل شدیم او رفت و منم آمدم ...
البته ارتباط رفاقتی ما پابرجا بود اما دیگر بحث خاصی نداشتیم
🔺 سه، چهار سال بعد با من تماس گرفت؛
علی جان مژده بده به آرزوت رسیدی
شیعه شدم !
🔹ما خیلی با هم شوخی می کردیم؛ یادم هست می خندید می گفت داش علی وقتی می خوابی یک چشمت بیدار باشد ممکنه برای اینکه بهشت برم یک شب تو رو به درک واصل کنم !!
گفتم این خبرش هم یک شوخی ست چون میزان مقاومت او را به وضوح دیده بودم او در عقیده اش مصداق کالجبل الراسخ بود
🔸 قسم خورد؛ گفتم تعریف کن؟
گفت با برادرم هر دو شیعه شدیم ...
برادرم در یک مراسم ۶ کتاب از کتب استاد مطهری هدیه گرفته بود
آمد منزل گفت سخنران مراسم خیلی از عظمت مرتضی مطهری گفته بیا بخونیم ببینیم این استاد شیعه چه حرفی برای گفتن دارد. با هم شروع به خواندن این کتاب ها کردیم عجیب و ناخودآگاه _بر خلاف بسیاری از کتاب های شیعیان که قبلا می دیدیم_ ما را جذب کرده بود آنها تمام شد رفتیم چند اثر دیگر استاد را تهیه کردیم و ...
💠 تعبیر ایشان این بود:
"مطهری یک انفجار و انقلاب در فکر ما ایجاد کرد
طوری جهان بینی و ایدئولوژی ما زیر و رو شد که اختلافات شیعه و سنی از اساس برای ما منتفی شد "
ما با هم شیعه شدیم اما خانوده ما خبر ندارند ....
🔹رضوان خدا بر آن علامه شهید که قرن ها باید بگذرد شاید مادری مثل او به دنیا بیاورد
🖊شیخ علی امیری
@nabzqalam
#بازنشر
🔹به مناسبت روز استاد گفتم برای "#مرتضیمطهری" قلمی بزنم
بعد از بسم اللّه
خواستم که اسم ایشان را بنویسم، ماندم که کدام عنوان را قبل از اسمشان بیاورم؟
✓علامه
✓حضرت آیتاللّه
✓عقبه تئوریک
✓شهید
✓فقیه
✓مصلح
✓نظریه پرداز
✓مفسر
✓عارف
✓حکیم
✓فیلسوف
✓متکلم
✓متفکر
✓سیاس
✓معلم
✓مورخ
✓ادیب
✓خطیب
و...
✅ هنوز از اسمشان فارغ نشده بودم که نوشتهام به پایان رسید !
✔️ یاد این شعر فاضل افتادم :
« با چراغی همهجا گشتم و گشتم در شهر
هیچکس! هیچکس اینجا به تو مانند نشد
خواستند از تو بگویند شبی شاعرها
عاقبت با قلم شرم نوشتند نشد »
#أین_مطهری
✍ علی امیری
@nabzqalam
هدایت شده از نبض قلم | علی امیری
#بازنشر
📍 شهید مطهری و یک داعشی !
🔸در خوابگاه دانشگاه اتاق کناری ما یک دانشجو گوشه گیر بود خیلی با کسی معاشرت نمی کرد
ظاهر بسیار متشرعه ای داشت اما هیچ کس نماز خوندن او را نمی دید
به هیچ کس در مورد افکار و عقایدش حرفی نمی زد
ما که عضو بسیج بودیم یک مسئله برامون مهم بود
" جذب دانشجویان به گفتمان انقلاب اسلامی"
طبق همین رسالت با محبت و رفاقت بعد از مدت طولانی وارد دنیای خلوت او شدم اعتماداش را جلب و زبان او را به گفتگو باز کردم
🔹 یک روز پرسیدم تو مذهبی هستی ؟
از من قول گرفت به کسی چیزی نگویم
حرفی زد که من در آن زمان و سن خاص و سطح فکری که داشتم بشدت شوکه شدم
گفت من 'وهابی' هستم.
او افکار بسیار تندی داشت، با مراکز و علمای حجاز ارتباط استاد شاگردی داشت
طوری با هم رفیق شدیم که بعد از اعتماد کامل به من در مورد پیوستن به داعش با من گفتگو می کرد !!!
🔺من هم که به خیال خودم فرصت پیدا کرده بودم که فردی را هدایت کنم؛ در مدت یک سال شب و روز با او بحث می کردم
کتاب و مناظزه برای او تهیه می کردم
اما او از بچگی در دامان علما بزرگ شده بود
بسیار متعصب بود و حافظ قرآن
هر حرفی من میزدم چند آیه قرآن قرائت می کرد.
ساعت ها برای پاسخ سوالات او با اساتید و کتاب ها وقت صرف می کردم ...
📌 اما حاصل آن همه تلاش این شد ؛ تقریبا هیچ !!
🔸 فارغ التحصیل شدیم او رفت و منم آمدم ...
البته ارتباط رفاقتی ما پابرجا بود اما دیگر بحث خاصی نداشتیم
🔺 سه، چهار سال بعد با من تماس گرفت؛
علی جان مژده بده به آرزوت رسیدی
شیعه شدم !
🔹ما خیلی با هم شوخی می کردیم؛ یادم هست می خندید می گفت داش علی وقتی می خوابی یک چشمت بیدار باشد ممکنه برای اینکه بهشت برم یک شب تو رو به درک واصل کنم !!
گفتم این خبرش هم یک شوخی ست چون میزان مقاومت او را به وضوح دیده بودم او در عقیده اش مصداق کالجبل الراسخ بود
🔸 قسم خورد؛ گفتم تعریف کن؟
گفت با برادرم هر دو شیعه شدیم ...
برادرم در یک مراسم ۶ کتاب از کتب استاد مطهری هدیه گرفته بود
آمد منزل گفت سخنران مراسم خیلی از عظمت مرتضی مطهری گفته بیا بخونیم ببینیم این استاد شیعه چه حرفی برای گفتن دارد. با هم شروع به خواندن این کتاب ها کردیم عجیب و ناخودآگاه _بر خلاف بسیاری از کتاب های شیعیان که قبلا می دیدیم_ ما را جذب کرده بود آنها تمام شد رفتیم چند اثر دیگر استاد را تهیه کردیم و ...
💠 تعبیر ایشان این بود:
"مطهری یک انفجار و انقلاب در فکر ما ایجاد کرد
طوری جهان بینی و ایدئولوژی ما زیر و رو شد که اختلافات شیعه و سنی از اساس برای ما منتفی شد "
ما با هم شیعه شدیم اما خانوده ما خبر ندارند ....
🔹رضوان خدا بر آن علامه شهید که قرن ها باید بگذرد شاید مادری مثل او به دنیا بیاورد
🖊شیخ علی امیری
@nabzqalam
هدایت شده از نبض قلم | علی امیری
#بازنشر
📍 شهید مطهری و یک داعشی !
🔸در خوابگاه دانشگاه اتاق کناری ما یک دانشجو گوشه گیر بود خیلی با کسی معاشرت نمی کرد
ظاهر بسیار متشرعه ای داشت اما هیچ کس نماز خوندن او را نمی دید
به هیچ کس در مورد افکار و عقایدش حرفی نمی زد
ما که عضو بسیج بودیم یک مسئله برامون مهم بود
" جذب دانشجویان به گفتمان انقلاب اسلامی"
طبق همین رسالت با محبت و رفاقت بعد از مدت طولانی وارد دنیای خلوت او شدم اعتماداش را جلب و زبان او را به گفتگو باز کردم
🔹 یک روز پرسیدم تو مذهبی هستی ؟
از من قول گرفت به کسی چیزی نگویم
حرفی زد که من در آن زمان و سن خاص و سطح فکری که داشتم بشدت شوکه شدم
گفت من 'وهابی' هستم.
او افکار بسیار تندی داشت، با مراکز و علمای حجاز ارتباط استاد شاگردی داشت
طوری با هم رفیق شدیم که بعد از اعتماد کامل به من در مورد پیوستن به داعش با من گفتگو می کرد !!!
🔺من هم که به خیال خودم فرصت پیدا کرده بودم که فردی را هدایت کنم؛ در مدت یک سال شب و روز با او بحث می کردم
کتاب و مناظزه برای او تهیه می کردم
اما او از بچگی در دامان علما بزرگ شده بود
بسیار متعصب بود و حافظ قرآن
هر حرفی من میزدم چند آیه قرآن قرائت می کرد.
ساعت ها برای پاسخ سوالات او با اساتید و کتاب ها وقت صرف می کردم ...
📌 اما حاصل آن همه تلاش این شد ؛ تقریبا هیچ !!
🔸 فارغ التحصیل شدیم او رفت و منم آمدم ...
البته ارتباط رفاقتی ما پابرجا بود اما دیگر بحث خاصی نداشتیم
🔺 سه، چهار سال بعد با من تماس گرفت؛
علی جان مژده بده به آرزوت رسیدی
شیعه شدم !
🔹ما خیلی با هم شوخی می کردیم؛ یادم هست می خندید می گفت داش علی وقتی می خوابی یک چشمت بیدار باشد ممکنه برای اینکه بهشت برم یک شب تو رو به درک واصل کنم !!
گفتم این خبرش هم یک شوخی ست چون میزان مقاومت او را به وضوح دیده بودم او در عقیده اش مصداق کالجبل الراسخ بود
🔸 قسم خورد؛ گفتم تعریف کن؟
گفت با برادرم هر دو شیعه شدیم ...
برادرم در یک مراسم ۶ کتاب از کتب استاد مطهری هدیه گرفته بود
آمد منزل گفت سخنران مراسم خیلی از عظمت مرتضی مطهری گفته بیا بخونیم ببینیم این استاد شیعه چه حرفی برای گفتن دارد. با هم شروع به خواندن این کتاب ها کردیم عجیب و ناخودآگاه _بر خلاف بسیاری از کتاب های شیعیان که قبلا می دیدیم_ ما را جذب کرده بود آنها تمام شد رفتیم چند اثر دیگر استاد را تهیه کردیم و ...
💠 تعبیر ایشان این بود:
"مطهری یک انفجار و انقلاب در فکر ما ایجاد کرد
طوری جهان بینی و ایدئولوژی ما زیر و رو شد که اختلافات شیعه و سنی از اساس برای ما منتفی شد "
ما با هم شیعه شدیم اما خانوده ما خبر ندارند ....
🔹رضوان خدا بر آن علامه شهید که قرن ها باید بگذرد شاید مادری مثل او به دنیا بیاورد
🖊شیخ علی امیری
@nabzqalam