🔖 #داستانک(برگرفته از واقعیت)
وارد فروشگاه یکی از شهرهای شمالی کشور شدم همه مشغول خرید بودن
با دیدن من چند نفری که معلوم بود مشتری ثابت آنجا هستن با جوان پشت دخل شروع به پچ پچ کردن
فرد جوان به من رو کرد با دلی پر و لحنی تند همه کس و همه چیز را زیر سوال می برد
در حالی که می گفت شما دیگه جایگاه گذشته رو میان مردم ندارید موبایلش به صدا درآمد
تا گوشی را برداشت با نگرانی و برق آسا از میان آن چند نفر گذشت
حاج آقا !
حاج آقا!
کلید فروشگاه را به سمت من پرتاب کرد
من کلید زاپاس دارم و رفت ...
🖊ش.علی امیری
@nabzqalam