شهادت بانوی ایرانی
مادر ۵ فرزندی بزرگترین فرزند۱۸ساله و کوچکترین ۲ساله
همسر شهید عواضه لبنانی را
تبریک و تسلیت میگیم.
چند روز قبل هم خانم الهام بایگان در بمباران ضاحیه به شهادت رسیده بود
▪️یا لَیتَنا کُنّا مَعَکُم ....
• شهید «رضا عباس عواضة» فرمانده ارشد اطلاعات حزبالله، به همراه همسر ایرانیشان «معصومه (آرزو) کرباسی» دیروز با پهپاد رژیم وحشی و خونخوار صهیونیستی ترور و به شهادت رسیدند.
※ «شهیده معصومه کرباسی» از مدیران رسانهی رسمی استاد شجاعی در «بخش تایملاین عربی» بوده و در تمام این سالها لحظهای از مجاهدت رسانهای در رصد و تولید و انتشار اخبار و محتوا غافل نشدند.
• خصوصاً در جریان طوفانالأقصی و تأسیس کانال جهانخبر (صفحه خبری رسانه منتظر) از پیشگامان رصد اخبار بینالملل در بخش عربی بوده و در آغاز فعالیت این صفحه و انتشار گسترده آن در تایم لاین عربی، نقش بسیار بسیار مؤثری ایفا نمودند.
مرکز مردمی «🌼🦋🌼 » نفس سبزوار
╭┈───👶 ⃟⃟⃟ ⃟ ✨بـہکانال ما بپیوندید
╰┈➤ @nafas110530
🔰شنیدن کی بود مانند دیدن:
🎙شنیدن اصطلاح «پیری جمعیت» یک چیز است و دیدن پیامدهای آن چیز دیگری است!
♨️شاید تلخی این اصطلاح در تعریف آن مستتر باشد؛
«جمعیت پیر» همان انباشتگی و افزایش مستمر و مداوم جمعیت در سنین ۶۰ و ۶۵ سال به بالا است و خطرات مختلفی چون
✅ تغییر نظام های تربیتی و مفاهیم اخلاقی،
✅ کاهش نشاط اجتماعی اقتصادی،
✅ کاهش اقتدار سیاسی، تغییر در ترکیب های دینی را در حوزه های مختلف فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی به دنبال دارد.
🔺صدالبته این خطرات، پیامدها و در طول زمان بحران های سختی مثل:
🔹 کاهش حجم و رشد جمعیت ملی؛
🔹کاهش باروری و قدرت تجدید نسل؛
🔹افزایش میانه سنی و سالمندی جمعیت را در حوزه جمعیتی کشور سبب می شود
واز طرف دیگر در بحث اقتصادی
💢 باعث کاهش جمعیت در سن کار؛
💢 کاهش رشد اقتصادی؛
💢پایین آمدن نرخ پس انداز خانواده؛
💢افزایش بار مالی نسل های جوان تر،
💢 افزایش بار تکفل و افزایش تقاضای بازنشسته های فعلی و فشار بر سیستم تامین اجتماعی خواهد شد.
#بحران_سالمندی
#ایران_جوان
مرکز مردمی «🌼🦋🌼 » نفس سبزوار
╭┈───👶 ⃟⃟⃟ ⃟ ✨بـہکانال ما بپیوندید
╰┈➤ @nafas110530
👼👼👼👼✨✨✨✨☘☘☘☘
#سرگذشت_مینا 💞✨
مینا دختر ۱۷ ساله ایه که توی ماه ۵ بارداری متوجه بارداریش میشه و مادرش بهش میگه باید سقط کنی چون بچه ی تو ح.ل.ا.ل زاده نیست ... ☘
قسمت 6
سرگذشت مینا
قسمت ششم
به خاطر اینکه دیگه با تلفن هاشون آزارم ندن کلا گوشیم رو خاموش کردم.
بابام که اهل پیامک دادن نبود ولی مامانم، همینجور پیامک هاش بلافاصله بعد روشن کردن گوشی میرسید.
همه اش فحاشی و تهمت و ...
از نظر اونا من دیگه یه دختر همه کاره بودم😔.
برای خودم متاسف بودم که پدر و مادری داشتم که انگار خوشحال هم بودند که به من برچسب ناجور بزنن.
به همین دلیل بود که دیگه دوست نداشتم برم پیش شون!
نه مامانم و نه بابام.
اینجوری راحت تر بودند.
از چشماشون میخوندم که مزاحم زندگی شون هستم.
من یک آواره تمام عیار بودم😔
تردید داشتم برم پارک یا نه؟
امکان داشت اتفاق دیشب دوباره بیفته و من هم گرفتار بشم.
ولی خب چاره دیگه ای نداشتم.
توی این شهر بزرگ، من کسی رو نمی شناختم.
📛📛📛
در کمال ناباوری از دور، جمع پنج نفره شون دیده می شد.
مجید بود؟
یا به همین سرعت کسی رو جایگزین جمع شون کرده بودند؟
صدای خنده هاشون بلند شد.
مجید بود!
به همین سرعت آزاد شده بود؟!🤔
با آب و تاب، ماجرای بازداشتگاه و حاضر جوابی خودش به پلیس رو تعریف می کرد.
تا چشمش به من افتاد، انگار انگیزه جدیدی برای صحبتهاش پیدا کرد و صداش رو صاف کرد.
بقیه هم متوجه من شدند.
سهیلا با چنان هیجانی شروع کرد به تعریف از مشاجره شب قبل که ...
دوست نداشتم توی گروه اینا باشم ولی ...
چاره ای نداشتم فعلا باید با همین بچه ها سر می کردم.
البته میتونستم سراغ عمه بتول هم برم ولی خب، رفتن به اونجا هم دردسرهای خودش رو داشت. تازه آدرس درست و حسابی هم نداشتم.
منتظر بودم ببینم آخر شب هر کدوم کجا میرن برای خواب و کدوم یکی شون به من تعارف میزنه و بهم پناه میده.
مسلما بین سحر و سهیلا باید دنبال گزینه بودم.
سحر که بدون هیچ تعارفی از ما جدا شد و رفت.
موند سهیلا که بهم گفت میتونم امشب خونه اونا برم.
فقط گفت ایرادی که داره مامان من اخلاق خاصی داره و نباید زیاد باهاش هم صحبت بشی!
گفتم: مشکلی نداره که منو با خودت ببری؟
گفت: نه خیالت راحت. من برای خودم زندگی می کنم و مامانم برای خودش.
یاد گرفتیم به کار هم کاری نداشته باشیم.😳
گفتم هر کی؟
_بله هر کی!😊
نگران نباش من هر کی رو با خودم نمی برم😄
فقط چند روز کافی بود که بفهمم که مامان من، پای منقل و دود و با اون زبون تند و نیش و کنایه هاش، شرف داره بر مامان سهیلا😣.
شبها خونه سهیلا بودم و روزها پیگیر پیدا کردن کار.
هرچه بیشتر می گشتم کمتر کار پیدا می کردم. کار بود ولی برای من نبود.
کرونا کسب و کار مردم رو بهم ریخته بود و بیشتر، کارهای فضای مجازی جون گرفته بودند.
خونه سهیلا با وجود رفتارهای مامانش برام قابل تحمل نبود. باید فکر بهتری می کردم.
رفتم سراغ مهری خانوم.
اولش که با من هم کلام نمیشد ولی بعد راضی شد که کاری برام بکنه!
یه زنجیر طلای قدیمی داشتم که مامانم وقتی داشتم از تهران می اومدم سبزوار، به من داده بود.
مهری خانم حاضر شد اون رو ببره و برام بفروشه.
با کمک مالی اون و شایدم مامانم، نمیدونم! چون بعید نبود مهری خانوم با مامانم ارتباطی داشته باشه! یه خونه تو حاشیه شهر اجاره کردم😒
خونه که نمیشد گفت ولی یه سقفی بود که حداقل، کاری به کار کسی نداشتم😔.
خونه ای که اجاره کردم، یه اتاق تو در تو بود با آشپزخونه و حمام مشترک با یه مستاجر دیگه.
مستاجر دیگه هم یه پیرزن و پیرمرد غرغرو بودند که دائم در حال دعوا بودند باهم😄.
🌿🌿🌿🌿
کل وسایل خونه من یه رختخواب کهنه و رنگ و رو رفته بود که از خونه سهیلا آوردم.
برای شروع خوب بود ولی حتی یک لیوان هم نداشتم.
روزها و شبهای زیادی رو بدون غذا گذروندم ولی سعی کردم روحیه ام رو حفظ کنم.
برای کار به هر کسی رو انداختم ولی نبود که نبود.
تا اینکه یکروز توی پارک مجید رو کرد به من و گفت:
حاضری توی رستوران کار کنی؟
گفتم چرا که نه!
_دوستی دارم که تازگی رفته رستوران کار می کنه و فکر می کنم هنوز به نیرو نیاز دارند.
برای بسته بندی غذاهای بیرون بر شون نیرو لازم دارن.
تعلل جایز نبود و همون شب با مجید رفتیم به همون رستورانی که می گفت.
اونجا اولین بار با حامد آشنا شدم.
حامد، دوست قدیمی مجید بود. البته از مجید کوچکتر بود. هم محله بودند و به قول مجید؛ حامد بچه مثبت بود و رفت دنبال کار، ولی مجید خلافکار دراومد و شد اینی که می بینید و هر چند شب یکبار، سر از کلانتری و آگاهی و ... در میاورد.
رستوران شرایط کاری خوبی داشت و بزرگترین امتیازش برای من، سیر کردن شکمم بود توی سه وعده.
امتیاز بعدی اون این بود که فقط یه سفته میخواست که اونم دوست مجید، همون آقا حامد که گفتم، داد.
دیگه زندگی داشت بعد از یک ماه در به دری و گرسنگی و بی کسی، روی خوش بهم نشون میداد ...
این داستان ادامه دارد ...
مرکز مردمی «🌼🦋🌼 » نفس سبزوار
╭┈───👶 ⃟⃟⃟ ⃟ ✨بـہکانال ما بپیوندید
╰┈➤ @nafas110530
پيامبر صلي الله عليه و آله:
رَحِمَ اللّهُ عَبْدًا أَعانَ وَلَدَهُ عَلى بِرِّهِ بِالاْءِحْسانِ إِلَيْهِ وَالتَّأَلُّفِ لَهُ وَتَعْليمِهِ وَتَأْديبِهِ.
[مستدرك الوسائل، ج 15 ، ص 169.]
پيامبر صلي الله عليه و آله:
مِهر خداوندى از آنِ بنده اى باد كه
فرزند خود را با نيكى كردن به وى و دَمسازى با او و آموزش و ادب كردن وى، در نيكو شدنش يارى دهد.
#سخن_عشق
مرکز مردمی «🌼🦋🌼 » نفس سبزوار
╭┈───👶 ⃟⃟⃟ ⃟ ✨بـہکانال ما بپیوندید
╰┈➤ @nafas110530
✅ روش دقیق تربیت فرزند
✍️آیت الله شاه آبادی (رحمهالله علیه) استاد عرفان حضرت امام خمینی (رحمهالله علیه) توصیه میکرد
که اگر به عنوان مثال، فرزند شما نیاز به کفش دارد،
گرچه شما دیر یا زود آن را تهیه خواهید کرد، به فرزند خود بگویید: عزیزم، بابا باید پول داشته باشد.
مگر نمیدانی خدا روزی رسان است؟
پس از خدا بخواه زودتر به پدر پول بدهد تا برایت کفش بخرد.
این کودک قطعاً دعا خواهد کرد و پدر نیز قطعاً پولی به دست خواهد آورد. پس کفش را از خدا میداند و عاشق خدا میشود؛
یعنی از همان کوچکی میآموزد که پدر فقط واسطه رزق و روزی است. در این صورت، پدر دست فرزندش را در دست خدا گذاشته است.
#تربیت_فرزند
مرکز مردمی «🌼🦋🌼 » نفس سبزوار
╭┈───👶 ⃟⃟⃟ ⃟ ✨بـہکانال ما بپیوندید
╰┈➤ @nafas110530
13.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بچه شیعه تربیت کنیم!
یکی از مهمترین دغدغههای والدین، کاشت بذر اندیشه دینی توی قلب بچههاشونه و اینکار یه دغدغه پررنگ برای اونهاست که چطور اینکارو انجام بدن
برای اینکه توی دنیای رنگارنگ امروز، باورهای کودکمون رو محکم پایهریزی کنیم تا با شبهات مسیرشون منحرف نشه، باید از کودکی بهشون سبک زندگی دینی رو یاد بدیم.
#تربیت_فرزند
مرکز مردمی «🌼🦋🌼 » نفس سبزوار
╭┈───👶 ⃟⃟⃟ ⃟ ✨بـہکانال ما بپیوندید
╰┈➤ @nafas110530
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وقتی صحبت از نسل مادرانی میکنیم که هرگز تکرار نمیشن ...
#تربیت_فرزند
مرکز مردمی «🌼🦋🌼 » نفس سبزوار
╭┈───👶 ⃟⃟⃟ ⃟ ✨بـہکانال ما بپیوندید
╰┈➤ @nafas110530
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❌ اصلاً جمعهای بچهها را از آنها نگیرید. نوجوان
با جمع جنس موافقش زنده است.
✳️ یک کلام محیط را امن کنید بچهها رو بفرستید، محیط را امن کنید باشگاه بفرستید. محیط را امن کنید بچه رو رها کنید.
#دکتر_سعید_عزیزی
#نوجوان
#تربیت_فرزند
مرکز مردمی «🌼🦋🌼 » نفس سبزوار
╭┈───👶 ⃟⃟⃟ ⃟ ✨بـہکانال ما بپیوندید
╰┈➤ @nafas110530
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹دیدن این ویدیو برای والدین واجب است.
#تربیت_فرزند
#استاد_شجاعی
مرکز مردمی «🌼🦋🌼 » نفس سبزوار
╭┈───👶 ⃟⃟⃟ ⃟ ✨بـہکانال ما بپیوندید
╰┈➤ @nafas110530
☘️☘️🍀🍀🖊
ازاین هفت "ت" در تربیت کودکان پرهیز کنید:
توهین
توبیخ
تهدید
تحقیر
تبعیض
تنفر و تمسخر
تنبیه بدنی
🎯🎯🎯🎯🖊
این هفت «میم» در تربیت کودکان جادو می کند:
تو محبوبی
تو محترمی
تو می توانی
تو مهمی
تو مفیدی
تو می فهمی
تو مثبتی
من به تو #افتخار میکنم.
#تربیت_فرزند
مرکز مردمی «🌼🦋🌼 » نفس سبزوار
╭┈───👶 ⃟⃟⃟ ⃟ ✨بـہکانال ما بپیوندید
╰┈➤ @nafas110530
هدایت شده از سادات
مرکز مردمی «🌼🦋🌼 » نفس سبزوار
╭┈───👶 ⃟⃟⃟ ⃟ ✨بـہکانال ما بپیوندید
╰┈➤ @nafas110530
هدایت شده از سادات
⭕️ مصرف هل در بارداری
🍃یکی دیگر از ادویه های مجاز در دوران بارداری پودر هل است.
🍃به آن دسته از زنانی که از کم خونی رنج میبرند، توصیه میشود که پودر هل را به غذای خود بیفزایند.
🍃اگر روزانه یک قاشق چای خوری پودر هل استفاده کنید، از لخته شدن خون در دوران بارداری که یکی از عوارض بارداری است، پیشگیری میکند.
🍃هل همچنین به رفع تهوع بارداری کمک میکند. بنابراین هل یکی از ادویه های مناسب بارداری است.
مرکز مردمی «🌼🦋🌼 » نفس سبزوار
╭┈───👶 ⃟⃟⃟ ⃟ ✨بـہکانال ما بپیوندید
╰┈➤ @nafas110530
هدایت شده از سادات
⭕️باقلا و سقط جنین
🍃یکی از مشکلات باقلا در دوران بارداری ارتباطی است که بسیاری از افراد بین خوردن آن با سقط جنین ارتباطی در نظر میگیرند. بله چنین احتمالی وجود دارد.
🍃 نوعی باقلای اصلاح شدهی ژنتیکی وجود دارد که میتواند خطر سقط جنین را در زنان باردار افزایش دهد. بنابراین حتماً از انواع طبیعی آن استفاده کنید.
مرکز مردمی «🌼🦋🌼 » نفس سبزوار
╭┈───👶 ⃟⃟⃟ ⃟ ✨بـہکانال ما بپیوندید
╰┈➤ @nafas110530
👼👼👼👼✨✨✨✨☘☘☘☘
#سرگذشت_مینا 💞✨
مینا دختر ۱۷ ساله ایه که توی ماه ۵ بارداری متوجه بارداریش میشه و مادرش بهش میگه باید سقط کنی چون بچه ی تو ح.ل.ا.ل زاده نیست ... ☘
قسمت 7
سرگذشت مینا
قسمت هفتم
بجای ساعت ۹ صبح، من ۸ می اومدم سرکار.
آخر شب هم دیرتر میرفتم خونه.
آخه نه کس و کاری داشتم و نه شرایط خوبی توی خونه انتظارم رو می کشید.
رفیق های پارکم زیاد می اومدن رستوران ولی من سعی می کردم خودم رو مشغول کار کنم و با اونا دمخور نبودم.
برعکس هم سن و سالای خودم که توی این سن بیشتر دوست داشتن با غیر همجنس خودشون وقت بگذرونن، من از جنس مذکر بیزار بودم.
شاید یکی از دلایلش رفتار زشت و زننده بابام با مامانم بود.
شایدم دلیلش ...
بگذریم ...
🌿🌿🌿🌿
با اولین حقوقم رفتم یکدست لباس برای خودم خریدم. شاید یکسال بیشتر بود که لباس نخریده بودم.
یک ماه با همون لباسایی بودم که بابام بیرونم کرده بود.😔
صاحب کارم آدم بدی نبود. هم ما رو بیمه کرده بود و هم از مشتری ها برامون انعامی می گرفت.
منم سرم به کارم بود و شکایتی نداشتم. البته هرچندوقت یکبار تلفن بابام یا مزاحمت های مامانم زندگی رو بهم تلخ می کرد، ولی خب عادت کرده بودم دیگه.
هنوز ارتباطم با بچه های پارک رو داشتم ولی سعی می کردم خیلی باهاشون وقت گذرونی نکنم.
یک شب مجید اومد رستوران و از حامد، سراغ منو گرفته بود.
حامد اومد تو آشپزخونه و گفت مجید کارت داره!
تعجب کردم. مجید با من چیکار میتونست داشته باشه؟!
رفتم بیرون و حامد هم پشت سرم اومد.
مجید با دیدن من انگار از خود بیخود شد. داشت می اومد سمت من که خودم رو عقب کشیدم. دهنش بوی گندی میداد.
حامد پرید جلو و یه سیلی آبدار بهش زد.
باهم درگیر شدند و ...
اتفاقی که نباید میفتاد افتاد😔.
صاحب کارمون سر رسید.
به پلیس زنگ زد و ...
🍂🍂🍂🍂
به همین راحتی از کار بیکار شدیم.
هم من و هم حامد😔.
با وجود اینکه تقصیری نداشتیم ولی از ما هم تعهد گرفتند.
من کسی رو نداشتم که بیاد و منو از کلانتری ببره بیرون😞.
هرچی بهشون گفتم من کاری نکردم و مقصر کسی بوده که مزاحم من شده، حرفم رو قبول نمی کردند.
البته حق هم داشتند. یه دختر دوازده سیزده ساله که نه پدری داره که بیاد دنبالش و نه مادری! معلومه که مقصر به حساب میاد😔
بالاخره مجبور شدم به بابام زنگ بزنم که بیاد تعهد بده و منو تحویل بگیره.
بابام که انگار منتظر چنین چیزی بود، گفت من چنین دختری ندارم. آبرو برای من نذاشته. هر کاری دوست دارین باهاش بکنید😞.
پلیس که انگار قاتل زنجیره ای گرفته بود گفت: ما دخترتون رو پیدا کردیم، مگه شما گمش نکردین؟
خب بیاین دنبالش و ببرینش!
دوباره مواظبش باشین که گم نشه.
🌼🌼🌼🌼
اون شب تو بازداشتگاه پلیس یکی از بدترین شبهای عمرم بود.
چون از نظر خودم، من بیگناه بی گناه بودم و فقط چون مورد سوء قصد قرار گرفتم اینطور زندانی شدم😔
روز بعد بابام سر رسید.
دیدن پدر همانا و مشت و لگد و ناسزا همان.
اگر پلیس جلو بابامو نگرفته بود بعید میدونم از چنگش میتونستم زنده در بیام😞.
من با فرار خودم، آبروی بابام رو برده بودم و الانم با انتشار خبر بازداشت شدنم، اون دیگه توی روستا نمیتونست سرشو بالا بگیره.
دیگه ظهر شده بود و با بابام رفتیم خونه عمه بتول.
عمه بتول از اون یکی عمه که تو روستا بود مهربونتر بود ولی بازم من، دوستش نداشتم.
کلا از فامیل ها، هیچکدوم رو دوست نداشتم. چون همیشه ازشون سرزنش شنیده بودم😞
بعداز ظهر، بابا قصد داشت منو ببره روستا ولی من دوست نداشتم.
زمانیکه همه تو چرت بعد از ظهر بودند، حامد بهم پیام داد که میتونه کمکم کنه تا از خونه عمه ام فرار کنم.
با کمک رامین و مجید و بقیه بچه ها، یه دعوای ساختگی جلو در خونه عمه درست کردند و من از فرصت استفاده کردم و فرار کردم.
حالا دیگه به جمع پنج نفره پارکی ها، من و حامد هم اضافه شده بودیم.
مجید به خاطر رفتار شب قبلش از من عذر خواهی کرد ولی عذرخواهی اون چه فایده ای داشت؟
باعث شده بود هم من کارم رو از دست بدم و هم حامد😔.
من برگشتم سرجای اولم.
به همون خونه ای که با پول زنجیر طلا و قرض از مهری خانم رهن کرده بودم.
بدون هیچ گونه وسیله و بیکار!
چیزی فاصله نشد که حامد زنگ در خونه ام رو زد! زنگ که نمیشد گفت، درکوب در رو زد.
تعقیبم کرده بود.
باورم نمیشد!
جنس حامد با مجید و رامین و بقیه فرق می کرد. شرمی توی چهره اش بود که دوست داشتم!
گفت: درسته از کار بیکار شدیم ولی اتفاق دیشب باعث شد بفهمم چقدر دوستت دارم😊.
نمیتونستم درک کنم.
حامد که فکر می کردم بلد نیست حرف بزنه به من ابراز علاقه می کرد!
ولی نمیدونست که من با خودم عهد کردم که دیگه اسم هیچ مردی تو شناسنامه ام نیاد😔
و این داستان ادامه دارد ...
مرکز مردمی «🌼🦋🌼 » نفس سبزوار
╭┈───👶 ⃟⃟⃟ ⃟ ✨بـہکانال ما بپیوندید
╰┈➤ @nafas110530
پيامبر اکرم صلی الله علیه و آله
وَ لَمَوْلُودٌ فِي أُمَّتِي أَحَبُّ إِلَيَّ مِمَّا طَلَعَتْ عَلَيْهِ الشَّمْسُ
همانا یک نوزادِ متولد شده در امّتم، از آنچه خورشید بر آن می تابد، نزد من محبوب تر است.
مستدرک الوسائل ج14 ص 153
#حدیث
مرکز مردمی «🌼🦋🌼 » نفس سبزوار
╭┈───👶 ⃟⃟⃟ ⃟ ✨بـہکانال ما بپیوندید
╰┈➤ @nafas110530
15.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
صدای زندگی
#قندونبات
مرکز مردمی «🌼🦋🌼 » نفس سبزوار
╭┈───👶 ⃟⃟⃟ ⃟ ✨بـہکانال ما بپیوندید
╰┈➤ @nafas110530
36.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❣️هر جنینی که متولد میشود
ظرفیت تغییر جهان را دارد ...
⬅️حق حیات را از آنها نگیریم
#نه_به_سقط_جنین
#زندگی_حق_اوست
مرکز مردمی «🌼🦋🌼 » نفس سبزوار
╭┈───👶 ⃟⃟⃟ ⃟ ✨بـہکانال ما بپیوندید
╰┈➤ @nafas110530
47.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔰داستانی واقعی که زیاد تکرار میشود
⛔️یک تصمیم اشتباه=سالها حسرت
#سقط
#قتل_جنین
مرکز مردمی «🌼🦋🌼 » نفس سبزوار
╭┈───👶 ⃟⃟⃟ ⃟ ✨بـہکانال ما بپیوندید
╰┈➤ @nafas110530
❌️سقط جنین هر روز زندگی فردی غیرقابل جایگزین را نابود می کند.
⛔️ این بی رحمی باید پایان یابد و برای پایان دادن به آن باید دست به دست هم دهیم.
#جنین
#سقط
#سقط_جنین
#بارداری
#بارداری_ناخواسته
مرکز مردمی «🌼🦋🌼 » نفس سبزوار
╭┈───👶 ⃟⃟⃟ ⃟ ✨بـہکانال ما بپیوندید
╰┈➤ @nafas110530