15.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
صدای زندگی
#قندونبات
مرکز مردمی «🌼🦋🌼 » نفس سبزوار
╭┈───👶 ⃟⃟⃟ ⃟ ✨بـہکانال ما بپیوندید
╰┈➤ @nafas110530
36.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❣️هر جنینی که متولد میشود
ظرفیت تغییر جهان را دارد ...
⬅️حق حیات را از آنها نگیریم
#نه_به_سقط_جنین
#زندگی_حق_اوست
مرکز مردمی «🌼🦋🌼 » نفس سبزوار
╭┈───👶 ⃟⃟⃟ ⃟ ✨بـہکانال ما بپیوندید
╰┈➤ @nafas110530
47.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔰داستانی واقعی که زیاد تکرار میشود
⛔️یک تصمیم اشتباه=سالها حسرت
#سقط
#قتل_جنین
مرکز مردمی «🌼🦋🌼 » نفس سبزوار
╭┈───👶 ⃟⃟⃟ ⃟ ✨بـہکانال ما بپیوندید
╰┈➤ @nafas110530
❌️سقط جنین هر روز زندگی فردی غیرقابل جایگزین را نابود می کند.
⛔️ این بی رحمی باید پایان یابد و برای پایان دادن به آن باید دست به دست هم دهیم.
#جنین
#سقط
#سقط_جنین
#بارداری
#بارداری_ناخواسته
مرکز مردمی «🌼🦋🌼 » نفس سبزوار
╭┈───👶 ⃟⃟⃟ ⃟ ✨بـہکانال ما بپیوندید
╰┈➤ @nafas110530
🔸 ترمیم سلولهای آسیب دیده مادر توسط جنین در بارداری
🌸اصلا لازم نیست بچهها به دنیا بیایند تا عصای دست مادر خود شوند🌸
دانشمندان موفق به شناسایی سلولهای بنیادین جنین در اعضای آسیبدیده زنان باردار، شامل مغز، کبد، کلیه، ریه و قلب شده اند.
جنین، سلولهای بنیادین خود را برای ترمیم سلولهای آسیب دیده مادر اهدا میکند🌱
... جنین میتواند منبع تازهای از سلولهای بنیادین تولید تا حتی قلب آسیبدیده را درمان کند.
👌🏻اثرات مطلوب سلولهاي جنيني بعد از زايمان هم باقي ميماند و سبب بازسازي ميشوند.
💔و در نهایت دقیقا زمانی که یک مادر به #قتل فرزند خود فکر میکند،جنین او سخاوتمندانه و معصومانه😔به فکر سلامتی و جوانی مادر خود است...
#سلامت_مادر
#سقط_جنین_قتل_نفس_است
مرکز مردمی «🌼🦋🌼 » نفس سبزوار
╭┈───👶 ⃟⃟⃟ ⃟ ✨بـہکانال ما بپیوندید
╰┈➤ @nafas110530
زن بود
مادر بود
ایرانی بود
بدست جنایت کارترین رژیم تاریخ به شهادت رسید
اما روشنفکرانِ مدعیِ حمایت از زن زندگی و آزادی نه غمگین میشوند، نه هشتگی میزنن!
چرا؟
چون محجبه است...
چون شعار احترام به عقاید مختلف شان صرفا وسیله ای برای توجیه اعمال خودشان است!
#معصومه_کرباسی
مرکز مردمی «🌼🦋🌼 » نفس سبزوار
╭┈───👶 ⃟⃟⃟ ⃟ ✨بـہکانال ما بپیوندید
╰┈➤ @nafas110530
👶ناجی فرزندان سقط👶
طبق آمار متاسفانه 😔روزانه حداقل 8 جنین در شهر سبزوار س.ق.ط عمدی می شوند😭
اینجا ما یک جمع مردمی هستیم با دغدغه ی نجات جان فرشتگان معصوم الهی👶🏻
از ماما و پزشک و روانشناس و مشاور دینی گرفته تا خیرین و....
💥 حالا ما چی کار می کنیم ⁉️
ما در این مجموعه به صورت کاملا رایگان به مامانا کمک می کنیم که از تصمیم سقط شون که بدلیل مشکلات مالی ، تحصیلی و... بوده، منصرف بشن☺️
💥 راستی اسم مجموعه مون رو نگفتم 😉
مرکز مردمی نفس سبزوار
📣 اگر کسی می شناسید که قصد سقط داره، حتما به ما معرفی کنید
چون نجات جان یه فرشته کوچولو👶🏻 مثل نجات جان تمام انسان هاست😍
در مجموعه ما کسانی هستند که با مادر منصرف شده از سقط در ارتباطند و برای رفع مشکلاتش تا به دنیا اومدن کوچولوشون تنهاش نمیذارن 😍😍😍
در صورت مواجهه با مشاوران،تماس بگیرید💚🙏.
09389803541
09045158764
09153714155
پیام به ادمین
@darininurse
@drghazanfari
شماره کارت
6037997950482761
مرکز مردمی «🌼🦋🌼 » نفس سبزوار
╭┈───👶 ⃟⃟⃟ ⃟ ✨بـہکانال ما بپیوندید
╰┈➤ @nafas110530
👼👼👼👼✨✨✨✨☘☘☘☘
#سرگذشت_مینا 💞✨
مینا دختر ۱۷ ساله ایه که توی ماه ۵ بارداری متوجه بارداریش میشه و مادرش بهش میگه باید سقط کنی چون بچه ی تو ح.ل.ا.ل زاده نیست ... ☘
قسمت 8
سرگذشت مینا
قسمت هشتم
امشب تولد رامین بود.
رامین بابای پولداری داشت.
ولی اونم دائم از خونه فراری بود.
از اون فراری ها که حیثیت بابای مشهورش رو توی شهر میبره.
برای مامان و باباش شرط گذاشته بود: به شرطی برام تولد بگیرین که من هر کدوم از دوستام رو خواستم، دعوت کنم و نگین این خوبه و اون بده!
مامان و باباشم قبول کرده بودن!
ما همه مون از قشرضعیف بودیم و هر کدوم بیچاره تر از اون یکی!
با خانواده های داغون!
مجید دیشب اومده بود ما رو برای تولد رامین دعوت کنه که اون اتفاق ها رقم خورد😔
خیلی دوست داشتم تولد یه بچه مایه دار برم ولی ...
با چه لباسی!
چه کادویی ببرم؟
مگه میشه دست خالی؟!
از همگی عذر خواستم و گفتم من امشب نمیتونم بیام ولی بچه ها هیچ بهانه ای رو قبول نمی کردند.
به بهانه آماده شدن برای مهمونی، ازشون جدا شدم ولی واقعا نمیدونستم چیکار کنم؟
رفتم خونه و چیزی فاصله نشد که حامد زنگ در خونه رو زد.
با دیدن حامد جلو در، میخکوب شدم!
حامد به من ابراز علاقه کرد و من مبهوت مونده بودم که چرا باید یکی مثل حامد از یکی مثل من خوشش بیاد؟!
دوست داشتم تعارفش کنم بیاد و شرایط خونه ام رو بهش نشون بدم!
خونه ای که نه فرش داشت نه ظرف و ظروف و نه هیچ چیز دیگه ای.
یه تیکه موکت کوچیک داشت با یه بالش و پتو
دوباره یادم اومد که از کار بیکار شدم.
حالا چیکار کنم؟
از کجا پول دربیارم که بتونم حداقل شکمم رو سیر کنم!
توی حال خودم بودم که حامد منو صدا زد!
مینا؟
مینا؟
حواست کجاست؟
برای مهمونی امشب آماده ای؟
حامد و مهمونی؟
اون خیلی کم تو جمع دوستان پارک جمع می شد و الان چی شده که میخواد بیاد؟!🤔
_مگه تو میخوای بری؟
+آره دوست دارم برم. مخصوصا اگر شما هم بیای!
_نه من نمیتونم !
+چرا آخه؟ بعد عمری دختر مورد نظرم رو پیدا کردم!
خیلی دوست داشتم برم ولی خب شرایط خوبی نداشتم به همین خاطر عذرخواهی کردم.
🌿🌿🌿🌿
اونروز نه به پیامها و زنگ بچه ها جواب دادم و نه زنگ بابام.
مثل ماهی دوباره از دستش سرخورده بودم و حتما حسابی کلافه بود.
گرچه به نظرم نبودن من رو ترجیح می داد به بودنم🤔
مجید از اینکه ما رو ازکار بیکار کرده بود ناراحت بود و عذاب وجدان داشت و در به در دنبال کار بود برامون.
آخرشم موفق شد.
البته برای من تونست ولی برای حامد موفق نشد.
من توی یک جوراب بافی مشغول شدم و حامد به خاطر اینکه بیکار نباشه کارگری ساختمون میرفت.
از صبح تا شب میرفتم سرکار و شب خسته و کوفته می اومدم خونه!
رفت و آمدم با بچه ها خیلی کم شده بود ولی با حامد نه!
حامد خیلی هوامو داشت و هرچی لازم داشتم سریع برام تهیه می کرد.
داشت کم کم نسبت به جنس مرد نظرم عوض می شد.
🍀🍀🍀🍀
حدود یک سال گذشت و من بیشتر با حامد آشنا شدم.
اونم مثل من بچه طلاق بود.
ولی کمی با من فرق داشت!
دوتا خواهر بزرگتر از خودش داشت که گاها حمایتش می کردند.
پدرش همسر دوم گرفته بود و عملا حامد و مادرش رو کنار گذاشته بود😒.
امتیاز بزرگ حامد نسبت به من، مادرش بود.
درسته مامان ایده آلی نبود، ولی در مقایسه با مادر من، یک فرشته بود.
بعد از یکسال آشنایی، دیگه وقتش بود باهم میرفتیم زیر یه سقف.
من تازه چهارده سالم تموم شده بود و حامد ۲۰ ساله بود.
نسبت به ازدواج های الان، ما خیلی بچه سال بودیم ولی ما تصمیم خودمون رو گرفته بودیم!
قدم اول باید رضایت والدین رو می گرفتیم😊
اول رفتیم سراغ مامان حامد.
اول کمی مقاومت کرد ولی وقتی یکی دو بار با من برخورد داشت مخالفتی نکرد.
نفر بعدی، مادر من بود.
مادر من توی یکسالی که من از خونه به قول خودشون فرار کرده بودم حتی یکبار هم از تهران نیومد سبزوار به دیدن من😒.
مادرم به شدت مخالفت کرد و گفت همین روزا حضوری میام دیدنت و راهنماییت می کنم.
تو که نمیخوای به سرنوشت من دچار بشی!
میخوای؟
پس هرچی میگم گوش کن!
تا حداقل پنج شش سال دیگه فکر ازدواج رو از سرت بیرون کن!
سمت بابام هم کی میتونست بره؟
چاره ای نبود. باید یکجوری راضیشون می کردیم؟
ولی چطور؟
این داستان ادامه دارد ...
مرکز مردمی «🌼🦋🌼 » نفس سبزوار
╭┈───👶 ⃟⃟⃟ ⃟ ✨بـہکانال ما بپیوندید
╰┈➤ @nafas110530
🔅اگر در دامن مادر،
🔅که بالاترین محل تربیت است،
🔅بچه خوب از کار درآمد،
🔅این تا آخر به همان تربیت بچگی که شده باقی میماند!
🔅مگر یک عوامل بسیار قویای او را برگرداند.
🔅زیرا علاقهای که بچه به مادر دارد به هیچ کس ندارد.
🔅حرف مادر نقش میشود در مغزش.
📚صحیفــه امــام، ج٨، ص١١
مرکز مردمی«🌷🦋🌷 » نفس سبزوار
╭┈───👶 ⃟⃟⃟ ⃟ ✨بـہکانال ما بپیوندید
╰┈➤ @nafas110530
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌱
برگرفته از کتاب ریحانه بهشتی ♥️
باردار شدم! ، کِی چی بخورم 🧐
#نکات_بارداری
مرکز مردمی«🌷🦋🌷 » نفس سبزوار
╭┈───👶 ⃟⃟⃟ ⃟ ✨بـہکانال ما بپیوندید
╰┈➤ @nafas110530
12.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴نکات طلایی بارداری سالم
در این ویدیو با حضور دکتر اسحاقی در مورد نکات طلایی قبل و بعد از بارداری که بارداری سالمی داشته باشیم صحبت می کنیم.
#فرزندآوری
#بارداری_سالم
#نکات_بارداری
مرکز مردمی«🌷🦋🌷 » نفس سبزوار
╭┈───👶 ⃟⃟⃟ ⃟ ✨بـہکانال ما بپیوندید
╰┈➤ @nafas110530
چگونه فرزندی بردباری داشته باشم؟❓❓
🌺رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم :
«در ماه آخر بارداری، به زن باردار خرما بخوانید، زیرا فرزندش بردبار و پاکیزه خواهد شد. »
( أَطْعِمُوا الْمَرْأَةَ فِي شَهْرِهَا الَّتِی تَلِدُ فِیهِ التَّمًرَفَإِنَّ وَلَدَهَا یَکُونُ حَلِيماً نَقِیاً. )
📚 مکارم الأخلاق ، صفحه ۱۶۹
مرکز مردمی«🌷🦋🌷 » نفس سبزوار
╭┈───👶 ⃟⃟⃟ ⃟ ✨بـہکانال ما بپیوندید
╰┈➤ @nafas110530
#تغذیه_بارداری
چند روش برای جذب کلسیم بیشتر :
🍃اگر از جمله افرادی هستید که شیر می نوشد کلسیم مورد نیاز شما و فرزندتان تامین میشود اما اگر شیر دوست ندارید با این راهکار ها کلسیم را به برنامه غذایی خود بیاورید :
🍃پنیر کم چرب یا بدون چربی را به صورت خرد شده به سالاد یا سبزی های پخته اضافه کنید.
🍃از ماست چکیده و بدون چربی به عنوان مایه اصلی سس سالاد استفاده کنید.
🍃سبزی های دارای کلسیم بالا مانند گل کلم ، بامیه ، کلم پیچ و برگ خردل مصرف کنید.
🍃کاکائوی داغ که به جای آب با شیر بدون چربی درست شده باشد میل کنید.
#نکات_بارداری
مرکز مردمی«🌷🦋🌷 » نفس سبزوار
╭┈───👶 ⃟⃟⃟ ⃟ ✨بـہکانال ما بپیوندید
╰┈➤ @nafas110530
#کیسه_آمنیوتیک
☘ فرزند شما در کیسه آمنیوتیک در رحم رشد می کند.
☘ کیسه آمنیوتیک مملو از مایع شفافی است که به آن مایع آمنیوتیک گفته می شود.
☘ این کیسه بادکنکی در واقع از دو لایه ی نازک غشایی تشکیل می شود که کوریون و آمنیون نام دارد.
☘ هنگامی که مردم از پاره شدن کیسه آب صحبت می کنند منظور پارگی همان غشاهایی است که دیواره ی داخلی رحم را می پوشاند.
☘ جنین در این مایع شناور است و توسط بند ناف به جفت متصل است.
#نکات_بارداری
مرکز مردمی«🌷🦋🌷 » نفس سبزوار
╭┈───👶 ⃟⃟⃟ ⃟ ✨بـہکانال ما بپیوندید
╰┈➤ @nafas110530
🦋 #هفته_دوم_بارداری
🌱در طول هفته دوم، شما در واقع هنوز حامله نشده اید. اما در پایان این هفته، شما باید علائم تخمک گذاری را نشان دهید و بارداری ممکن است خیلی زود اتفاق بیفتد.
🌱همانطور که در هفته اول اتفاق افتاد، شما هنوز از نظر فنی باردار نیستید. به این دلیل که تاریخ زایمان شما از اولین روز آخرین قاعدگی شما محاسبه می شود. این بدان معناست که در دو هفته اول بارداری، شما هنوز باردار نشده اید. عجیب است، اما واقعیت دارد!
🌱با این حال، کمی صبر کنید - این احتمال وجود دارد که به زودی باردار شوید. حدود 14 روز پس از قاعدگی زمانی است که احتمال تخمک گذاری شما وجود دارد. این بدان معناست که حتی ممکن است تا پایان این هفته تخمک گذاری کنید. اگر نه، احتمالا در هفته سوم تخمک گذاری خواهید داشت.
🌱هفته دوم زمان خوبی برای یادگیری همه چیز در مورد علائم تخمک گذاری و بهترین راه برای زمان بندی رابطه جنسی برای به حداکثر رساندن شانس بارداری است.
#هفته_به_هفته_بارداری
_______✧❁ 🌿🌻🌻🌿✧❁_____
👨👩👧👧مرکز مردمی نفس سبزوار:عضو شوید👇
https://eitaa.com/nafas110530
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❣تنها مادر است که صادراتی به نام انسان تحویل میدهد.😍
#مادری
#فرزندآوری
#نکات_بارداری
_______✧❁ 🌿🌻🌻🌿✧❁_____
👨👩👧👧مرکز مردمی نفس سبزوار:عضو شوید👇
https://eitaa.com/nafas110530
May 11
👼👼👼👼✨✨✨✨☘☘☘☘
#سرگذشت_مینا 💞✨
مینا دختر ۱۷ ساله ایه که توی ماه ۵ بارداری متوجه بارداریش میشه و مادرش بهش میگه باید سقط کنی چون بچه ی تو ح.ل.ا.ل زاده نیست ... ☘
قسمت 9
سرگذشت مینا
قسمت نهم
توی کارگاه جوراب بافی اوضاع بدی نداشتم.
کارش خیلی سنگین نبود ولی ساعات کاری زیادی داشت.
منم که نه خونه و زندگی درست و درمونی داشتم و نه خانواده ای که منتظرم باشن😞.
تنها کس و کار من، حامد بود.
معمولا عصر بعد از تعطیل شدن کارگاه با حامد میرفتیم بیرون!
دائم در حال نقشه کشیدن برای زندگی مون بودیم😊.
یکبار ...
گویا بچه های عمه بتول ما رو باهم تو پارک دیده بودند و رفته بودن چهار تا هم روش گذاشته بودند و برای بابام تعریف کرده بودند.
خوب بود آدرس خونه رو نداشتند و الا معلوم نبود چه بلایی سرم میاره؟!😕
بابا اومده بود سبزوار.
حامد با مادرش مشورت کرده بود و با نظر اون، بدون هماهنگی با بابام، رفتیم خونه عمه بتول. بالاخره از جایی باید شروع می کردیم!
خودمون رو برای بدترین برخورد ها آماده کرده بودیم😨.
همونجوری هم شد.
بابام جلو حامد خیز برداشت که منو کتک بزنه و حامد جلوش واستاد!
گفت هربلایی تا الان سرش آوردی دیگه من نمیذارم بیاری!
الانم خواستیم بهت احترام بذاریم و الا سراغت نمی اومدیم.
بابام داد و بیداد می کرد و سر منم داد کشید:
_اگر الان از اینجا رفتی دیگه پشت سرت هم نگاه نکن!
اگر دختر منی باید با هر کی که من میگم ازدواج کنی!
خواستم منم صدامو ببرم بالا و بگم همون یکبار که ...
ولی به احترام حامد چیزی نگفتم😒.
با خودم گفتم بذار جلو پسر عمه ها و عمه هام، که الان داشتند چهار چشمی دعوای ما رو نگاه می کردند شوهر آینده ام رو ضایع نکنم!
بین من و بابام با اون بلاها که سرم آورده بود دیگه حرمتی نمونده بود.
🍂🍂🍂🍂
مادر حامد منتظر خبر ما بود که بالاخره بیاد خواستگاری یا نه؟
تلفن مادرم رو دادم به مادر حامد که شاید با مامانم به توافق برسند ولی اونم بی فایده بود.
مامانم هم پاشو توی یه کفش کرده بود که الا و بلا این پسر کار درست و حسابی نداره و یکی میشه لنگه بابات😔
مادر حامد هم بعد صحبت با مامانم داشت سرد میشد و میرفت به سمت انصراف😢.
بهم گفت ما تلاش مون رو کردیم و دیگه چاره ای نیست باید تسلیم امر الهی بشیم.
شما هنوز فرصت دارین و چند سال صبر کنید؟
اگه قسمت باشه به همدیگه میرسین.
من که حرفی برای گفتن نداشتم.
حامد رو دوست داشتم ولی اونقدر نبود که بدون اون نتونم زندگی کنم.
ولی حامد گوشش بدهکار این حرفا نبود.
میگفت من هرجور شده به دستت میارم😉
قبل از من، زمانی که حامد توی رستوران کار می کرد با یه دختر بنام آذر آشنا شده بود.
آذر خیلی با احساسات حامد بازی کرده و چون شرایط مالی خوبی داشته خیلی تحقیر آمیز با حامد برخورد می کرده!
حامد همیشه من رو با اون مقایسه می کرد و می گفت من تازه فهمیدم دختر خوب چه دختریه؟
⏱⏱⏱
چندماهی گذشت و من با تلاش و همکاری مهری خانوم تونستم مادرم رو از تهران به سبزوار بکشونم.
مامانم با دیدن حامد تا حدودی نظرش مثبت شد ولی بازم دنبال بهانه ای بود که نظر من رو عوض کنه.
مامانم ازدواج کرده بود و همسرش زمان زیادی بهش نداده بود و باید زودتر بر می گشت.
همسرش، اول ازدواج شرط گذاشته بود که مامان من فقط سالی یکبار اجازه داره برای دیدن من بیاد و مامانم هم قبول کرده بود.😕
🌿🌿🌿🌿
شاید همین فشارهای شوهرش باعث شده بود که مامانم بیاد توی تیم ما و به ما کمک کنه که زودتر ازدواج کنیم!
طبق نقشه مامانم، قرار شد ما خیلی یواشکی همه مون باهم باید بریم خونه عمه ی روستام و از اونجا توسط عمه، بابا رو بکشونیم به خونه اش.
و اونجا در برابر عمل انجام شده قرار می گیره و دیگه نمیتونه کاری بکنه!
_خب اگه بازم بابا قبول نکرد چی؟
+خب اینجا دیگه کلا باید قید رضایت بابا رو بزنیم!
_مگه میشه؟
+ بله که میشه!
شما یکبار ازدواج کردی اصلا لزومی نداره دوباره اجازه بابات رو بگیری😨.
نکنه به حامد نگفتی که ازدواج دومته! آره؟
_حامد میدونه!
متاسفانه به خانواده اش نگفته و اگر مامان حامد بفهمه شاید باز گره بیفته به کارمون!
+خب پس چیکار کنیم؟
و این داستان ادامه دارد ...
مرکز مردمی «🌼🦋🌼 » نفس سبزوار
╭┈──👶 ⃟⃟⃟ ⃟ ✨بـہکانال مابپیوندید
╰┈➤ @nafas110530