حس دلتنگی خیلی عجیبه .
یه فلسفه بیمنطقِ !
دلت تنگ میشه برای آدمی که
بهت خیانت کرده در حالی که ازش متنفری .
دلت تنگ میشه برای آدم
خودخواه و دیوانهٔ زندگیت .
دلت تنگ آدمایی میشه
که حالت ازشون بهم میخوره ،
دلت دیدن دوباره بدترینهایِ
زندگیت رو میخواد .
بعضیوقتها نمیفهمم
این دل چرا اینکار رو میکنه
ولی خیلی احمقه خیلی...
@nafas_eshgh
دلخوشم با غزلی تازه همینم کافیست
تو مرا باز رساندی به یقینم کافیست
قانعم بیشتر ازاین چه بخواهم از تو
گاه گاهی که کنارت بنشینم کافیست
گله ای نیست من و فاصله ها همزادیم
گاهی از دور تو را خوب ببینم کافیست
آسمانی! تو در آن گستره خورشیدی کن
من همین قدر که گرم است زمینم کافیست
من همین قدر که با حال و هوایت گه گاه
برگی از باغچه ی شعر بچینم کافیست
فکر کردن به تو یعنی غزل شور انگیز
که همین شوق مرا خوب ترینم کافیست
@nafas_eshgh
هیچ کس به ما نگفت
به کارِ هم، کار نداشته باشیم،
که با کوچک کردنِ آدم ها ،
احساسِ بزرگی نکنیم،
که با قضاوت کردن و
وصله چسباندن به دیگران،
نُقلِ هیچ مجلسی نباشیم!
کسی نگفت حقِ دخالت
در افکار و باورهایِ هم را نداریم،
که با خط زدنِ آرزویِ دیگران،
به آرزویمان نخواهیم رسید،
که با زمین خوردنِ هیچ کس،
سربلند یا خوشبخت نخواهیم شد!
تا به اینجا رسیدیم؛
جایی که سرهایمان همه جا هست،
جز در کار و زندگیِ خودمان!
@nafas_eshgh
باید بپذیری که برخی افراد
برای همیشه در قلبت جا خواهند داشت
بدون اینکه جایی در زندگیت داشته باشند.
@nafas_eshgh
- دوسالپیشیهنفربرگشتبهمگفت :
توجزوِدستهیآدماییهستیکه
وقتیهستی
نیستی ...
ولیوقتینیستی .. هستی !
گفتمیعنیچی ؟!
گفت:وقتیهستی
انقدرفکرِدغدغههایآدمی
کهحضورخودتگممیشهلایِهمهچی
نمیزاریآبتودلآدمتکونبخوره
حواستبههمهچیهستجزخودت
ونمیزاریحواسکسیبهتوباشه
دغدغههاتونمیدیدستمردم
ولیدغدغههایآدمودستمیگیری ! وقتیآدمازتفاصلهمیگیره
تازهجایِخالیِبودنتحسمیشه . .
انقدرقویحسمیشه
کهآدمطاقتنمیارهنبودنتو . . !'🌿
@nafas_eshgh
ولی به هر کسی نگو زندگی،
کسی که زندگیت باشه میفهمه کِی ناراحتی٬کِی دلت سکوت میخواد٬کِی دلت حرف میخواد؛
کسی که زندگیته وقتی پیدات نیست زنگ نمیزنه دعوا کنه بگه مشکوکی٬سرک بکشه٬زنگ میزنه از استرس صداش میلرزه٬نگرانته؛
میگم به هرکی نگو زندگی چون زندگیت اونیه که هرکاری میکنه تو بخندی...✨🍺
@nafas_eshgh
مرگ من روزی فرا خواهد رسید،
در بهاری روشن از امواج نور،
در زمستانی غبارآلود و دور،
یا خزانی خالی از فریاد و شور،
مرگ من روزی فرا خواهد رسید،
روزی از این تلخ و شیرین روزها،
روز پوچی همچو روزان دگر،
سایهای ز امروزها ‚ دیروزها،
دیدگانم همچو دالانهای تار،
گونههایم همچو مرمرهای سرد،
ناگهان خوابی مرا خواهد ربود،
من تهی خواهم شد از فریاد درد،
میخزند آرام روی دفترم،
دستهایم فارغ از افسون شعر،
یاد میآرم که در دستان من،
روزگاری شعله میزد خون شعر،
خاک میخواند مرا هر دم به خویش،
میرسند از ره که در خاکم نهند،
آه شاید عاشقانم نیمه شب،
گل به روی گور غمناکم نهند،
بعد من ناگه به یکسو میروند،
پردههای تیره دنیای من،
چشمهای ناشناسی میخزند،
روی کاغذها و دفترهای من،
در اتاق کوچکم پا مینهد،
بعد من، با یاد من بیگانهای،
در بر آیینه میماند به جای،
تار مویی، نقش دستی، شانهای،
میرهم از خویش و میمانم ز خویش،
هر چه بر جا مانده ویران میشود،
روح من چون بادبان قایقی،
در افقها دور و پنهان میشود،
میشتابند از پی هم بیشکیب،
روزها و هفتهها و ماهها،
چشم تو در انتظار نامهای،
خیره میماند به چشم راهها،
لیک دیگر پیکر سرد مرا،
میفشارد خاک دامنگیر خاک،
بی تو دور از ضربههای قلب تو،
قلب من میپوسد آنجا زیر خاک،
بعدها نام مرا باران و باد،
نرم میشویند از رخسار سنگ،
گور من گمنام میماند به راه،
فارغ از افسانههای نام و ننگ
@nafas_eshgh
از دولت مى امشب حالِ دگرى دارم
گه با لب خندانم، گه چشم تَرى دارم
هرجا كه دلم خواهد، مىپرّم و میبالم
پروانه صفت گويى بالى و پرى دارم
اى دل چه خبر دارى، ديوانهترم امشب
از آن مه بىمهرت، من هم خبرى دارم
تا ماه شود پيدا -داد از غم تنهايى-
با اختركان ناچار، سرّى و سرى دارم
امشب ز دگر شبها ديوانهترم، اميد
گه خندم و گه گريم، حال دگرى دارم
@nafas_eshgh
سکوتت را ندانستم، نگاهم را نفهمیدی
نگفتم گفتنیها رو، تو هم هرگز نپرسیدی
شبی که شام آخر بود، به دست دوست خنجر بود
میان عشق و آینه یه جنگ نابرابر بود
چه جنگ نابرابری، چه دستی و چه خنجری
چه قصهی محقری، چه اول و چه آخری
ندانستیم و دل بستیم، نپرسیدیم و پیوستیم
ولی هرگز نفهمیدیم شکار سایهها هستیم
سفر با تو چه زیبا بود، به زیبایی رویا بود
نمیدیدیم و میرفتیم، هزاران سایه با ما بود
سکوتت را ندانستم، نگاهم را نفهمیدی
نگفتم گفتنیها رو، تو هم هرگز نپرسیدی
در آن هنگامهی تردید، در آن بنبست بیامید
در آن ساعت که باغ عشق به دست باد پرپر بود
در آن ساعت هزاران سال به یک لحظه برابر بود
شب آغاز تنهایی، شب پایان باور بود
@nafas_eshgh
لبت صریحترین آیهی شکوفائیست
وچشمهایت شعرسیاه گویائیست
چه چیزداری باخویشتن که دیدارت
چو قلههای مه آلود محو و رویائیست
چگونه وصف کنم هیئت غریب تورا
که در کمال ظرافت، کمال والائیست
تو از معابد مشرق زمین عظیمتری
کنون شکوه تو و بهت من تماشائیست
در آسمانهی دریای دیدگان تو شرم
گشودهبالتر از مرغکان دریائیست
شمیم وحشی گیسوی کولیت نازم
که خوابناکتر از عطرهای صحرائیست
مجال بوسه به لبهای خویشتن بدهید
که این بلیغترین مبحث شناسائیست
نمیشود بفراموشیت سپرد وگذشت
چنین که یاد تو زود آشنا و هرجائیست
تو باری اینک از اوج بینیازی خود
که چون غریبی من مبهم و معمائیست
پناه غربت غمناک دستهائی باش
که دردناکترین ساقههای تنهائیست
@nafas_eshgh
اقتدا بر عاشقان کن گر دلیلت هست درد
ور نداری درد گرد مذهب رندان مگرد
ناشده بی عقل و جان و دل درین ره کی شوی
محرم درگاه عشقی با بت و زنار گرد
هر که شد مشتاق او یکبارگی آواره شد
هر که شد جویای او در جان و دل منزل نکرد
مرد باید پاکباز و درد باید مرد سوز
کان نگارین روی عاشق می نخواهد کرد مرد
خاکپای خادمان درگه معشوق شو
بوسه را بر خاک ده چون عاشقان از بهر درد
هر کرا سودای وصل آن صنم در سر فتاد
اندرین ره سر هم آخر در سر این کار کرد
@nafas_eshgh
اره راست میگی
تقصیر منه که رفتی و الان کنارم نیستی!!
من بهت زیادی بها دادم
زیادی اهمیت دادم
زیادی توجه کردم
زیادی ارزشت بالا بردم
زیادی دنبالت بودم
زیادی نگرانت بودم
زیادی حواسم بهت بود
زیادی ازت مراقبت کردم
زیادی از رفتنت ترسیدم
زیادی جلوت سرخم کردم
زیادی...
من زیادی دوست داشتم(:
@nafas_eshgh
من از مرگ میترسم :)
چون هنوز باهاش خونه ی مشترک نداشتم :)
هنوز کنارش زندگی نکردم :)
هنوز براش صبحونه درست نکردم :)
هنوز باهاش آشپزی نکردم :)
هنوز توی خونه منتظرش نموندم تا از سرکار بیاد براش چای بریزم :)
هنوز باهاش مشغلهی زندگی مشترک نداشتم :)
من هنوز تا وقتی کنارم نباشه از مرگ میترسم... =)
@nafas_eshgh
ﮐﺎﺵ ﺗﺎ ﺩﻝ ﻣﯿﮕﺮﻓﺖ ﻭ می شکست
ﺩﻭﺳﺖ ﻣﯽ ﺁﻣﺪ ﮐﻨﺎﺭﺵ ﻣﯽ ﻧﺸﺴﺖ !
ﮐﺎﺵ می شد ﺭﻭﯼ ﻫﺮ ﺭﻧﮕﯿﻦ ﮐﻤﺎﻥ
ﻣﯽ ﻧﻮﺷﺘﻢ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﺑﺎ ﻣﻦ ﺑﻤﺎﻥ !!!
ﮐﺎﺵ ﻣﯽ ﺷﺪ ﻗﻠﺐ ﻫﺎ ﺁﺑﺎﺩ ﺑﻮﺩ
ﮐﯿﻨﻪ ﻭ ﻏﻢ ﻫﺎ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺑﺎﺩ ﺑﻮد
ﮐﺎﺵ ﻣﯽ ﺷﺪ ﺩﻝ ﻓﺮﺍﻣﻮﺷﯽ ﻧﺪﺍﺷﺖ
ﻧﻢ ﻧﻢ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﻫﻢ ﺁﻏﻮﺷﯽ ﻧﺪﺍﺷﺖ
ﮐﺎﺵ ﻣﯽ ﺷﺪ ﮐﺎﺵ ﻫﺎﯼ ﺯﻧﺪگی
ﺗﺎ ﺷﻮﺩ ﺩﺭ ﭘﺸﺖ ﻗﺎﺏ ﺑﻨﺪﮔﯽ
ﮐﺎﺵ می شد ﮐﺎﺵ ﻫﺎ ﻣﻬﻤﺎﻥ ﺷﻮﻧﺪ
ﺩﺭ ﻣﯿﺎﻥ ﻏﺼﻪ ﻫﺎ ﭘﻨﻬﺎﻥ ﺷﻮد
ﮐﺎﺵ ﻣﯽ ﺷﺪ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﻏﻤﮕﯿﻦ ﻧﺒﻮﺩ
ﺭﺩ ﭘﺎﯼ ﮐﯿﻨﻪ ﻫﺎ ﺭﻧﮕﯿﻦ ﻧﺒﻮد..
ﮐﺎﺵ ﻣﯿﺸﺪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺗﮑﺮﺍﺭ ﺩﺍﺷﺖ
ﻻﺍﻗﻞ ﺗﮑﺮﺍﺭ ﺭﺍ ﯾﮑﺒﺎﺭ داشت
@nafas_eshgh
اگر در دل کسی جایی نداری،
فرش زیر پایش هم نباش...
جایی که بودن و نبودنت هیچ فرقی نداره، نبودنت رو انتخاب کن !
اینگونه به بودنت احترام گذاشتی...
محبوب همه باش، معشوق یکی
مهرت را به همه هدیه کن،
عشقت را به یکی...
با هر رفتنی اشڪ نریز و
با هر آمدنی لبخند نزن
شاید آنکه رفته باز گردد و آنکه آمده برود،
آنقدر محکم و مقتدر باش که
با این محبت ها و بی مهری ها
زمین گیر نشوی...
لازم است گاهی در زندگی،
بعضی آدمها را گم کنی تا خودتو پیدا کنی ...
بعضی از آدمارو باید دوست داشت،
اما بعضی از آدمارو فقط باید داشت
@nafas_eshgh
چه دردی بدتر از آن که
بخواهی و نخواهد او
تو تا پیری کنی یادش
ولی اصلا نداند او...
@nafas_eshgh
دلم تنگ شده
واسه کسی ک
نمیشع اونو خواست
نمیشع اونو داشت
فقط میشع سخت براش دلتنگ شد و توی
حسرت بغل کردنش سوخت 💔🙂
@nafas_eshgh
کاش روی پیشونی آدمایی
که دارن زیر بار غصههاشون له میشن
یه چیزی نوشته بود
تا بقیه کمی مراعاتشون رو میکردن!
مثلا نوشته بود:
این آقا دارد از صدمین جایی که
فرم پر کرده و استخدام نشده برمیگردد،
این خانم سالهاست حسرت هوایی دارد،
این آقا را دارند میگذارند خانه سالمندان،
این خانم مادرش مریضی صعبالعلاج دارد،
این آقا قول داده تابستان برای پسرش
دوچرخه بخرد ولی پول ندارد،
این خانم تا حالا کسی عاشقش نشده،
این آقا خیلی حالش بد است و
اگر
یقهاش را بگیرید امشب خودش را میکُــشـد!
این آدم شکستنیست...
@nafas_eshgh
نبخشیدن باعث
کوچک شدن افق نگاهت
و پرشدن فضای ذهنت
از چیزهایی می شود که هیچ نیازی
به آنها نداری
می بخشی چون
به اندازه کافی قوی هستی
که درک کنی همه آدم ها ممکن است
خطا کنند.
بخشیدن
هدیه ای است که تو به خودت میدهی،
به خاطر بسپار که آدم های ضعیف هرگز
نمی توانند ببخشند.
بخشیدن خصلت آدم های قوی است.
بخشیدن یک اتفاق لحظه ای هم نیست.
فقط قدرتمندها می بخشند،
پس قوی بودن را انتخاب کن🍃🌺
@nafas_eshgh