eitaa logo
«نـفـیٖر نِــےْ» | مُحَـمَّد بُرْهـٰان
107 دنبال‌کننده
498 عکس
615 ویدیو
5 فایل
*گاهی می‌نویسم...* ارتباط با ادمین: @MohammadMahdi_BORHAN
مشاهده در ایتا
دانلود
Mohammad Esfahani - Ye Tike Zamin.mp3
8.2M
🔰 یه تیکه زمین 🎙 دکتر 📖 عبادت از سر وحشت واسه عاشق عبادت نیست...
شعری که همین روزها، «دم در باب القبله در مقابل امام حسین بعد از زیارت» توسط دوست شاعرمان سروده شده: تربت چرا؟ که خود بشوم خاک پای او... آن را که می‌کنم همه دم جان فدای او یا رب مرا ببخش اگر زنده ام هنوز من سعی می‌کنم که بمیرم برای او شاید لیاقتم ز سگان نیز کمتر است تا پاسبان شوم همه صحن و سرای او آخر زمان و لحظه دیدار می‌رسد آن لحظه ای که سر بنهم زیر پای او جان ها همه فدای پسرهای فاطمه ای کاش میشدم ز تولد فدای او یک شب چنان که اذن گرفتم ز ماهتاب فرداش سر به سجده نهم از ولای او باشد اگر که زندگی و عمر بی حسین بهتر همانکه جان بسپارم برای او من رو به روی خون ایستاده‌ام تعظیم می‌کنم ز سرم تا به پای او هر گز نمیشود که به تشبیه و غیر هم اذعان کنم به عزت و جاه و بهای او فریاد می‌کشم به تمنات یا حسین زان دختری که بسته شده چشم های او من را ببخش اگر به ادب خو نیافتم یا رب مرا ببخش تو در این سرای او صابر اگر که جان ندهی در برابرش شیطان گرفته جان تو را بی ولای او
شعر دیگری از دوست عزیزمان که «سحر گاهان در حریم حرم امیرالمؤمنین آقا امام علی علیه السلام روبه روی ایوان طلا» سروده شده: چگونه بگویم برای تو شعری؟ تو بالا تر از هر چه شعر و شعاری تو با حق تعالی چنان خو گرفتی که خود بر کنی جامه های خدائی بگو منکرت را به آیات قرآن که نفس پیامبر همانا شمایی بگو که تویی خالق کان ما کان ولیکن نداری تو دعویْ خدایی بگو شیخ دین را که عمری نمازت بدون ولایت ندارد بهایی نگاهی به من کن که دیوانه گشتم از این شعر مستانه خوی فضایی هم اکنون در آشفتگی شهریارم که تو هرچه خلقی همان سان خدایی ولیکن تو خود گفته‌ای بی تکلف که هیچ ادعای خدایی نداری به اسمت علی، یاعلی، یا علی جان تو هم جان بگیری و هم جان فزایی تویی اسم اعظم، تو ساقی کوثر تو آیینه‌ی آیه‌ی انمایی به آیات قرآن نظر کرده دیدم تو مقصود شیرین «قالو بلیٰ»یی و پایان این بیقراری، بهشتم به لطف خدا گر بخواهد شمایی...
5.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ای خون اصیلت به شتک‌ها ز غدیران افشانده شرف‌ها به بلندای دلیران جاری شده از کرب و بلا آمده و آنگاه آمیخته با خون سیاووش در ایران تو اختر سرخی که به انگیزه‌ تکثیر ترکید بر آیینه خورشید ضمیران ای جوهر سرداری سرهای بریده وی اصل نمیرندگی نسل نمیران خرگاه تو می‌سوخت در اندیشه تاریخ هر بار که آتش‌زده شد بیشه شیران آن شب چه شبی بود که دیدند کواکب نظم تو پراکنده و اردوی تو ویران؟ و آن روز که با بیرقی از یک سر بی تن تا شام شدی قافله‌سالار اسیران تا باغ شقایق بشوند و بشکوفند باید که ز خون تو بنوشند کویران تا اندکی از حق سخن را بگزارند باید که به خونت بنگارند دبیران حد تو رثا نیست عزای تو حماسه‌ست ای کاسته شان تو از این معرکه‌گیران
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مرگ در هر حالتی تلخ است  اما من دوستتر دارم که چون از ره در اید مرگ  درشبی آرام چون شمعی شوم خاموش لیک مرگ دیگری هم هست  دردنک اما شگرف و سرکش و مغرور مرگ مردان مرگ در میدان با تپیدن های طبل و شیون شیپور با صفیر تیر و برق تشنه شمشیر غرقه در خون پیکری افتاده در زیر سم اسبان وه چه شیرین است رنج بردن  پافشردن  در ره یک ‌آرزو مردانه مردن وندر امید بزرگ خویش  با سرود زندگی بر لب  جان سپردن آه اگر باید زندگانی را به خون خویش رنگ آرزو بخشید و به خون خویش نقش صورت دلخواه زد بر پرده امید من به جان و دل پذیرا میشوم این مرگ خونین را
حمد شفایی قرائت بفرمایید برای حاج‌آقا دیانی (سردبیر برنامه سوره و معاون شعر و ادبیات داستانی خانه کتاب و ادبیات ایران) که این روزها با بیماری سرطان دست و پنجه نرم می‌کنند... 🤲🏻
8.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شتک زده‌است به خورشید، خونِ بسیاران‌ بر آسمان که شنیده‌است از زمین باران‌؟ هرآنچه هست‌، به جز کُند و بند، خواهد سوخت‌ ز آتشی که گرفته است در گرفتاران‌ ز شعر و زمزمه‌، شوری چنان نمی‌شنوند که رطل‌های گران‌تر کشند میخواران‌ دریده شد گلوی نی‌ زنان عشق‌ نواز به نیزه‌ ها که بریدندشان ز نیزاران‌ زُباله‌ های بلا می‌ برند جوی به جوی‌ مگو که آینه جاری‌ اند جوباران‌ نسیم نیست‌، نه‌! بیم است‌، بیم‌ِ دار شدن‌ که لرزه می‌ فکند بر تن سپیداران‌ سراب امن و امان است این‌، نه امن و امان‌ که ره زده‌ است فریبش به باورِ یاران‌ کجا به سنگرس دیو و سنگبارانش‌ در آبگینه حصاری شوند هشیاران‌؟ چو چاه‌ِ ریخته آوار می‌شوم بر خویش‌ که شب رسیده و ویران‌ ترند بیماران‌ زبان به رقص درآورده چندش‌ آور و سرخ‌ پُر است چنبرِ کابوس‌ هایم از ماران‌ برای من سخن از «من‌» مگو به دلجویی‌ مگیر آینه در پیش خویش بیزاران‌ اگرچه عشق‌ِ تو باری است بردنی‌، اما به غبطه می‌نگرم در صف سبکباران‌ (ع)