eitaa logo
«نـفـیٖر نِــےْ» | مُحَـمَّد بُرْهـٰان
117 دنبال‌کننده
466 عکس
581 ویدیو
5 فایل
*گاهی می‌نویسم...* ارتباط با ادمین: @MohammadMahdi_BORHAN
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مرگ در هر حالتی تلخ است  اما من دوستتر دارم که چون از ره در اید مرگ  درشبی آرام چون شمعی شوم خاموش لیک مرگ دیگری هم هست  دردنک اما شگرف و سرکش و مغرور مرگ مردان مرگ در میدان با تپیدن های طبل و شیون شیپور با صفیر تیر و برق تشنه شمشیر غرقه در خون پیکری افتاده در زیر سم اسبان وه چه شیرین است رنج بردن  پافشردن  در ره یک ‌آرزو مردانه مردن وندر امید بزرگ خویش  با سرود زندگی بر لب  جان سپردن آه اگر باید زندگانی را به خون خویش رنگ آرزو بخشید و به خون خویش نقش صورت دلخواه زد بر پرده امید من به جان و دل پذیرا میشوم این مرگ خونین را
۰۰• بــسمـ‌اللّٰہ‌الرحمـٰـن‌الرحیــم •۰۰ ┄┄┅••=✧؛❁؛✧=••┅┄┄ ســـــــ◇● ســـــٰایــه، هَستْ یــٰا نیٖــسْت؟! ●◇ـــــٰایه فرض کنید در یک روز آفتابی حوالی ظهر، در خیابان قدم می‌زنید؛ برای در امان ماندن از گرمای آزاردهنده خورشید، به ساختمان‌ها پناه می‌برید. بعد از حس کردنِ خنکای سایه‌ها و فرار از زیر تیغۀ آفتاب، ذهنتان متوجّه محیط پیرامون‌تان می‌شود. به سایه‌هایی که به شما پناه داده‌اند نگاه می‌کنید. چه می‌بینید؟ آیا این سایه‌ها هستند که مأمن شما شده‌اند؟ یا ؟ یا شاید هم هردو؟ کمی فکر می‌کنید؛ درمی‌بابید که سایه‌ها، چیزی جز نیستند، ساختمانی جلوی خورشید قرار گرفته و اجازه تابش به آن نداده که در نتیجۀ آن، سایه‌ها تشکیل شده‌اند. پس به نوعی، سایه‌ها هم هستند و هم نیستند. اگر سایه هست، از صدقه سر ساختمان است؛ این ساختمان است که با ایستادن جلوی نور، سایه را ایجاد کرده، بل سایه خودش ایجاد شده. چِبود و کیستی و نام و نشان، و سایه با "نبود" گِره خورده است. سایه در واقع . اگر هم دیده می‌شود، بخاطر ساختمان است. پس سایه نیست، امّا چون ساختمان هست، او نیز به چشم می‌آید. سایه‌ها، پندارهایی ذهنی هستند که از قرار گرفتن شیءای مقابل نور، می‌شوند. تا به اینجا مشخّص شد که سایه پوچ و است، و اعتباری‌ست که ذهن ما آن را از عدم نور بنا می‌کند. فهمیدیم آنچه امان و حِفاظ شما بود از تندی نور آفتاب، واهی و تُهی بود، بل اصلاً نبود. امّا در عین حال، همین سایه‌های بی‌عرضه، شکل‌هایی دارند و شمایلی؛ طولی دارند و عرضی؛ با یکدیگر تغایراتی دارند و اختلافاتی. پس چگونه است که چیزی که از خود هیچ و خودگردانی ندارد، دارای احکام و اوصافی شده است؟ به عبارت بهتر، زمانی که ما به سایه‌های مختلف نگاه می‌کنیم، متوجّه می‌شویم که آن‌ها با هم متفاوتند و فرق می‌کنند. در نتیجه به این پی می‌بریم که سایه‌ها یکی نیستند و کثیرند. اتّفاقاً از اختلاف و کثرت آن‌ها، به اختلاف و کثرت ساختمان‌ها نیز پی می‌بریم. این یعنی اوصاف آن‌ها، به خودِ ساختمان‌ها نیز سرایت می‌کند. آنچه گفتیم در نگاه اوّل، به نظر می‌رسد؛ از طرفی سایه هیچ است و پوچ، و در طرف دیگر، اوصافی دارد و احکامی. چنین چیزی چگونه امکانپذیر است؟ (ادامه دارد...)