فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مرگ در هر حالتی تلخ است
اما من
دوستتر دارم که چون از ره در اید مرگ
درشبی آرام چون شمعی شوم خاموش
لیک مرگ دیگری هم هست
دردنک اما شگرف و سرکش و مغرور
مرگ مردان مرگ در میدان
با تپیدن های طبل و شیون شیپور
با صفیر تیر و برق تشنه شمشیر
غرقه در خون پیکری افتاده در زیر سم اسبان
وه چه شیرین است
رنج بردن
پافشردن
در ره یک آرزو مردانه مردن
وندر امید بزرگ خویش
با سرود زندگی بر لب
جان سپردن
آه اگر باید
زندگانی را به خون خویش رنگ آرزو بخشید
و به خون خویش نقش صورت دلخواه زد بر پرده امید
من به جان و دل پذیرا میشوم این مرگ خونین را
#هوشنگ_ابتهاج
#سایـــه
#تسلیت
6.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یا رب، چهقدَر فاصلهٔ دست و زبان است...
#سایه
«نـفـیٖر نِــےْ» | مُحَـمَّد بُرْهـٰان
⚠️ آنچه در پست بعدی خواهید دید، بخشی از تقریرات دروس #اصالت_وجود است؛ سعی شده به زبان ساده و خودمانی
۰۰• بــسمـاللّٰہالرحمـٰـنالرحیــم •۰۰
┄┄┅••=✧؛❁؛✧=••┅┄┄
ســـــــ◇● ســـــٰایــه، هَستْ یــٰا نیٖــسْت؟! ●◇ـــــٰایه
#بخش_اول
فرض کنید در یک روز آفتابی حوالی ظهر، در خیابان #هستی قدم میزنید؛ برای در امان ماندن از گرمای آزاردهنده خورشید، به #سایه ساختمانها پناه میبرید. بعد از حس کردنِ خنکای سایهها و فرار از زیر تیغۀ آفتاب، ذهنتان متوجّه محیط پیرامونتان میشود.
به سایههایی که به شما پناه دادهاند نگاه میکنید. چه میبینید؟ آیا این سایهها هستند که مأمن شما شدهاند؟ یا #ساختمانها؟ یا شاید هم هردو؟ کمی فکر میکنید؛ درمیبابید که سایهها، چیزی جز #نبودن_نور نیستند، ساختمانی جلوی #نور خورشید قرار گرفته و اجازه تابش به آن نداده که در نتیجۀ آن، سایهها تشکیل شدهاند. پس به نوعی، سایهها هم هستند و هم نیستند.
اگر سایه هست، از صدقه سر ساختمان است؛ این ساختمان است که با ایستادن جلوی نور، سایه را ایجاد کرده، بل سایه خودش ایجاد شده. چِبود و کیستی و نام و نشان، و #هویّت سایه با "نبود" گِره خورده است. سایه در واقع #نیست. اگر هم دیده میشود، بخاطر ساختمان است. پس سایه نیست، امّا چون ساختمان هست، او نیز به چشم میآید. سایهها، پندارهایی ذهنی هستند که از قرار گرفتن شیءای مقابل نور، #انتزاع میشوند.
تا به اینجا مشخّص شد که سایه پوچ و #پنداری است، و اعتباریست که ذهن ما آن را از عدم نور بنا میکند. فهمیدیم آنچه امان و حِفاظ شما بود از تندی نور آفتاب، واهی و تُهی بود، بل اصلاً نبود.
امّا در عین حال، همین سایههای بیعرضه، شکلهایی دارند و شمایلی؛ طولی دارند و عرضی؛ با یکدیگر تغایراتی دارند و اختلافاتی. پس چگونه است که چیزی که از خود هیچ #استقلال و خودگردانی ندارد، دارای احکام و اوصافی شده است؟
به عبارت بهتر، زمانی که ما به سایههای مختلف نگاه میکنیم، متوجّه میشویم که آنها با هم متفاوتند و فرق میکنند. در نتیجه به این پی میبریم که سایهها یکی نیستند و کثیرند. اتّفاقاً از اختلاف و کثرت آنها، به اختلاف و کثرت ساختمانها نیز پی میبریم. این یعنی اوصاف آنها، به خودِ ساختمانها نیز سرایت میکند. آنچه گفتیم در نگاه اوّل، #تناقض به نظر میرسد؛ از طرفی سایه هیچ است و پوچ، و در طرف دیگر، اوصافی دارد و احکامی. چنین چیزی چگونه امکانپذیر است؟
(ادامه دارد...)
#بخش_اول
#اصالت_وجود
#اعتباریت_ماهیت
#فرع_اول
#فرع_دوم