eitaa logo
«نـفـیٖر نِــےْ» | مُحَـمَّد بُرْهـٰان
106 دنبال‌کننده
498 عکس
615 ویدیو
5 فایل
*گاهی می‌نویسم...* ارتباط با ادمین: @MohammadMahdi_BORHAN
مشاهده در ایتا
دانلود
«نـفـیٖر نِــےْ» | مُحَـمَّد بُرْهـٰان
آهـای خبـردار! با صدای گرم #حسین_منزوی
Homayoun Shajaryan - Ahay Khabardar (320).mp3
10.62M
🔰 آهــٰای!خَبَـر٘دار! 🗣 یه نفر داره جار میزنه جار: آهای غمی که مثل یه بختک رو سینه‌ ی من شده‌ ای آوار! از گلوی من دستاتُ بردار دستاتُ بردار!
«نـفـیٖر نِــےْ» | مُحَـمَّد بُرْهـٰان
🔰 آهــٰای!خَبَـر٘دار! 🗣 #همایون_شجریان یه نفر داره جار میزنه جار: آهای غمی که مثل یه بختک رو سینه
آهای خبردار مستی یا هشیار خوابی یا بیدار خوابی یا بیدار تو شب سیاه تو شب تاریک از چپ و از راست از دور و نزدیک یه نفر داره جار میزنه جار آهای غمی که مثل یه بختک رو سینه‌ ی من شده‌ ای آوار از گلوی من دستاتُ بردار دستاتُ بردار از گلوی من از گلوی من دستاتُ بردار کوچه‌ های شهر پُرِ ولگرده دل پُرِ درده شب پر مَرد و پُرِ نامرده آهای خبردار آهای خبردار باغ داریم تا باغ یکی غرق گل یکی پُرِ خار مرد داریم تا مرد یکی سَرِ کار یکی سَرِ بار آهای خبردار یکی سَرِ دار توی کوچه‌ ها یه نسیم رفته پیِ ولگردی توی باغچه ‌ها پاییز اومده پی نامردی توی آسمون ماهُ دق میده ماهُ دق میده دردِ بی دردی پاییز اومده پاییز اومده پی نامردی یه نسیم رفته پی ولگردی تو شب سیاه تو شب تاریک از چپ و از راست از دور و نزدیک یه نفر داره جار میزنه جار آهای غمی که مثل یه بختک رو سینه‌ ی من شده‌ ای آوار از گلوی من دستاتُ بردار دستاتُ بردار از گلوی من از گلوی من دستاتُ بردار دستاتُ بردار از گلوی من از گلوی من دستاتُ بردار دستاتُ بردار از گلوی من
مژده ای مرغ چمن فصل بهار آمد باز موسم می زدن و بوس و کنار آمد باز دکه زهد ببندید در این فصل طرب که به گوش دل ما نغمه تار آمد باز
هدایت شده از بیت‌ الغزل
عید رمضان آمد و ماه رمضان رفت صد شکر که این آمد و صد حیف که آن رفت @beytolghazal
و أمرّ ما لقيتُ من ألم الهوى قرب الحبيب و ما إليه وصول كالعيس في البيداء يقتلها الظمأ و الماء فوق ظهورها محمول أيا بدرا كم سهرت عليك نواظرُ أيا غصنا كم ناحت عليك بلابل البدر يكمل كل شهر مرة و هلال وجهك كل يوم كامل أنا أرضى فيغضب قاتلي فتعجبوا يرضى القتيل و ليس يرضى القاتل ! قتل النفوس محرّم لكنه حِلٌ إذا كان الحبيب قاتلُ ياقاتلي بالهجر كيف قتلتني قل لي بربك ما الذي أنا فاعل صح الذي بيني و بينك في الهوى يرضى القتيل و ليس يرضى القاتل طرفه ابن العبد
یہ ہے دنیا یہاں کتنے اہلِ وفا بے وفا ہو گئے دیکھتے دیکھتے میں نے پتھر سے جن کو بنایا صنم وہ خدا ہو گئے دیکھتے دیکھتے اپنا سایہ سمجھتے تھے جن کو کبھی وہ جُدا ہو گئے دیکھتے دیکھتے
«نـفـیٖر نِــےْ» | مُحَـمَّد بُرْهـٰان
یہ ہے دنیا یہاں کتنے اہلِ وفا بے وفا ہو گئے دیکھتے دیکھتے میں نے پتھر سے جن کو بنایا صنم وہ خدا ہو
این است دنیا؛ جایی که وفاداران رفته رفته بی وفا شدند. صنم هایی که از سنگ تراشیدیم، رفته رفته برای خود خدایی شدند! کسانی را که سایهٔ خود می‌پنداشتیم، رفته رفته از ما جدا شدند...
5.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کشتی نجات با صدای گرم استاد در محضر رهبر انقلاب شهریار این غزل طرفه به تلقین سروش چون رقم خواست زدن خواجه به تحسین آمد
«نـفـیٖر نِــےْ» | مُحَـمَّد بُرْهـٰان
کشتی نجات با صدای گرم استاد #شهریار در محضر رهبر انقلاب شهریار این غزل طرفه به تلقین سروش چون رقم
سحرم دولت بیدار به بالین آمد گل و شمعم به مزار دل خونین آمد گفت پاشو که مسیحات به بالین آمد ناخدا نوح نبی بود که کشتی نجات راه طوفان زد و با بار دل و دین آمد قاصد کوی خدا را چه بنامیم ای دوست چه به از آنکه به سر سوره یاسین آمد یارب این شاخه گل از شش جهتش دار نگاه این دعا کردم و از شش جهت آمین آمد جشن این کوکب و این کوکبه ی قدسی را همه آفاق به آئینه و آیین آمد نامه ات با خط و خال خُتنی هر جا رفت گوئیا قافله ی نافه اش از چین آمد دهن مانیو صورتگر چین میچاید که تواند به چنین نقش نگارین آمد آیتی خواندم از این نسخه‌ی قانون که شفاست چشم خود بینم از این سرمه خدا بین آمد خبری بود به یعقوب که یوسف در مصر مژده ای بود به فرهاد که شیرین آمد نوشی از داروی سیمرغ به سهراب رسید یا که ویس از پی پرسیدن رامین آمد  همت ای پیر که با چنته خالی نرود گل مولا که به کشکول تبر زین آمد شهریار این غزل طرفه به تلقین سروش چون رقم خواست زدن خواجه به تحسین آمد
من خنده زنم بر دل ، دل خنده زند بر من اینجاست که میخندد دیوانه به دیوانه من خنده زنم بر غم ، غم خنده کند بر من اینجاست که میخندد بیگانه به دیوانه من خنده کنم بر عقل او خنده کند بر من اینجاست که میخندد ویرانه به دیوانه من خنده کنم بر تو ، تو خنده کنی بر من اینجاست که میخندیم هر دو چو دو دیوانه من خنده کنم بر او ، او خنده کند بر من دیگر به چه میخندم دل رفت از این خانه...!!!
🔅🔅🔅🔅🔅🔅 همواره عشق بی خبر از راه می رسد 🔘 چونان مسافری که به ناگاه می رسد وا می نهم به اشک و به مژگان، تدارکش 🔘 چون وقت آب و جاروی این راه می رسد اینت زهی شکوه که نزدت کلام من 🔘 با موکب نسیم سحرگاه می رسد با دیگران نمی نهدت دل به دامنت 🔘 چندان که دست خواهش کوتاه می رسد میلی کمین گرفته پلنگانه در دلم 🔘 تا آهوی تو کی به کمینگاه می رسد! هنگام وصل ماست به باغ بزرگ شب 🔘 وقتی که سیب نقره ای ماه می رسد شاعر دلت به راه بیاویز و از غزل 🔘 طاقی بزن خجسته که دلخواه می رسد 〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️
هدایت شده از خلوتکده مستان
آه از این غربتِ نزدیک و از آن حسرتِ دور عشق در سینه یِ من هست و در آغوشم نیست http://eitaa.com/joincha‌t/2857959535Cb745d2da40