eitaa logo
🌹نسیم تربیت🌹
1.2هزار دنبال‌کننده
7.4هزار عکس
1.5هزار ویدیو
65 فایل
حاوی مطالب شاد..جذاب همراه بامسابقات و برنامه های متنوع ارتباط با ادمین کانال:نفیسه شامحمدی @sha900
مشاهده در ایتا
دانلود
🐰 به نام # خدا یکی بود یکی نبود خرگوش کوچولو🐰 خیلی مهربون بود و دلش میخواست به همه کمک کنه ولی خجالت میکشید😓. گاهی وقتا به خاطر این خجالتش خیلی چیزا رو از دست میداد. مثلاً یه روز دوستش توی مدرسه 🏢بهش گفت خرگوش کوچولو خیلی جامدادی🔋 خوشگلی داری میشه من اونو امانت بگیرم تا به مامانم نشوم بدم که مثل همینو برام بخره؟ 😌 خرگوش کوچولو🐰 اصلا دلش نمی خواست جامدادی شو به دوستش بده چون اونو به تازگی مامان بزرگش براش خریده بود و خیلی دوستش داشت ولی چون خجالت کشید و فکر کرد ممکنه اگه بگه نه، دوستش از دستش ناراحت بشه مجبور شد😥 اون رو بهش بده . و متاسفانه فردای اون روز دوستش اومد بهش گفت ببخشید دیشب حواسم نبود😨 و خواهر کوچیکم جامدادیتو خراب کرد😱 و خرگوش کوچولو🐰 چیزی بهش نگفت.🤭 یه روز معلم اومد و به بچه ها گفت که قراره یک جشن🎊🎉 برگزار بشه و و قرار شده که این جشن رو کلاس اونا برگزار کنه واسه همین به همه بچه ها چند تا برگه 📃کاغذ داد که روی اون چیزایی نوشته شده بود مثلاً روش شعر، دکلمه، قصه چیستان، نمایش و برنامه های دیگه جشن و از بچه ها خواست تا هر کدوم که توی هر قسمتی دلش میخواد شرکت کنه اسمشو بیاد یادداشت کنه و برای دو روز دیگه کار خودش رو آماده کنه که معلم ازشون تست بگیره و هرکسی خوب بود برای جشن انتخاب بشه .🤗 معلم از همه بچه ها تست گرفت ،وقتی نوبت خرگوش 🐰کوچولو شد همه شعر رو فراموش کرد😖 چون پیش بچه ها خجالت میکشید😢 بخونه . معلم خرگوش کوچولو رو برای گروه سرود انتخاب نکرد و خرگوش کوچولوی خیلی ناراحت بود😭 چون خیلی دلش میخواست توی گروه سرود باشه و واقعا توی خونه تمرین کرده بود و کامل یاد گرفته بود. متاسفانه خرگوش کوچولو🐰 توی هیچ کدوم از اون قسمتها نتونست حضور داشته باشه. روز جشن 🎉🎊وقتی همه بچه ها اومدن و برنامه هاشون رو اجرا کردن خرگوش کوچولو پیش مامان باباش خیلی خجالت کشید و خیلی دلش سوخت نتونسته هیچکدوم از برنامه‌هارو اجرا کنه. توی کلاس توی مدرسه و حتی توی فامیل اصلا هیچ دوست صمیمی نداشت😓 در واقع نمی تونست با کسی خوب دوست بشه چون خودش پیش قدم نمی شد واسه دوستی و اگه کسی جلو می‌آمد و می خواست با خرگوش کوچولو دوست بشه اینقد خجالت می کشید که سعی می‌کرد از اونجا دور بشه و خیلی حرف نزنه.🤭 یه روز سر صف مدرسه اعلام کردند که قراره بین بچه‌ها قرعه‌کشی بشه🗣 و یک گروه ۳۰ نفره را به اردو ببرن و اسم خرگوش کوچولو🐰 توی قرعه‌کشی در اومده بود و خیلی از این موضوع خوشحال بود 🤗ولی اون روز یکی از دوستاش اومد پیشش و بهش گفت خرگوش کوچولو میشه به جای تو من برم اردو، آخه اسم دوست صمیمیم واسه اردو در اومده ولی اسم من در نیومده. ☹️ خرگوش کوچولو نمیدونست چی بگه🤔 از طرفی خیلی دلش میخواد خودش شرکت کنه ولی از طرف دیگه خجالت میکشید😥 به دوستش بگه نه چون فکر میکرد از دستش ناراحت میشه و باهاش قهر میکنه واسه همین جاشو به دوستش داد. 😖 اون شب خرگوش کوچولو خیلی ناراحت بودو غصه میخورد😭. مامان اومد باهاش صحبت کرد و متوجه قضیه شد و برای خرگوش کوچولو توضیح داد که اگه بخواد این طوری پیش بره هیچ وقت هیچ کاری نمی تونه انجام بده 🤫و هیچ وقت هم دوست صمیمی پیدا نمیکنه و در آینده توی دردسرهای بزرگی می افته وبه خرگوش کوچولو گفت باید تصمیم بگیره✊ و از یک جایی خجالتش رو بزاره کنار🤛 و گفت قرار نیست به کسی بی احترامی کنه ، کافیه خیلی مودبانه بگه نه✋ و هروقت خواست حرفی بزنه و جایی صحبت کنه کافیه چندتا نفس عمیق بکشه و حرفشو بزنه. خرگوش کوچولو 🐰اون شب خیلی دیر خوابید و کلی فکر کرد.🤔 فردای اون روز پیش دوستش رفت و مودبانه بهش گفت ببخشید من خودم می خوام به این اردو برم .🤗خرگوش کوچولو با خودش فکر کرد حتما الان دوستش باهاش قهر میکنه ولی برعکس دوستش بهش گفت اشکالی نداره🤗 و ازش معذرت خواست که ازش خواسته جاشو بهش بده. خرگوش کوچولو 🐰خیالش راحت شد و با خودش فکر کرد چقدر تا الان اشتباه کرده و چیزای خوبی رو از دست داده از اون روز به بعد خرگوش کوچولو دوستهای صمیمی خیلی زیادی پیدا کرد.🐰🐹🐱🐼 🍄 https://eitaa.com/nafiseshamohamadi🍄